نقش شبه روشنفکران در تاریخ معاصر ایران
نابودی ایمان، هدف نهایی شبهروشنفکران
هتک حرمت دین و مقدسات دینی به بهانه آزادی تفکر و نقد، تا آنجا پیش رفت که رهبر معظّم انقلاب را به واکنش واداشت و ریشه اصلی این تخریبها را، قبول نداشتن اسلام و امام و نظام از سوی منتقدان دانستند و هدف را سست کردن ایمان مردم اعلام داشتند و تمامی دستگاههای مسئول کشور را به برخورد با پدیده شوم تهاجم فرهنگی به رکن دین مردم دعوت و خود را نیز ملزم به برخورد دانستند:
«من در حدود شش سال قبل از این، احساس کردم که یک حرکت خزنده فرهنگی در کشور در حال شروع شدن است. برای چه؟ برای هدف قراردادن نقطه اصلی. نقطة اصلی چیست؟ نقطه اصلی، ایمان مردم است. منشا همه خیرات و برکات، ایمان است. ایمان، به آن حقیقت روشن و مسلّم و درخشان و تابناکی که توانست ملت ایران را از ظلم و جور و استبداد نجات دهد. همان ایمان بود که توانست در جنگ، خود را نشان دهد. همان ایمان بود که توانست در همه میدانها، بهترین جوانان این کشور را برای کارهای بزرگ بسیج کند. الان اگر شما نگاه کنید، در زمینههای گوناگون- زمینهسازندگی، نوآوری و اختراعات گوناگون- هرچه که میبینید، غالبا و اکثرا بهوسیله همین جوانان مومن به وجود آمده است. در همه زمینههای گوناگون، ایمان بود که توانست کوههای گران را بشکافد و راههای سخت را هموار سازد و ملت ایران را به آن سمت راهنمایی کند. اینها، همین ایمان را هدف گرفتند. خوب؛ ایمان را چگونه میشود هدف گرفت؟ همین که حالا همه میگویند، از قدیم هم میگفتیم و حالا هم بعضی تکرار میکنند: ایمان و عقیده چیزی نیست که با زور بشود آن را عوض کرد. ایمانِ مردم را که با زور نمیتوانستند عوض کنند! پس با چه وسیلهای میتوانستند مقاصد خود را انجام دهند؟ با وسایل فرهنگی. این را شروع کردند و من هشدار دادم. بارها این را عرض کردم. البته دلسوزان دنبال کردند؛ اما این حرکت ادامه دارد.
امروز کسانی، با مستمسک قراردادن چیزهایی که خودشان هم آنها را قبول ندارند، به جنگ ایمان مردم آمدهاند و میآیند و عدهای هم به صورت فریب خورده و غافل به اینها نگاه میکنند. بعضی هم متاسفانه آنها را کمک میکنند. در دایره معتقدین به انقلاب، همه اختلافات قابل حل است. کسانی که انقلاب را قبول دارند، امام را قبول دارند، اسلام را قبول دارند، حرکت در راه خدا را قبول دارند، اخلاص را قبول دارند، فداکاری را قبول دارند، ایثار را قبول دارند، هرگونه اختلاف سلیقه، اختلاف سیاسی و اختلاف بینشی در هر نوع از مسائل کشور داشته باشند، قابل حل است و مشکلی نیست. مشکل آنجا بروز میکند که کسانی که اسلام را قبول ندارند، امام را مطلقا قبول ندارند، این نظام را قبول ندارند، از اوّل تا توانستند با این نظام جنگیدند و وقتی رفتند در خانههایشان نشستند که دیدند دیگر سلاحهایشان کُند شده است، اینها بیایند پشت سر کسی یا پشت سر جمعی پنهان شوند و شروع کنند به ایمان مردم دستاندازی کردن و آن را هدف قراردادن.
این قابل قبول نیست. من میبینم که بعضی از مطبوعات کشور، متاسفانه دستخوش چنین بحرانی هستند. باید خودشان را نجات دهند. هم دستگاههای فرهنگی کشور موظفند، هم دستگاههای امنیتی و هم دستگاههای قضایی.
ما به آزادی بیان و آزادی فعالیتهای اجتماعی معتقدیم. اصلا این مفاهیم و این حقایق را انقلاب و پیشروان انقلاب به این کشور آوردند. قبلا این چیزها در این کشور نبود. از آزادی بیان و آزادی فعالیتهای اجتماعی، نه خبری بود و نه حتی اسمی بود. اینها را انقلاب برای این کشور آورد. امام اینها را به این کشور هدیه کرد و خون شهدا این ارزشها را به این کشور بخشید.
کسانی که پاسدار خون شهدا هستند و کسانی که پیرو امامند، علمداران این مفاهیماند. در اینکه شکی نیست! اما این آزادی، محدود است و آزادی مطلق نیست. حدّش کجاست؟ حدّش عبارت است از حدودی که اسلام تعیین کرده است. اگر بنا شود که کسانی مردم را به بیایمانی و به شهوات سوق دهند، در این کار، آزاد نیستند. این آزادی، آزادى خیانت است. اگر قرار شد کسانی بنشینند و توطئه کنند و این توطئه را به شکلی در نوشتهای منعکس کنند، این آزادی توطئه است و مردود است. بنده منتظر میمانم ببینم که دستگاههای مسئول چه میکنند، والّا، جلوگیری از این حرکات موذیانه، کار دشواری نیست.
فکر این را هم که «دنیا چه میگوید» و «روزنامهها و سازمانهای دنیا چه میگویند»، هیچ وقت ما نکردهایم و نباید بکنیم. این سازمانهای جهانی و این مطبوعات دنیا، همان کسانی هستند که شما دیدید امام بزرگوار ما را که در جمال معنوی، یک شخصیت واقعا استثنایی بود- پرچمدار یک انقلاب بزرگ، رهبر محبوب یک ملت، دارای خصوصیات ویژهای که هرکس یکی از آن خصوصیات را داشته باشد، دستگاههای فرهنگی دنیا برای او احترام قائلند: فیلسوف، عارف، فقیه و حقوقدان، شاعر و هنرشناس- چگونه تلّقی میکردند و چگونه معرفی مینمودند و الان چگونه معرفی میکنند!
همان مطبوعات و سازمانها، فتنهگرانی از قبیل این سفّاکین- طالبان- را با شگردهای مطبوعاتی و تبلیغاتی، با نوع عکسی که میاندازند، با نوع کاریکاتوری که میکشند و با نوع خبری که تنظیم مینمایند، ترویج میکنند. اینها، چنین آدمهاییاند! مگر میشود به فکر حرفهای اینها بود؟ مگر برای مصالح کشور و مصالح یک ملت، باید منتظر این حرفها ماند!؟
بنده منتظر اجازه سازمانهای بینالمللی برای نحوه اداره این کشور نمیمانم و منتظرم دستگاههای مسئول- وزارت ارشاد، دستگاه قضایی و دستگاه امنیتی- کار خودشان را بکنند. ببینید این کسانی که در بعضی از این مطبوعاتْ ایمان مردم را هدف گرفتهاند، از جان مردم چه میخواهند؟»1
رهبر انقلاب صریحا از کسانی میگویند که با تمسّک به نظریههای کهنه و منسوخ غربی و کسانی چون پوپر – استاد و مراد امثال سروش – به رهزنی فکر و فرهنگ مردم مبادرت میکنند و آن را مصداق اصلی تهاجم فرهنگی میدانند:
«من که میگویم تهاجم فرهنگی، عدهای خیال میکنند مراد من این است که مثلا پسری موهایش را تا این جا بلند کند. خیال میکنند بنده با موی بلند تا این جا مخالفم. مسئله تهاجم فرهنگی این نیست. البته بیبندوباری و فساد هم یکی از شاخههای تهاجم فرهنگی است؛ اما تهاجم فرهنگی بزرگتر این است که اینها در طول سالهای متمادی به مغز ایرانی و باور ایرانی تزریق کردند که تو نمیتوانی؛ باید دنبالهرو غرب و اروپا باشی. نمیگذارند خودمان را باور کنیم. الان شما اگر در علوم انسانی، در علوم طبیعی، در فیزیک و در ریاضی و غیره یک نظریه علمی داشته باشید، چنانچه برخلاف نظریات رایج و نوشته شده دنیا باشد، عدهای میایستند و میگویند حرف شما در اقتصاد، مخالف با نظریه فلانی است؛ حرف شما در روانشناسی، مخالف با نظریه فلانی است. یعنی آنطوری که مؤمنین نسبت به قرآن و کلام خدا و وحی الهی اعتقاد دارند، اینها به نظرات فلان دانشمند اروپایی هماناندازه یا بیشتر اعتقاد دارند! جالب این جاست که آن نظریات کهنه و منسوخ میشود و جایش نظریات جدیدی میآید؛ اما اینها همان نظریات پنجاه سال پیش را به عنوان یک متن مقدس و یک دین در دست میگیرند!
دهها سال است که نظریات پوپر در زمینههای سیاسی و اجتماعی کهنه و منسوخ شده و دهها کتاب علیه نظریات او در اروپا نوشتهاند، اما در سالهای اخیر آدمهایی پیدا شدند که با ادعای فهم فلسفی، شروع کردند به ترویج نظریات پوپر».2
پانوشتها
1- دیدار با فرماندهان سپاه پاسداران، 24/6/1377
2- دیدار با جوانان، اساتید، معلمان و دانشجویان دانشگاههای استان همدان، 17/4/1383