شهادت حاج قاسم و شکست پروژه نرمالسازی
روحالله پوراسماعیلی فومنی
هرچند خاطر همه ما از درگذشت جمعی از هموطنان در سقوط هواپیمای مسافربری بسیار مکدر است اما بررسی ابعاد تأثیرگذاری شهادت سردار سلیمانی و حضور حماسی مردم در تشییع شهدای مقاومت، موضوعی است که نباید مورد غفلت قرار گیرد.
اگر ترامپ و ایالات متحده، جمله معروف این روزها را که بر زبان قاطبه مردم و ارادتمندان شهید سلیمانی جاری است که برای سیاستهای آمریکا و نظام سلطه «شهید سلیمانی بسیار خطرناکتر از سردار سلیمانی» است، درک میکرد شاید هیچوقت مرتکب چنین جنایت رذیلانه و احمقانهای نمیشد. هرچند این جنایت تروریستی را نه از روی یک استراتژی هدفمند و از پیش تعیین شده بلکه به اذعان اکثریت صاحب نظران بینالملل و حتی محافل داخلی آمریکا، در حقیقت واکنشی از روی استیصال و شکست برنامههای توسعهطلبانه ایالات متحده در منطقه غرب آسیا باید دانست.
همانگونه که رهبر معظم انقلاب در دیدار مردم قم بیان فرمودند؛ دلیل اصلی شکست تمام برنامههای نامشروع آمریکا بهویژه در قضایای لبنان، فلسطین، سوریه، عراق و... را باید از تدبیر و شجاعت شهید سلیمانی دانست. جدای از تأثیرات شگرفی که خون به ناحق ریختهشده وی در بیداری نسلها و به خروش آمدن امتهای مسلمان در اقصی نقاط دنیا علیه نظام سلطه خواهد داشت و از این به بعد تمام منافع، اماکن و نیروهای آمریکایی و صهیونیستی در سراسر دنیا بهعنوان سیبلهای انتقام بهحساب خواهند آمد، ولی تأثیر این شهادت مظلومانه در عقیمماندن سیاستهای آمریکا و همپیمانانش در فضای داخلی ایران خود داستان دیگری است.
شاید بتوان مهمترین تأثیر این شهادت در شکست پروژه «نرمالسازی» را (Normalization) رفتار جامعه انقلابی ایران جستوجو کرد. نرمالسازی در حقیقت، مجموعه برنامهها و اقداماتی است که برای آرمانزدایی و زدودن مشی انقلابیگری در رفتارها و رویکردهای جامعه و مسئولان بهکار گرفته میشود. ایالات متحده پس از ناامیدی از براندازی نظام اسلامی از بستر جنگ سخت (hard war) شروع به پیادهسازی این سیاست از زمان دولت سازندگی در ایران کرده و تشدید آن با روی کار آمدن دولت اوباما و ادامه آن در دولت ترامپ بوده است. این پروژه از طریق «نفوذ» در مراکز تصمیمسازی و تصمیمگیری نظام، جهت تغییر رفتارها و رویکردهای انقلابی مردم و مسئولان دنبال گردید. در اینباره رهبر فرزانه انقلاب در 4 آذر 94 فرمودند: «هدف مهمتر از جمعآوری اطلاعات و جاسوسی که در نفوذ موردی تعقیب میشود، تصمیمسازی است... نفوذ جریانی و شبکهای خطرناکتر از روشهای دیگر است. در این روش دشمن در درون ملت و داخل کشور شبکهسازی میکند تا آرمانها، باورها و در نتیجه سبک زندگی را تغییر دهد.» یانکیها برای دستیابی به این هدف شوم خود یعنی نرمالیزه کردن رفتار جامعه و مسئولان ایرانی در تمام ابعاد فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... در دولت اوباما از روشهایی با متد مذاکره و به تبع آن استفاده از ظرفیت برجام، FATF، CFT، سند 2030 و... را در دستور کار خود قرار دادند. در مقوله برجام و مذاکرات هستهای، اوباما بهطور صریح بارها اعلام کرد که هدف از مذاکرات هستهای «تغییر رفتار» (Change behavior) و به تبع آن «تغییر ساختار» (Change structure) خواهد بود. یعنی بحث هستهای فرع قضیه بوده و موضوع اصلی تغییر رفتار ایرانیها شما - بخوانید کنار نهادن رویکرد انقلابی - میباشد.
در اینباره جان ساورز (رئیس MI6) مهر 94 و در مصاحبه با شبکه CNN گفت: «برجام ظرف 15 سال آینده ایران را به کشوری میانهرو تبدیل خواهد کرد! ما شاهد کشوری هستیم که در مرحله انتقال از پایههای انقلابی به کشوری نرمالتر قرار دارد!... ما نیاز به صبر استراتژیک داریم و به آنان فرصت دهیم در ده پانزده سال آینده توسعه پیدا کرده و به کشوری نرمال تبدیل شوند!!»
دلیل توصیههای موکد رهبری در همان ایام تاکنون در مقوله انقلابی رفتار کردن مسئولان، نهادها در تمام قوا و جامعه و مذموم شمردن اطلاق افراطیگری به رفتار انقلابی بهویژه جوانان توسط برخی مسئولان را باید در مقابله با همین استراتژی دشمن جستوجو کرد. در اینباره نباید از نقش عوامل ساده اندیش یا واداده داخلی در همراهی ایالات متحده برای اجرای این پروژه بهسادگی گذشت. همانهایی که با رفتار و مواضع خود در حین مذاکرات هستهای و مقولههای چالشی با آمریکا و نیز اتخاذ برخی رویهها و مواضع در داخل، این امیدواری را برای نظام سلطه در اجرای پروژه نرمالسازی زنده نگهداشتند.
از اظهارات متعدد دولتمردان آمریکا، میتوان بهخوبی دریافت که این نقشه در دولت ترامپ نیز بهطور جدی و هدفمند دنبال میشود. برای نمونه، پمپئو وزیر خارجه آمریکا بهار 97 در یکی از توئیتهای خود نوشت؛ «استراتژی ما در قبال ایران، یک اجماع جهانی است که در آن فقط از رژیم ایران خواسته شود مانند آنچه که ما از تکتک دیگر کشورها میخواهیم، مانند یک ملت عادی و نرمال رفتار کند!»
عادی و نرمال بودن ملت ایران از دید ایالات متحده یعنی اینکه این ملت از اسلام ناب محمدی(ص) که ماهیتی ضدظلم و سلطه دارد دست بردارد. دنبال حمایت از مظلومان و مستضعفان جهان نباشد تا آمریکا بتواند به راحتی و بدون دغدغه همانند گذشته با هر جنایتی آنان را استثمار کند. پیگیر صدور انقلاب و ایدئولوژی آن نباشد تا بزرگترین مانع در برابر توسعهطلبیهای لااشباع آمریکا قرار نگیرد. از حمایت و ایفای نقش مؤثر در محور مقاومت دست کشیده و راه را برای پیگیری منافع سلطهجویانه آنها و تأمین امنیت رژیم غاصب صهیونیستی هموار نماید. بهجای سبک زندگی اسلامی، سبک زندگی آمریکایی که مصرفگرایی فزاینده در ذات آن میباشد را برگزیند تا بهترین بازار برای عرضه محصولات آمریکایی را ایجاد نموده و موجب تسلط هرچه بیشتر آمریکا بر جامعه ایرانی گردد. با کنار گذاشتن روحیه ایثار، شهادتطلبی و استقلالخواهی بهعنوان یک کشور اطاعتپذیر در خدمت سیاستهای منفعتطلبانه نظام سلطه بوده و با انتخاب مشی سکولار و بر اساس نظام سرمایهداری لیبرال، سعادت را فقط در همین دنیای مادی جستوجو کند.... و در یک کلام آمریکوفیل یعنی دوستدار آمریکا شوند!
اما شهادت سردار فاتح سپاه اسلام در ابتدای گام دوم انقلاب ضمن شکست مفتضحانه آمریکا در جمیع ابعاد موجب رستاخیز بیداری آحاد ملت ایران و ملتهای دیگر گردید. آری؛ قرار بود بر اساس پروژه نرمالسازی، جامعه ایرانی بهویژه نسلهای سوم و چهارم نسبت به اصول و مبانی انقلاب، مخالف یا نهایتاً بیتفاوت شوند. اما خون به ناحق ریخته حاج قاسم، غلیانی در علاقه و اعتقاد مردم و نسلهای جدید نسبت به انقلاب ایجاد کرد که با هیچ برنامه بصیرتی و روشنگری قابل احصاء نبود.
قرار بود با ابزار 2030 و به اصطلاح جلوگیری از رشد فرهنگ خشونت طلبی، شهید فهمیدهها و فرهنگ شهادتطلبی از متون درسی کودکان و نوجوانان حذف شوند تا یک نسل غیرانقلابی و غیرمؤمن بهعنوان سربازان نظام سلطه در آینده برای پیادهسازی و گسترش فرهنگ آمریکایی و غربی تربیت شوند اما با شهادت پدر مهربان فرزندان ایران زمین دیدیم که چگونه همین کودکان و نوجوانان با بغض توأم با خشم، هرکدام خود را یک قاسم سلیمانی نامیدند و مصمم به ادامه راه وی شدند.
قرار بود با چهارشنبههای سفید، هجمه گسترده رسانهای برای ترویج فساد بهویژه در شبکههای اجتماعی، عفت و حیای عمومی بهویژه در میان زنان و دختران زدوده شود و آنان را نسبت به ایفای نقش مادرانه در تربیت نسل مؤمن و انقلابی بیاثر کنند اما یکی از صحنههای شگرف تشییع حاج قاسم و یارانش حضور زنان و دختران با پوششهای متفاوت بود که خود را ارادتمند شهدا معرفی کرده و با روح بلند حاج قاسم عهد بستند که فرزندانی مثل او تربیت کنند.
قرار بود با فشار و تحریم اقتصادی بر مردم بهویژه اقشار مستضعف جامعه بهعنوان حامیان اصلی انقلاب آنان را خسته و نسبت به دفاع از آرمانهای انقلاب غافل و بیتفاوت کنند اما بهفرموده رهبر حکیم انقلاب؛ حاج قاسم با شهادت خود غبار غفلت را از چشمها زدود و موجب استقامت هرچه بیشتر مردم در این راه گردید. قرار بود... و قرار بودهایی که دنبال تبدیل ایران به یک کشور عادی مورد پسند نظام سلطه بود اما شهادت حاج قاسم و حضور تاریخساز و بینظیر مردم در تشییع شهدا نشان داد انقلاب زنده است هرچند در چند سال اخیر برخیها حتی در تریبونهای رسمی داخلی، انقلاب اسلامی را برای گذشته و تاریخ آن را تمام شده دانسته بودند!!
مجموعه اقدامات و تأثیرگذاریهای شگرف عملکرد سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی چه قبل و چه بعد از شهادت، در بُعد فرهنگی و نرم بسیار فراتر از بعد نظامی و امنیتی آن است که نیاز به واکاوی و تحلیل بسیار دارد. شاید بتوان مهمترین تأثیر شهادت قهرمانانه حاج قاسم در بعد فرهنگی و نرم را شکست خسارتبار و هدررفت بیش از دو دهه تلاش ایالات متحده در اجرای پروژه نرمالسازی در ایران نامید.