اثر کمک به نابینا(حکایت اهل راز)
یکی از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط نقل میکند: یک روز با تاکسی میرفتم، نابینایی را دیدم که در انتظار کمک کسی، کنار خیابان ایستاده است، بلافاصله ایستادم و به او گفتم: کجا میخواهی بروی؟ گفت: میخواهم بروم آن طرف خیابان. گفتم: بعد از آن کجا میروی؟ گفت: دیگر مزاحم نمیشوم؛ با اصرارِ من، مقصدش را گفت، سوارش کردم و او را به مقصد رساندم. فردا صبح خدمت شیخ رسیدم، بدون مقدمه گفت آن کوری که سوارش کردی و به منزل رساندی جریانش چه بود؟! داستان را گفتم، گفتند: از دیروز که این عمل را انجام دادی، خداوند متعال نوری بر تو تابانده است که در برزخ میدرخشد.
*حجتالاسلام و المسلمین مسعود عالی، سرنوشت انسان، انتشارات عطش، ص 171، 1392.