بررسی یک عبرت تاریخی؛ زمینهها و شرایط انعقاد معاهده برجام
کاری به کار آمریکا نداشته باش!
سهراب صلاحی
راهبردنویسان نومحافظهکار آمریکایی، دلایل اتخاذ چنین رویکردی را الزام تسلط بر منابع حیاتی جهان، برای تثبیت قدرت جهانی آمریکا دانسته و در این زمینه چنین آوردهاند: «آمریکا باید از تسلط هر دولت معارضی به مناطقی که منابع طبیعیاش، به آن دولت اجازه دستیابی به قدرت قابلتوجهی را میدهد، جلوگیری کند؛ از تلاش هر کشور پیشرفته صنعتی در جهت به چالش کشیدن رهبری آمریکا و برهم زدن نظم اقتصادی و سیاسی و تثبیتشده کنونی ممانعت به عمل آورد و اقدام لازم در جهت جلوگیری از ظهور هر رقیب بالقوه برای این کشور در صحنه جهانی را معمول دارد؛ تنها به دارا بودن قدرت هستهای و اصل بازدارندگی هستهای اکتفا نکند و با اجرای طرح دفاع موشکی، امکان تضمینی دفاعی لازم را در برابر کشورهای سرکش به دست آورد.»
در رویکرد یکجانبهگرایی آمریکا، سازمان ملل بهعنوان ابزاری در دست آمریکا برای سرکوب مخالفان قرار میگرفت. ریچارد آرمیتاژ ـ معاون وقت وزیر دفاع آمریکا ـ گفت برای اینکه رهبری آمریکا برجهان مورد تأیید قرار گیرد، این کشور باید وظایف شورای امنیت را بر مبنای رهبری خود بازخوانی نماید. وی تأکید داشت که این دولت آمریکا است که باید معلوم کند که حضور یا عدم حضور نیروهای سازمان ملل در منطقهای لازم است و یا نیست؛ بر این اساس رئیس هیئت نمایندگی آمریکا در سازمان ملل باید نوعی رهبری جهانی برای آمریکا در سازمان ملل را فراهم نماید که آمریکا ناگزیر نباشد در حلوفصل مسائل سیاسی با دبیرکل سازمان مشارکت نماید.
در راستای این تفکر بود که در زمان حمله آمریکا به عراق (1991)، در واشنگتن و نیویورک شعار «کاری به کار آمریکا نداشته باش» روی پیراهنها نقش بسته بود تا به جهان پیام دهد، هرکسی را که از آمریکا خوشش نیاید را بر جای خود خواهند نشاند. همین غرور کاذب ناشی از فروپاشی شوروی و ادعای قدرت برتر نظامی و اقتصادی جهان بود که مایکل ولا هوس ـ مشاور گروه لينكلن و عضو ارشد «اداره تحليل مشترك جنگ» در دانشگاه جان هاپكينز ـ گفت اگر ما مستقیم به بغداد میرفتیم [تهاجم 1991] و صدام را در قفس میکردیم و در خیابانهای پنسیلوانیا به نمایش میگذاشتیم، دنیا درس عبرت میگرفت و ما در دنیا از آزادی عمل بسیاری برخوردار بودیم و هر کس از ما خوشش نمیآمد را بر جای خود مینشاندیم تا ملتفت حرف ما شوند.
نومحافظهکاران معتقد بودند کلینتون به دلیل فقدان مشروعیت، ناچار بود برای کسب مشروعیت در قالب پیمانهای بینالمللی عمل کند و به تعبیری در پی هژمون خیرخواهانه در جهان بود، اما آنها چنین مشکلی احساس نمیکردند و معتقد بودند آمریکا باید سیاستهای خود را در قالب مناطق تعریف کند و نه در قبال دولتها تا در قبال آنها هیچ تعهدی نداشته باشد. تیمی که همراه بوش دوم، عنان اختیار دولت آمریکا را در دست گرفته بودند بهصراحت اعلام میکردند که در سیاست جدیدی که آمریکا در پیشگرفته است، هیچگونه تقسیم قدرت و یا توزیع قدرت و یا رهبری مشترک را در جهان نخواهد پذیرفت. بر این اساس، مطرح کردن دفاع مشروع پیشگیرانه از سوی آمریکا، تلاشی برای وفق دادن و سازگار نمودن نظریهسازی راهبردی آمریکا بود که بتواند از راهبرد بازدارندگی و چندجانبهگرایی دوری نموده و با «رویکرد یکجانبهگرایی» به شکلدهی قدرت هژمون آمریکا در جهان بپردازد.
دلایلی که مسئولان دولتی آمریکا برای دفاع مشروع پیشگیرانه مطرح میکردند، بحث تکثیر و گسترش سلاحهای کشتارجمعی و پخش آن در دست فعالان غیردولتی و به تعبیر آمریکاییها، گروههای تروریستی بود. آمریکا این دلایل را در سند استراتژی امنیت ملی خود در 2002 منتشر کرد. در این سند تأکید شده که شرایط سیاسی و علمی و فناوری دگرگون شده است و باید این مفهوم که علمای حقوق بینالملل مشروعیت دفاع مشروع را در وجود یک حمله و یا تهدید واقعی و قابلمشاهده و محسوس تفسیر میکردند تعدیل کنیم؛ زیرا امروز دولتهای پست و حقیر و تروریستها در حملات خود به سلاحهای مرسوم متوسل نمیشوند؛ آنها میدانند که چنین حملاتی ناکام خواهد بود، در عوض آنها به شیوه تروریستی و با استفاده از سلاحهای کشتارجمعی عمل میکنند، ازاینرو عقل سلیم ایجاب میکند که دولت آمریکا، علیه چنین تهدیداتی قبل از اینکه اساساً شکل بگیرند، وارد عمل شود. به این جهت آمریکا هیچ تفکیکی بین گروههای تروریستی و کشورهایی که آنها را کمک میکنند قائل نیست؛ دفاع از ایالاتمتحده آمریکا، مردم و منافع داخلی و خارجی ایجاب میکند که این کشور در بیرون مرزها به نابودی تهدیدات بپردازد، قبل از اینکه این تهدیدات به مرزهای آمریکا برسند. دولت آمریکا از حمایتهای جامعه جهانی برای مبارزه علیه تروریستها استقبال میکند، اما درعینحال نگران هم نیست که خود بهتنهایی عمل نماید. (پیرامون دفاع مشروع پیشگیرانه در فصل چهارم بیشتر خواهد آمد)
نهایت اینکه تعارض «رویکرد یکجانبهگرایی» در روابط بینالملل با حقوق بینالملل و بهخصوص منشور سازمان ملل چنان آشکار است که نیازی به بررسی ندارد و بهطور خلاصه باید گفت اگر چنین انگاشته شود که هرگاه کشوری احساس کند که از سوی کشور دیگری مورد تهدید قرارگرفته، آزاد است به وی حمله کند، چنین برداشتی با منشور سازمان ملل که سنگ زیرین بنای آن قاعده منع استفاده از زور در روابط بینالملل است، کاملاً در تعارض و نتیجه آن حاکم شدن هرجومرج بر روابط بینالملل است؛ اما ازآنجاکه آمریکاییها در پی دستیابی به قدرتی هژمون در عرصه بینالملل بودند، اعمال زور بهصورت یکجانبه در عرصه بینالملل، برای جلوگیری از تسلط قدرتهای رقیب و معارض آمریکا بر مناطق حیاتی جهان پس از جنگ سرد در دستور کار آنها قرار گرفت. برای دستیابی به این هدف کلان، به دلایل گوناگونی منطقه مهم خاورمیانه بایستی چهرهای آمریکایی پیدا نماید و برای تضمین عملیاتی شدن این راهبرد، رژیم صهیونیستی به قدرت برتر و امتداد قدرت آمریکا در منطقه تبدیل شود.
رژیم صهیونیستی قدرت برتر منطقه
با وقوع حوادث 11 سپتامبر و تسلط کامل نئوکانها بر ارکان جمهوریخواهان در آمریکا، سیاست خاورمیانهای این رژیم با سیاست خاورمیانهای آمریکا بیش از گذشته در هماهنگی کامل قرار گرفت. اساساً شکلگیری نئوکانها در دهههای 1960 و 1970 بهعنوان یک حزب، به جهت مخالفت آنها با سیاستهای اتحاد شوروی بود، زیرا شوروی دولتهای مخالف رژیم صهیونیستی را در منطقه کمک میکرد و همچنین مانع مهاجرت یهودیان به سرزمینهای اشغالی میشد. نئوکانها در طول سالهای بعدی و برای کسب حمایتهای رسانهای و همچنین کنترل رسانهها در جهت منافع رژیم صهیونیستی، اقدام به ایجاد اتاقهای گوناگون فکری و تصمیمسازی همچون مؤسسه اینترپرایز آمریکا (AEI)، مؤسسه یهودی امور مربوط به امنیت ملی(JINSA) و مرکز سیاست امنیتی (CSP) نمودند. از این طرق نئوکانها توانستند در حزب جمهوریخواه آمریکا موقعیت مسلطی پیدا نمایند و تقریباً تمام اتاقهای فکـر محافظـهکاران و کانالهای تلویزیونـی آنها همچون، والاستریت ژورنال، نیویورکتایمز، واشنگتنپست و بعضی رسانهها و مجلات دیگر مربوط به محافظهکاران را کنترل کنند.
در رابطه با رژیم صهیونیستی، نومحافظهکاران معتقدند که حمایت از این رژیم جزء اعتقادات اجتنابناپذیر ایدئولوژیک آمریکا است و این مسئله نیازی به محاسبه ژئوپلیتیکی پیچیدهای ندارد؛ ازاینرو موضع نومحافظهکاران در رابطه با خاورمیانه و مرکز جهان اسلام نیز مبتنی بر تضعیف دشمنان رژیم صهیونیستی و درنتیجه حل دائمی مسئله فلسطین بود.