عاشورا تجلی اسلام ناب(۱۰)
فرصتی برای به «خود» آمدن
سیدمحمدسعید مدنی
* انالله لایغیر مابقوم حتی یغیروا ما بانفسهم (رعد/11)
خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملتی) را تغییر نمیدهد، مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است (تفکر و اخلاق) تغییر دهند.
امام حسین(ع) با همه هستی و عزیزانش، با عباس و زینبش، با علی اصغر و علی اکبرش، با همه دار و ندارش به آوردگاه کربلا قدم نهاد. او تمام سرمایههای مادی و معنوی خودرا به کار گرفت تا برای انجام رسالت و ایفای نقش خود به عنوان یک «امام»، امت جدش را «اصلاح» کند، دین خدا را «احیا» کند و حکومت یزید و حاکمیت یزیدی را اگر نمیتواند در نبردی نابرابر نابود کند، برای همیشه رسوا و مفتضح سازد.
امام حسین(ع) یک انسان است. یک امام است. وارث پیامبر(ص) است. پیامبر نیز هر چند «انسان مافوق» است، اما «مافوق انسان» نیست. انسانی است در اوج قله انسانیت و عبودیت که به او «وحی» میشود. مأمور است تا خفتگان را از خواب غفلت سنگین بیدار کند و مردم را از وادی جهل برهاند و تن به ظلم و ذلت سپردگان را به خود آورد، آنان را آگاه سازد و به جاده هدایت دعوت و رهنمون باشد.
این همه تأکید قرآن به اینکه محمد(ص)، «انسان» است که به او «وحی» میشود. بیجهت و بدون حکمت نیست. خداوند با تأکید از پیامبرش خواسته است تا به انسانها مرتباً یادآور شود «قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی(کهف-110)، «ابلغکم رسالات ربی و انا لکم ناصح امین (اعراف- 68) و «ما علیالرسول الاالبلاغ مبین» (عنکبوت- 18) و به مسلمانان آموخته است تا حداقل در روز 9 بار موقع اقامه نماز بخوانند «اشهد ان محمداً عبده و رسوله»! محمد(ص)، انسانی است که «عبد» است و بعد هم «رسول الله»!
امام حسین(ع) هم به عنوان وارث پیامبر(ص)، یک انسان است. انسانی در اوج که بیش از دیگران زندگی را ابعاد مادی و معنوی آن را، جنبههای عاطفی و روحی آن را، تلخ و شیرین و فراز و نشیب آن را میفهمد، به زندگی «عشق» میورزد، ... نوشتهاند که در مسیر کربلا شعری را زیرلب زمزمه میکرده است که گویا سراینده آن پدر بزرگوارش علی(ع) بوده است، در این شعر امام حسین(ع)، از زندگی به عنوان «امری نفیس» یاد میکند: اگرچه دنیا قشنگ و نفیس و زیباست، اما هر چه دنیا قشنگ و زیبا باشد، آن خانه پاداش الهی خیلی قشنگتر و زیباتر و عالیتر است. (حماسه حسینی، ج 2، ص 280)
بنابراین به قول امام موسی صدر: «امام حسین(ع) نیز برادران و فرزندانش را دوست داشت، زندگی را دوست داشت، آسایش را دوست داشت، همه نعمتهای خداوند را در زمین دوست داشت و...» (سفر شهادت، ص 69) با این حال: «ولی برای من و شما از قربانی کردن هیچ یک از آنان فروگذار نکرد و هر آنچه داشت، برای سعادت من و شما فدا کرد...» (همان)
امام حسین(ع) به عنوان وارث رسالت پیامبر(ص)، از همه دلبستگیها و وابستگیهایی که یک «انسان» به طور طبیعی دارد، گذشت، چرا که برای نجات جامعه و مردم از چنگال ظلم و ستم و حاکمیت فرهنگ یزیدی و نشان دادن راه سعادت و کامیابی به انسانیت، برای همیشه تاریخ و زمان، در خود احساس مسئولیت میکند. از خود میگذرد، تا انسانیت بماند، خون پاکش به زمین میریزد و شهید میشود، تا به رگهای مرده حیات و زندگی ببخشد. شهادت و شهید، معنای حیات و زندگی میدهد، نه مرگ تلخ و سیاه!
بنابراین امام حسین در قیام عاشورا، چیزی برای خود و خانواده خود نمیخواست. هیچکدام از انبیاء و اولیاء الهی(ع) برای خود چیزی نخواستهاند «قل لا اسئلکم علیه اجراً...» خدا، کارگزاران خود را از میان چنین بندگانی انتخاب میکند، چیزی برای خود نمیخواهند، از مردم توقع ندارند و طلبکار نیستند، هر چه دارند و ندارند، هر چه میگویند و نمیگویند، برای اصلاح جامعه و نجات مردم است و در این راه حتی از بذل جان خود دریغ ندارند! آری، اینها کارگزاران و ماموران خدا هستند!...
به مصداق کلام الهی که: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم...» (خداوند، حال قومی را تغییر نمیدهد، مگر اینکه آنچه را در خودشان است، تغییر دهند.»، عاشورا، فرصت خوبی است برای تغییر دادن خود و جامعه، اصلاح فردی و اجتماعی. اگر این نباشد و چنین شود، چه سود از رفت و آمد سالها و محرمها و عاشوراها...! هر عاشورا نسبت به عاشورای قبل، باید چه در بعد فردی و چه در ابعاد اجتماعی حداقل یک «گام» به جلو برداشته باشیم...
عاشورا، فرصت خوب و بزنگاه حساسی است، برای حسینی شدن برای اینکه هر روز خود را عاشورا و هر جا و هر زمینی که هستیم کربلا باشد، بدیهی است که معنای حسینی شدن این نیست که همه روز سال در کوی و برزن شهر سیاهی بکوبیم و سینه بزنیم و حسین حسین بگوئیم، و یا اینکه سوار بر اسب و شمشیر بر کمر بسته دنبال شمر بگردیم!
همانطور که معنای «هر روزتان نوروز»، این نیست که هر روز سفره نوروز و هفتسین پهن کنیم که سبزیپلو و ماهی بخوریم و با یکدیگر معانقه و دیدهبوسی کرده و عید را تبریک بگوییم، «هر روزتان نوروز» (که بسیار شعار پرمعنا و عمیقی است) یعنی همان که دین اسلام هم به مومنان خود اکیدا سفارش کرده است که «هر روز بهتر از دیروز باید باشد» وگرنه مغبونی! یعنی خسران و زیان کردهای! (امالی صدوق، ص 766)
معنای «حسینی شدن» و «هر روز عاشورا و هر زمین کربلا» یعنی همواره و هر روز و هر لحظه فرهنگ عاشورا یعنی یاد و خاطره و مرام و مسلک و شعار و مکتب حسینبن علی(ع) را در زندگی فردی و اجتماعی خود زنده نگاه داریم و جاری سازیم و عمل کنیم. معنای سفارش ائمه اطهار(ع) هم درباره حفظ و زنده نگاه داشتن عاشورا، همین است. هر روز باید بیدار باشیم و با شمرهای زمان و مهمتر و خیلی مهمتر از آن «شمرهای درون» که از همه شمرها خطرناکتر است، بجنگیم، که فرمود «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک».(بحارالانوار، ج67، ص64)درون هر یک از ما «عاشورایی» برپاست صفات حسینی(ع) با صفات یزیدی در جنگی بیامان و بدون توقف در جنگ و مبارزه هستند، فداکاری کردن و خدمت به خلق و راستی و دروغ نگفتن، گذشت کردن، مودب بودن و اخلاص و تواضع و شجاعت و وقار ... در درون هر یک از ما یکسره و در حال نبرد و چالش با خودخواهی و زیادهخواهی و دروغ و ریا و خیانت و مالمردمخوری و حرامخواری و ... است. در این باره اگر میخواهیم عاشورایی و حسینی باشیم، باید نفر به نفرمان مراقب خودمان باشیم و جبهه و خصلتهای حسینی را یاری کنیم. در این باره مدیران و مسئولان و کسانی که ردای خدمت و تصدی امور مردم به تن کردهاند، وظیفه مضاعف دارند، چون اگر کسی بر شمر درون غلبه نکرده و صفات حسینی را در خود نپروریده باشد و مسئولیت پذیرفته و متولی امور مردم و جامعه باشد، هرگز نمیتواند وظیفه خود را به درستی انجام دهد و بعید است خواسته و ناخواسته در امانت، خیانت نکند. آری، دراین باره مدیران و بزرگترهای جامعه نقش بسیار حساستر و وظیفه سنگینتری دارند، چنان که علی(ع) فرموده است: «الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم» (مردم به امیران و حاکمان خود شبیهتر هستند، تا به پدران خود!) (تحفالعقول، ص 28)
البته هیچکدام از ما نمیتوانیم مثل حضرت علی(ع) و امام حسین(ع) باشیم، اما میتوانیم و باید در راه آن بزرگواران، حرکت کنیم و فراتر از محب و عاشق بودن شیعه یعنی پیرو باشیم! حضرت علی(ع) هم در نامهای به کارگزار خود عثمان بن حنیف که در نهجالبلاغه آمده است میفرماید، شما نمیتوانید مثل من باشید، اما: «اعینونی بورع و اجتهاد و عفه و سداد» مرا یاری کنید. با تقوی و پاکی و جهد و علم و صلابت در حد توان در راه دین.» (نهجالبلاغه - نامه 45)
... امام حسین(ع) همه هستی و سرمایهاش را به آوردگاه کربلا آورد تا مردم آن زمان و همیشه را به خود آورد و راه هدایت و نجات را که بنیامیه و یزید بسته بودند، بازگشایی کند. او حتی بر سر دشمنان خود فریاد برآورد و نهیب زد تا بلکه آن تیرهبختان فلکزده را از خواب غفلت بیرون کند و تا فرصت هست خود را از آتش دوزخ و ننگ و بدبختی ابدی نجات دهد، اما حرفهای امام(ع) به گوش آن جماعت نمیرود، چون به فرموده امام «ملئت بطونکم منالحرام» برای اینکه «شکمهایتان از حرام پر است و نمیتوانید درست بیندیشید و راه را تشخیص دهید...
اگر پیام امام را حرامخواران نشنیدند و نمیشنوند، طرفداران و عاشقان پاک و مخلص او حتما میشنوند و درک میکنند... اما مهم این است که علاوه بر فهم و درک، آموزهها، نصایح و در یک کلام «فرهنگ حسینی و عاشورایی» را باید در صحنه جامعه و زمان عینیت بخشید تا «هر روزمان عاشورا و هرجا که هستیم کربلا» باشد...