kayhan.ir

کد خبر: ۱۳۳۱۷۶
تاریخ انتشار : ۰۲ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۹:۱۲
نگاهی سینمایی به سیاست های ترامپ و اوباما

قیاس هالیوودی




فرزاد میرحمیدی
چنانچه بخواهیم در عالم هالیوود برای دو رئیس جمهور اخیر ایالات متحده- «ترامپ» و «اوباما»- جایگزین و مشابهی پیدا کنیم، ترجیح می دهم از سبک کاری دو کارگردان متفاوت، ولی همسو و هم ریشه در هالیوود نام ببرم- به ترتیب- «کلینت ایستوود» و «کاترین بیگلو». اما پیش از این که به تفاوت ها و شباهت های این دو سبک بپردازم، ابتدا نکاتی دربارۀ انتقال سفارت ایالات متحده به بیت المقدس که بی ربط با این قیاس هالیوودی نیست؛
آنها که از انتقال یا افتتاح سفارت یک کشور خارجی (بیگانه) به عنوان حامی یا پدرخوانده، سر از پا نمی شناسند و آنقدر کیفشان کوک می شود که آن را از اعیاد خود بخوانند، نه یک ملت که مشتی مزدورند که اگر دین و آیین شان هزاران سال هم قدمت داشته باشد، هیچ سابقه و افتخار تاریخی به عنوان یک ملت نداشته و نخواهند داشت.
اقدامات یکجانبه و واپسگرایانۀ ایالات متحده در غرب آسیا با همراهی برخی از مرتجع ترین کشورهای منطقه که ارتجاع خود را زیر نقاب پیشرفت های پوشالی و وابستگی های نمادین می پوشانند، نشان از آن دارد که دکترین (سناریوی) سیاسی ایالات متحده نه صلح جهانی- به طور اعم و در خاورمیانه به طور اخص- که نفوذ و سلطه گری بیش از پیش در این منطقۀ مهم و تاریخی است.
وقتی یک سیاستمدار (یک رئیس جمهور) دست به اقدامی نمادین می‌زند، مثلاً معاهده‌ای بین‌المللی را فسخ یا امضاء می کند یا یک کارگردان، روایتی تاریخی از جنگ و صلح را دستمایۀ فیلمسازی خود قرار می دهد، خوب است آنقدر صراحت کلام و جسارت عمل داشته باشد که طوری آن سناریو را بنویسد و پیش ببرد که مخاطب بداند تکلیفش با آن- به خصوص وقتی که فیلم تمام می شود- چیست!
 برای مثال، ترامپ و ایستوود، هر دو می دانند چه می کنند و چه می‌خواهند. اگر چه این خواستن همان توانستن همیشگی نیست و پشت این دانستن، موجی از نادانی پوپولیستی و جهل تاریخی همراه است. با این وجود همان گونه که ایستوود در فیلم هایش، مانند تک تیرانداز آمریکایی (2014) و نامه هایی از ایوجیما (2006)، جسارت به کار بردن این جهل و تحریف تاریخ را در روایت های هالیوودی خود دارد، ترامپ نیز همین جسارت- توأم با نادانی ذاتی خود- را در اقدامات سیاسی- مانند لغو برجام، خروج از معاهدۀ پاریس و انتقال سفارت ایالات متحده به بیت المقدس را از خود بروز می دهد.
 در مقابل، اوباما و بیگلو، با تمام ژست های صلح طلبانه و احساس گرایی به ظاهر انسان دوستانه، در واقع همان دکترین و همام سناریو را پیش می‌برند، ولی با ظاهری مزورانه و عاری از جسارت و صراحتی که برای نمونه در سیاست‌های ترامپ و یا در فیلم های ایستوود می توان سراغ گرفت. نگاه فله ای و فارغ از تمایز بیگلو به قربانیان جنگ عراق در گنجۀ رنج (2009)، هر چند همراه با دلسوزی و ترحم، مکمل و قرینۀ همان نگاه حماسی و اساطیری ایستوود در ستایش سربازان ایالات متحده در تک تیرانداز آمریکایی است.
 اگر چه سبک کاری هر دو کارگردان رئالیسم تلفیق شده با اغراق نمایی‌های اکشن و اکسپرسیونیسم تصویری است، با این وجود، این رئالیسم مانع از تحریف تاریخی وقایع در فیلم های بیگلو و ایستوود و بیشتر فیلمسازان جنگ در هالیوود نمی شود. همچنین، اگر چه احساس گرایی در سناریو ها و سکانس‌های تصویری در کارهای بیگلو بیشتر باشد و یا اغراق نمایی های جسورانه در فیلم های ایستوود، باز هم هیچ تفاوت سبکی مانع از همسویی ماهوی نگاه این فیلمسازان برای مثال در تحریف جنگ عراق نیست.
 بر همین سبک و سیاق، در عالم سیاست می توان اوباما و ترامپ را دو روی یک سکه دانست که مکمل و قرینۀ یکدیگرند. به این ترتیب که اگر اوباما ایران را تحت شدیدترین تحریم های بین المللی می گذارد تا قراردادی را به ما تحمیل کند، به این معنا نیست که ترامپ با یک جانبه گرایی و جسارت تمام آن قرارداد بین المللی را فسخ نکند و یا با قلدرمآبی بی شرمانه نسبت به بی طرفی بیت المقدس- که آن هم یک قرارداد بین‌المللی است- متعهد بماند و با انتقال سفارت خود به این شهر چند هزار ساله و مقدس به پیروان تمام ادیان توحیدی توهین نکند. همانطور که ایرانیان را تروریست می نامد یا آمریکای لاتین را چاه فاضلاب، مهاجران غیر قانونی را حیوان و...
با این همه بر ذکر مثال «از آن نترس که های و هوی دارد!»، به شخصه سبک کاری فیلمسازی مانند ایستوود یا رئیس جمهوری مثل ترامپ را بیشتر می پسندم. دست کم تکلیف مخاطب مشخص است و می داند که دشمن شمشیر را از رو بسته است و نه مانند بیگلو و یا اوباما، که با ظاهری دوستانه و ژست‌هایی صلح‌طلبانه، بزرگترین ضربات را می زند و وقتی فیلم تمام می‌شود، تکلیفشان حتی با خودشان هم مشخص نیست.