به مناسبت چهارمین سالگرد رحلت سردار جنگ نرم، حاج حسن شایانفر
... نگذارید این چراغ خاموش شود
وقتی از دفتر پژوهشهای موسسه کیهان سخن به میان میآمد و 60 جلد کتاب پژوهشی و تحقیقی دقیق و مستند تحت عنوان «نیمه پنهان» درباره انقلاب اسلامی و دشمنانش بهعنوان محصولات این دفتر ذکر میگردید، اینگونه تصور میشد که مجموعهای عریض و طویل با ساختمانی چندین طبقه در یکی از بهترین نقاط شهر تهران و با گروهی وسیع از نویسندگان و پژوهشگران جمع شدهاند و بودجهای کلان در اختیارشان قرار گرفته تا این مجموعه را به عرصه چاپ و انتشار برسانند. آنگونه که برخی از موسسات و نهادهای فرهنگی و پژوهشی چنین هستند اما حتی به لحاظ عددی هم کسری از این تعداد کتاب را نیز عرضه نکردهاند، حال از جنبه کیفی و محتوایی و سندیت که بماند!
اما وقتی آدرس میپرسیدیم و وارد ساختمان موسسه کیهان میشدیم و بهجای آن دفتر و دستکهای عریض و طویل و پُرزرق و برق، در کمال شگفتی بهعنوان دفتر پژوهشهای این موسسه، تنها دو اتاق کوچک را مشاهده میکردیم که از سر و رویش، کتاب و جزوه و مقاله بالا میرود و به اندازه کمتر از تعداد انگشتان یک دست، کارمند و محقق و پژوهشگر در آن مشغول هستند، در حیرت میماندیم که مگر میشود از چنین جای محدود و با این تعداد کم، آنچنان مجموعه کتابهای تحقیقی و مرجع بیرون بیاید که دشمنان را هاج و واج کرده و دوستان را به گنجینهای از اطلاعات و منابع تحقیقی برساند؟ وقتی هم از حقوق و مزایای آن تعداد اندک جویا میشدیم، شگفتی بیشتر و بیشتر میشد که درمییافتیم گاهی این افراد در تامین مایحتاج روزانه خود و خانوادهشان میمانند اما میگویند «الحمدلله به یاری خدا، در زندگی وا نماندهایم».
میگفتند این دفتر پژوهشها، در استفاده از محرمانهترین اسناد و مکتوبات دستش باز بوده و به همین دلیل میتواند در کتابهای منتشره خود، نیمههای پنهان را افشا نموده، ناگفتهها را بگوید و نانوشتهها را انتشار دهد.
اما وقتی از روش تحقیق و اسنادشان سؤال میکردیم، متوجه میشدیم که چندان هم اسناد پنهان و محرمانهای در کار نیست و اکثرا همانهایی بوده که رسما و علنا انتشار یافته و چاپ شده، فقط این دوستان با هدایت و راهنماییهای مردی، با دقت و بصیرت به واکاوی پرداخته و همه آن گفتهها و ناگفتهها را بهگونهای محققانه و دقیق با یکدیگر مرتبط ساخته و تحلیل کرده که توانستهاند نیمههای پنهان را فاش کنند. مردی که همه آنچه گفته شد، نتیجه باورها و ایمان و اخلاص و معلوماتش بود که با دو اتاق کوچک و تعداد معدودی جوان مستعد و پُرکار، در عرصه پژوهشهای فرهنگی و تاریخ انقلاب اسلامی، کاری انجام داد کارستان. مردی که در عین نامآوری در عرصه جهاد فرهنگی اما در واقع گمنام بود.
مردی به نام «حاج حسن شایانفر» که اینک بر آستانه چهارمین سالگرد رحلتش قرار داریم و نه چهار سال که انگار به اندازه چهل سال از او دور افتادهایم. از آن گرمی و صمیمیتی که هنگام کار، آنقدر جدی بود که بهنظر نمیرسید، ورای آن چهره جدی، روحی لطیف و مهربان قرار دارد که حتی به جزییترین گرفتاریهای شخصی اعضای دفتر پژوهشها (که آنها را بچهها و برادرهایش میخواند) کار دارد و پیگیر آنهاست.
شاید نتوان همه آنچه حاج حسن شایانفر در عرصه جنگ نرم انقلاب اسلامی و جبهه استکبار جهانی، در طی این دوران طولانی انجام داد را در یک مطلب و مقاله تحقیقی ولو از دوستان و همکاران سالیانش بیان کرد، چرا که ابعاد فعالیتهای او بسیار وسیع بود و از جبهه خودیها تا خاکریزهای بریدهها و پشیمانها و وادادهها و حتی دشمنان انقلاب را دربرمیگرفت. یعنی اینکه سراغ هر آنکس که حاج حسن را میشناخت، برویم، حرف تازهای درباره تأثیرات و فعالیتهایش به گوش میرسد.
از نویسندگان کتاب و مقالات و نشریات و مجموعههای پژوهشی در گوشه و کنار این مملکت گرفته تا اساتید دانشگاهها و دانشجویان سابق تا طلاب و حوزههای علمیه تا مراکز اسنادی و تاریخی تا سازندگان مجموعههای مستند و داستانی تلویزیونی و فیلمهای سینمایی و برنامههای مستند گرفته تا برخی مقامات و مسئولین کشوری و تا... هرکجا که رایحهای از انقلاب اسلامی را استشمام کرده، ردپایی از حاج حسن یافت میشود.
استاد و پژوهشگری مشهور میگفت که اگر حاج حسن نبود، نمیتوانستم به این راه قدم بگذارم و سازنده مجموعههای مستند معروف تلویزیونی اظهار میداشت که اگر حاج حسن نبود، اساساً این مجموعهها شکل نمیگرفت. محقق و نویسنده کتابهای تاریخی مرجع، حاج حسن را مرشد راهش معرفی کرد و آن سردار صادق عرصههای جهاد فرهنگی و جبهههای دفاع مقدس که حتی با صمیمیترین دوستانش صریح بود و تعارف نداشت، در مراسم خاکسپاری حاج حسن و بالای سر مزارش، در حالی که به دلیل بیماری به سختی خود را به بهشت زهرا رسانده بود، نفس نفسزنان، از ته دل فریاد میزد و به صداقت و ایمان و پاکی رفیق سفر کردهاش شهادت میداد. رفیقی که یک سالی است خود نیز همسفرش شده است.
حاج حسن شایانفر اهل تربیت و پرورش آدمها بود و توصیه همیشگیاش به ما این بود که برای این کار باید «آدمِ راه» تربیت کرد. اگرچه اعتراف میکنیم که اغلب ما مخاطبان توصیههایش در آنچه او میگفت و میخواست چندان موفق نشدیم اما حاج حسن، خود الگویی برای این توفیق بود که دهها و صدها به قول خودش، آدمِ این راه را تربیت کرد تا آنچه میگوید تنها حرف و سخن محض نباشد و نشان دهد که آن توصیهها میتواند عملی شود.
حاج حسن استاد پیوند دادن دوستان انقلاب به یکدیگر بود، در این روزگار و زمانهای که اغلب این دوستان همچون جزیرههای جداگانه فعالیت کرده و موازیکاری و حتی بعضا خنثی کردن فعالیتهای یکدیگر، به امری عادی بدل شده. او افراد همسو را میجست و به یکدیگر وصل میکرد تا فعالیتشان در تکمیل یکدیگر باشد و نه موازی یا حتی خلاف جهت هم و در این مسیر بسیاری از فعالین جبهه فرهنگی انقلاب که اصلا شناختی از یکدیگر نداشتند، در یک مجموعه قرار گرفته و فعالیت یکدیگر را تکمیل کردند که بعضا امروز همچنان از برکت آن اقدام مبارک، همچنان در کنار یکدیگر هستند.
حاج حسن یک پژوهشگر و محقق به تمام معنا علمی و عملی بود. از یکسو گنجینهای وسیع از اطلاعات درباره انقلاب و دشمنان انقلاب را در سینه داشت و کافی بود تنها یک اسم برایش بیاوریم تا به قول معروف از سیر تا پیاز او را برایمان بگوید و از سوی دیگر متکی بر اسناد بود، اجازه نمیداد که حرف و نقل و ادعایی را بدون سند، مکتوب کنیم. جمله معروفی داشت که برای هر خبر و گزارش و مطلبی که نقل میکردیم، سریع میگفت «سندش کجاست؟»
یادمان داد که چگونه تحقیق کنیم، چگونه منابع و مآخذ را بکاویم و چگونه آنها را نقل کنیم. یادمان داد که فقط اهل حرف نباشیم و تئوریها و دادهها و داشتهها را برروی کاغذ بیاوریم. یادداشت برداریم، مطالب مهم در یک کتاب را جدا کرده، پررنگ سازیم و مشخص کنیم تا استفادهکننده بعدی هم به آسانی بتواند از آن مطالب بهره ببرد.
حاج حسن اهل بصیرت بود و در سختترین شرایط جامعه و کشور که به سراغش میرفتیم، عمیقترین و آرامشبخشترین حرفها را برایمان میگفت. او بسیار معتدل، عقلانی و مستدل سخن میگفت و مسائل را بهگونهای تبیین میکرد که سختترین و متعصبانهترین تفکرات را هم میتوانست نرم کند.
در یکی از معدود گفتوگوهای رسانهای که با نام و عنوان خودش در خبرگزاری فارس انعکاس یافت، حاج حسن آنچنان مستند و با استدلال محکم به افشای جریانات معاند و ضدانقلاب پرداخت که عناصر و عوامل شناختهشده همان جریانات در پاسخ، ناگزیر به هذیانگویی افتاده و حتی نتوانستند یک جمله درست و صحیح از نظر دستوری ارائه کنند!
او علیرغم همه این جهاد مستمر سالهای طولانی اما همیشه میگفت که ما کم کار کردیم و باید بسیار بیشتر و بیشتر بگوییم و بنویسیم و ناگفتهها را انتشار دهیم تا نسل جوان ما آگاه شود. معتقد بود که اگر اسناد موجود را حتی بدون شرح هم منتشر کنیم، باعث آگاهی نسل امروز و افشای دشمنان انقلاب خواهد شد.
صفحه پاورقی کیهان که یک روز درمیان منتشر میشود، اولین محل ارائه مطالبی است که بعدا در کتابهای مجموعه «نیمه پنهان» به چاپ میرسد. حاج حسن به این صفحات، بسیار امید بسته بود و براین باور بود که افشاگری و روشنگری در این صفحات میتواند آگاهی در یک نسل را بالا ببرد. شاید از همین روی بود که در یکی از آخرین تماسهای تلفنی از بستر بیماری با صدایی ضعیف، اصرار داشت که بگوید «نگذارید این چراغ خاموش شود».
او مرید امام و حضرت آقا بود. از آقا که سخن میگفت، گویی در چشمانش برقی از امید و ایمان میدرخشید. فرمایشات و بیانات حضرت آقا برایش ختم کلام بود. همیشه از مظلومیت آقا میگفت و از صبر و حلم و توکل ایشان که در چه شرایط دشواری انقلاب را رهبری کرده و میکنند.
حاج حسن عاشق و شیفته حضرت اباعبداللهالحسین علیهالسلام بود و افسوس میخورد که نمیتواند در راهپیمایی اربعین همراه دختر گرامی و دامادشان باشد و شگفت آنکه بر آستانه اربعین حضرت سیدالشهداء هم به سوی دیار باقی شتافت. از همسر گرامیشان نقل است که شب رحلت، از سفر عنقریب خویش خبر داده بود همچنان که در آخرین دیدار با رهبر معظم انقلاب، از ایشان در خواست کرده بود، دعا بفرمایند که خداوند او را به جوار رحمتش ببرد.