«آتش به اختیار» و مبانی و اصول آن از منظر آموزههای دینی
خلیل منصوری
فرمان «آتش به اختیار» از سوی رهبر معظم انقلاب ، فرمانی راهبردی بر اساس مبانی و اصول عقلی و نقلی است. این خلاقیت فرهنگی و خلق مفاهیم جدید برای تبیین و توصیه اهداف فکری و فرهنگی از سوی رهبری، در اصل برای جبهه فرهنگی صادر شده است، اگر چه در حوزههای دیگر نیز قابل انطباق و اجراست .نظر به اهمیت این راهبرد ، نویسنده در مطلب حاضر مبانی و قواعد و اصول آن را از منظر قرآن و آموزههای دینی بررسی و واکاوی کرده است.
***
معناشناسی «آتش به اختیار»
«آتش به اختیار» یک اصطلاح ترکیبی است که کاربرد اصلی آن در حوزه نظامی است. در کاربردهای نظامی زمانی که ارتباط خط مقدم با دیگر خطوط به هر دلیلی قطع میشود، افراد درگیر بر اساس اصل اساسی دفاع از خود و سنگر، موظف هستند تا خود زمام امور را به دست گیرند و میدان را مدیریت کرده و به صیانت و دفاع از سنگر پرداخته و دشمن را به هر وسیلهای دفع کنند یا از حرکت باز دارند. براین اساس فقدان فرماندهی و یا فقدان ارتباط با فرماندهی، موجب نمیشود تا نیروهای میدانی دست از دفاع یا حمله بردارند و منفعل عمل کنند، بلکه باید فرماندهی انتخاب کرده و در صورت عدم وجود چنین حالت و ظرفیتی هر یک از افراد خود به اختیار و اراده از هر راهبرد و سازوکاری برای دفع دشمن و تهدید اقدام کنند.
آتش به معنای هر اقدام برای کشتن دشمن و دفع تهدید است. این اقدام با سلاح سختی چه گرم چون تفنگ و توپخانه یا سرد چون شمشیر و نیزه و سرنیزه یا سلاح نرم با ایجاد خوف و ترس کلامی و حرکتی میتواند انجام گیرد؛ ولی با توجه به اینکه امروزه سلاح گرم، بیشترین کاربرد را دارد، آتش به معنای شلیک گلوله، مصداق غالب است.
مراد از اختیار نیز بهرهگیری از اراده انسانی و حق انتخاب آزاد برای هرگونه عمل و رفتاری است که بتواند دشمن را دفع یا رفع کند. بنابراین، میتوان گفت: آتش به اختیار به معنای مدیریت میدان جنگی از سوی یکایک افراد با هرگونه ابزار و سلاح جهت دفع و رفع دشمن و تهدید است.
این فرمان زمانی صادر و یا به کار گرفته میشود که میدان جنگ، فاقد فرمانده یا فاقد شرایط و امکان انتخاب جایگزین یا ارتباط با فرمانده یا قرارگاه فرماندهی باشد.
امروز در ارتشهای جهان، برخی یگانهای مسلح این اجازه را مییابند تا بدون هماهنگی با مرکز فرماندهی به سوی هر جنبده یا شیء و پرندهای آتش بگشایند و آن را نابود کنند. در حقیقت هر تهدید احتمالی را دفع و یا رفع کنند. در چنین شرایطی این نیروها برای حفظ جان خود و جلوگیری از شکست در برابر دشمن براساس توانمندیها، تجربیات، امکانات و موقعیت خاص جغرافیایی که در آن قرار گرفتهاند، در برابر دشمن که قصد نابودی آنها را دارد، موضع مناسب میگیرند و تمام تلاششان را به کار میبندند تا در برابر هجوم دشمن شکست نخورند و حتی از توان خود برای غلبه بر خصم استفاده کنند.
این روشی منطقی و معقول است و هیچ کس نمیتواند نیروهای نظامی را که در چنین شرایطی به فرمان «آتش به اختیار» عمل کنند سرزنش نماید، بلکه از این جهت باید آنها را سرزنش کرد که در شرایط ایجاد شده قدرت ابتکار و خلاقیت را از دست بدهند و حالت انفعال به خود بگیرند و در نهایت مغلوب دشمن شوند.
در اصطلاحات نظامی آمده است، زمانی که فرمانده احتمال میدهد ارتباطش با سربازانش قطع خواهد شد، او در آخرین فرمان خود به سربازان دستور آتش به اختیار میدهد؛ به این ترتیب، شلیک به هر فردی غیر از افراد خودی، به اختیار خود سرباز است و سربازان اجازه دارند، هرکسی را به گلوله ببندند. پس هرکس در این شرایط بحرانی، باید وظیفه خود را تشخیص داده و به آن عمل کند.
باید توجه داشت، در فرهنگ هر جامعهای گاه از اصطلاحات علوم برای تبیین امور دیگر در علوم و حوزههای دیگر استفاده میشود؛ چنانکه واژه آسیبشناسی از علوم پزشکی به حوزههای علوم انسانی و اجتماعی آمده و پرکاربرد مورد استفاده قرار گرفته است.
در این راستا رهبر معظم انقلاب در دیدار رمضانی با دانشجویان، آنها را به تلاش جدی و همهجانبه برای غلبه دادن گفتمان انقلاب اسلامی در دانشگاه توصیه کرده و در ضمن این بحث فرمودند: «من به همه آن هستههای فکری و عملیِ جهادی، فکری، فرهنگی در سرتاسر کشور مرتّباً میگویم: «هرکدام کار کنید؛ مستقل و به قول میدان جنگ، آتشبهاختیار.»(17 خرداد 1396)
ایشان افزودند: «گاهی دستگاههای مرکزیِ فکر، فرهنگ و سیاست، دچار اختلال و تعطیلی میشوند که در این وضعیت، باید افسران جنگ نرم، با شناخت وظیفه خود، به صورت آتش به اختیار، تصمیمگیری و اقدام کنند.»
ایشان در این فرمان، با استعاره گیری از اصطلاحات نظامی برای فعالیتهای فکری و فرهنگی بر آن است تا فرمانی با مفهوم شناخته شده صادر کند؛ زیرا بهرهگیری از اصطلاحات شناخته شده با حد و مرزهای مشخص در آن علوم میتواند در رسایی مفهوم و مقاصد، بهتر عمل کند؛ چرا که دیگر نیازی به توضیح و تفصیل نیست؛ زیرا شنونده و مخاطب با مراجعه به اصطلاحات علوم به سادگی معنا و مفهوم منتقل شده و چارچوبها و حد و مرزهای آن را درمییابد و با واژه یا کلمهای غیرمانوس و بیحد و مرز دچار سرگردانی نمیشود.
البته همواره کسانی هستند که به دور از اصول فهم کلام، با اما و اگرها و حاشیهها، بر آن میشوند تا این تعریف شناخته شده و با حد و مرزهای مشخص در تعریف اصطلاحی را نادیده گرفته و هوچیگری و هیاهو کنند و مقاصد شوم خود را با شبههافکنی و متشابهسازی پیگیر شوند.
رهبر معظم انقلاب با درک درست از این جنگ نرم دشمنان و هوچیگری دشمنان، بر آن میشود تا خود به بازتعریف اصطلاح نظامی در حوزه فرهنگی و فکری بپردازد. از این رو ایشان چند روز بعد در خطبههای عید فطر در تبیین مفهوم «آتش به اختیار»، خاطرنشان کردند: آتش به اختیار به معنای «کار فرهنگیِ خودجوش و تمیز» است؛ و به معنای بیقانونی و فحاشی و طلبکار کردن مدعیان پوچاندیش و مدیون کردن جریان انقلابی کشور نیست... نیروهای انقلابی و دلسوز و علاقهمند به حرکت کشور به سمت اهداف والا، بیش از همه باید مراقب حفظ نظم و قوانین و آرامش کشور و جلوگیری از سوءاستفاده دشمنان باشند.(خطبههای نماز عید فطر، 5 تیر 1396)
پس با این تعریف میتوان گفت: فرمان آتش به اختیار یعنی زمانی که صدای فرمانده به شما نرسید، آتش به اختیار هستید؛ یعنی اگر دشمن را در مقابل خود دیدید منتظر دستور نباشید و خودتان کار را انجام بدهید. آتش به اختیار یعنی افسران جنگ نرم مؤمن باتقوا و با بصیرت و سرباز واقعی ولایت، هر وقت خطایی دیدند، انحرافی دیدند؛ سهلانگاری دیدند، کوتاهی مسئولی را دیدند، با رعایت اصول اخلاقی و مرّ قوانین آن خطا و انحراف و کوتاهی و سهلانگاری را به مقامات بالاتر و شخص موردنظر تذکر بدهند و تا پیگیری و حصول نتیجه و رفع مشکل سکوت نکنند.
آتش به اختیار یعنی انجام فریضه امربهمعروف و نهی از منکر توأم با بصیرت و صبر انقلابی؛ که قطعاً اگر چنین بود ظفر انقلابی و رضای الهی نیز محقق خواهد شد.
آتش به اختیار یعنی مبارزه قاطع و انقلابی با مظاهر انواع فساد و تخلف در عرصههای مختلف در چارچوب شرع مقدس و قانون و اخلاق و عرف متعارف و پیگیری تا حصول نتیجه.
آتش به اختیار یعنی اینکه باید به آن حد از بصیرت برسیم که دیگر منتظر نباشیم تا مولایمان خود را برای هر مسئله ریزودرشتی هزینه کند؛ و منتظر نباشیم که در هر مسئله فرعی نظر و مواضع ولایت را بشنویم. باید عمارگونه در مواردی که مولا به دلایلی که فقط خدا و او میداند سکوت اختیارکرده طبق رهنمودهای عمارهای ولایت عمل کنیم.
از نظر رهبر انقلاب حوزه فرهنگی نیازمند جهاد فکری و فرهنگی است تا تهاجم فرهنگی و ناتوی فرهنگی را دفع کند.از نظر ایشان جهاد تنها در مقوله نظامی یا مالی و اقتصادی نیست، بلکه در همه حوزهها کارکرد و مفهوم دارد به شرطی که هدف از جهاد، دشمنان دراین حوزهها باشند که سنگرهایی را فتح کرده یا تهدید میکنند. مقام معظم رهبری میفرماید: «بنده بیشترِ سنگینی بارم این است که نگاه کنم ببینم کجا شعله جهاد در حال فروکش کردن است و به کمک پروردگار نگذارم»، و در ادامه میفرماید: «جهاد هم فقط به معنای حضور در میدان جنگ نیست؛ زیرا هرگونه تلاش در مقابله با دشمن، میتواند جهاد تلقّی شود. البته بعضی ممکن است کاری انجام دهند و زحمت هم بکشند و از آن، تعبیر به جهاد کنند. اما این تعبیر، درست نیست. چون یک شرط جهاد، این است که در مقابله با دشمن باشد. این مقابله، یک وقت در میدان جنگِ مسلحانه است که جهاد رزمی نام دارد؛ یک وقت در میدان سیاست است که جهاد سیاسی نامیده میشود؛ یک وقت هم در میدان مسائل فرهنگی است که به جهاد فرهنگی تعبیر میشود و یک وقت در میدان سازندگی است که به آن جهاد سازندگی اطلاق میگردد» (20/3/1375، بیانات در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسولالله).
پس «آتش به اختیار فرهنگی» نوعی مجاهدت در عرصه فرهنگی علیه دشمنی است که به دنبال شکست در جبهههای دیگر در اندیشه فتح فرهنگی است.
هدف و ماهیت آتش به اختیار فرهنگی
برای درک بهتر از فرمان آتش به اختیار فرهنگی در قرارگاههای فرهنگی باید توجه داشت که مراد آتش به اختیار در عملیات، نسبت به مواضع خودی نیست بلکه نسبت به دشمن و نفوذیهای آنان است. از سوی دیگر، مهمترین اهداف فرمان آتش به اختیار فرهنگی، ایجاد روحیه مطالبهگری، تبیینگری، مبارزه و جنگ نرم فکری و روانی و فرهنگی علیه تهاجم فکری و فرهنگی دشمنان گفتمان اسلامی است.
بیگمان مهمترین راهبرد گفتمان انقلاب اسلامی دگرگونی فکری و فرهنگی در جهان علیه گفتمان استکباری لیبرال دموکراسی سرمایهدار با مدیریت و رهبری صهیونیسم مسیحی آمریکا و غرب است. مهمترین اصول این گفتمان عبارتند از «عدالتخواهی» و «آزادی خواهی» و «انقلابیگری» و تلاش برای اصلاح «سبک زندگی» و غیره. این امور اصلی در گفتمان انقلاب اسلامی نیازمند مطالبهگری و گفتمانسازی در همه ابعاد جامعه است.
ضرورت ورود افسران جنگ نرم از دانشجویان و نخبگان در راستای ایجاد و مدیریت مطالبهگری و مبارزه و جهاد علیه تهاجم فرهنگی دشمنان، زمانی افزایش مییابد که رهبر معظم انقلاب به مردم و مسئولان هشدار میدهد که پس از سه دهه از انقلاب اسلامی، تنها کاری که انجام شده، نظامسازی اسلامی است؛ اما دو اصل و عنصر مهم دیگر یعنی دولتسازی و امتسازی اسلامی هنوز انجام نشده و کاری صورت نگرفته است.
پس باید توجه داشت که اگر تعبیر «آتش به اختیار» ممکن است اصطلاحی جدید باشد؛ اما این راهبرد در زمانی که هنوز دولتسازی اسلامی و امتسازی اسلامی صورت نگرفته، به هیچ وجه جدید نیست. رهبری سال گذشته در همین دیدار با دانشجویان در راستای همین راهبرد «آتش به اختیار» میفرمایند: «اگر ایستادگی کردید و با بسیج ذهنی مردم، خواستهها را به گفتمان عمومی تبدیل کردید، مسئولان هم مجبور میشوند به مطالبات شما عمل کنند.»
مهمترین وجه اساسی در راهبرد فرمان آتش به اختیار، غرقه سازی عمومی جامعه از طریق دانشجویان فعال و نخبگان فکری و فرهنگی جامعه است تا بستری برای دولت و امتسازی اسلامی انجام گیرد و نظام اسلامی پایگاه فکری و فرهنگی را در تهاجم فکری و فرهنگی از دست ندهد. حضور نفوذیها در همه حوزهها و تغییر و تبدیل راهبردها در گفتمان انقلاب اسلامی از درون و بیرون خطری است که نیازمند حضور بیشتر و فعالانه افسران جنگ نرم و جهاد فکری و فرهنگی است. از این رو، ابعاد روشنگری و مطالبهگری در فرمان آتش به اختیار بیشتر از هر چیز دیگری خودنمایی میکند. از این رو گفته شده که آتش به اختیاری برای کار تبیینی و مطالبهگری است.
در یک سخن، آتش به اختیاری برای کاری است که وظیفه دانشجو و فعال نخبه فکری و فرهنگی است، نه کاری که وظیفه نهادهای دولتی است. سرباز و افسری که آتش به اختیار فرهنگی میشود؛ یعنی در حوزه مسئولیت خود معطل فرماندهی نماند؛ نه اینکه وظیفه خودش را رها کند و جای دیگران نشیند.
از طرفی آتش به اختیار فرهنگی به معنای هرج و مرج در عمل اجتماعی و سیاسی نیست؛ چرا که از محکمات فعالیت اجتماعی این جمله رهبری است که فرموده است: هیچ چیزی مجوّز این نیست که بگویند چون نیروی انتظامی و قوه قضاییه عمل نکردند، خودمان وارد میدان شدیم. (بیانات رهبر معظم انقلاب، مورخ 11 مرداد سال 1380)
پس همچنان حکم حکومتی سال ۷۸ رهبری درباره حرام بودن فعالیتهای خودسرانه سر جای خودش باقی است. ایشان در رابطه با فریضه امر به معروف و نهی از منکر به این محکمات اشاره داشته و به صراحت میگویند: امر به معروف، یک مرحله گفتن و یک مرحله عمل دارد. مرحله عمل، یعنی اقدام با دست و با زور. این مرحله، امروز به عهده حکومت است و باید با اجازه حکومت انجام بگیرد و لاغیر.
خلاصه اینکه فرمان آتش به اختیاری در چارچوب همان محکمات و اصول راهبردی و مبانی قرآنی معنا مییابد و در راستای فعالیتهای تبیینی و روشنگری و مطالبهگری است که این فرمان صادر میشود تا همچنان دانشجویان و نخبگان و افسران جبهه فکری و فرهنگی به تبیین این مهم بپردازند و عقبنشینی نکنند و دیگران را وادار به انجام وظایف و مسئولیتهای خود کنند.
دستور «آتش به اختیار» رهبری حداقل چهار نکته مهم را در بردارد:
1. انتقاد و اعتراض نسبت به عملکرد متولیان فرهنگ و سیاست؛
2. این فرمان فقط در عرصه فعالیتهای فرهنگی نرم است ولاغیر، آنها که تعبیر دیگری میخواهند از این دستور داشته باشند یا ناآگاهند و یا مغرض؛
3. این فرمان به معنای بیضابطگی و عبور از قوانین و مقررات در جامعه نیست، بلکه فعالیتهای فرهنگی تحت فرمان «آتش به اختیار» باز هم در چارچوب ضوابط خواهد بود؛
4. این دستوری است که از سوی فرماندهی که صاحب اختیار همه است صادر شده و هر کس در هر حد و توان و بضاعتی که دارد در اجرای این دستور باید نقشآفرینی کند.
مبانی و اصول دینی فرمان آتش به اختیار
فرمان آتش به اختیار یک راهبرد عقلی و نقلی است. بنابراین، نه تنها عقل آن را میشناسد و بدان عمل میکند، بلکه نقل مطابق فطرت (روم، آیه 30) آن را امضا و تایید میکند. با توجه به اینکه فرمان آتش به اختیار از سوی فرمانده اعلان میشود، در حقیقت هر کسی به این فرمان عمل کرد، از فرماندهی تبعیت کرده است چرا که فرمانده ،گاه حکم جزیی و موردی میدهد و گاه حکم کلی. همان طوری که اطاعت از فرمانهای جزیی و مصداقی بر فرمانبران لازم است، همچنین لازم است تا فرمانهای کلی را به اجرا در آورند و از آن تخطی نکنند. فرمان آتش به اختیار از فرمانهای کلی است که نوعی جانشینی را برای یکایک افراد در میدان صادر میکند.
برای فرمان آتش به اختیار و عمل استقلالی افسران و سربازان در هنگام فقدان رهبری یا اختلال در ارتباط، مبانی، اصول و قواعدی است که باید شناخته شود. با نگاهی به آموزههای دینی وقرآنی، میتوان مبانی، اصول و قواعد فرمان آتش به اختیار را به دست آورد که در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود:
۱- ولایت محوری: از نظر قرآن، هیچ کسی را بر کسی ولایت نیست. ولایت به معنای نوعی مالکیت حقیقی مانند مالکیت بر جان و مال است؛ به عنوان نمونه هر انسانی مالک جان خود است و بر آن ولایت دارد. البته ولایت بر دو نوع ولایت تکوینی و تشریعی است؛ ولایت تکوینی مانند ولایت انسان بر جان خود یا ولایت خدا بر هستی؛ ولایت تشریعی یعنی ولایتی که منشا و خاستگاه آن قانون است. ولایت شوهر بر همسر از مصادیق ولایت تشریعی است. البته ولایت تکوینی میتواند با ولایت تشریعی در یک فرد شکل گیرد؛ ولایت معصومان(ع) بر انسان برخوردار از دو نوع ولایت تکوینی و تشریعی است؛ چرا که ولایت ایشان مظهر ولایت الهی است و آنان بر همه هستی دارای ولایت تکوینی تصرف و ولایت تشریعی قانونی هستند. بر همین اساس است که خداوند ولایت پیامبر(ص) را مقدم بر ولایت انسان بر جان و مال خود دانسته و معصومان(ع) به تبع ایشان به حکم نفس حضرت بودن، اختیاردار جان و مال مردمان هستند: النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؛ پیامبر اولی به مومنان از خودشان است.(احزاب، آیه 6) بنابراین، از نظر قرآن هر کسی بر خود ولایت دارد و مستقل از دیگری است. این استقلال ولایی که مظهر ولایت الهی است برای یکایک انسانها به عنوان خلیفه عام الهی ثابت است. از آنجا که معصومان(ع) خلیفه تمام و کمال الهی و مظهر تجلیات همه صفات و اسمای خداوندی هستند، از ولایت کاملی حتی نسبت به هر یک از انسانها برخوردارند؛ چرا که ولایت آنان مظهر ولایت الهی است و اگر خداوند به عنوان مالک هستی مالک جان و مال هر انسانی است، ایشان نیز این گونه هستند. از آنجا که در آیه بر مومنان تاکید شده میتوان دریافت که مراد در اینجا ولایت تشریعی افزون بر ولایت تکوینی است؛ بنابراین، از نظر قانونی نیز ولایت معصومان مقدم بر ولایت خودمان بر خودمان است.
باید توجه داشت که نظارت همگانی مومنان بر عملکرد یکدیگر و حتی دولتمردان و کارگزاران نظام در قالب فریضه امر به معروف و نهی از منکر برخاسته از مظهریت در ولایت الهی از سوی آنان است. خدا میفرماید: وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاهًْ َ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاهًَْ وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛ مردان و زنان با ايمان اولیای يكديگرند كه به كارهاى پسنديده وا مىدارند و از كارهاى ناپسند بازمىدارند و نماز را بر پا مىكنند و زكات مىدهند و از خدا و پيامبرش فرمان مىبرند. آنانند كه خدا بزودى مشمول رحمتشان قرار خواهد داد كه خدا توانا و حكيم است.(توبه، آیه 71) پس هر کسی در هر مقام و مسئولیتی است از نوعی ولایت در مظهریت برخوردار است و میتوان گفت بهره مند از استقلالیت در آتش به اختیار است. البته لازم است تا برخیها مسئولیت و نقش رسمی در این باره را به عهده گیرند و به عنوان آمران و ناهیان رسمی در جامعه، رفتارهای مومنان را نظارت کرده و بر اساس این فریضه، دیگران را دعوت کنند: وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ؛ و بايد از ميان شما گروهى مردم را به نيكى دعوت كنند و به كار شايسته وادارند و از زشتى بازدارند و آنان همان رستگارانند.(آل عمران، آیه ۱۰۴؛ و نیز نگاه کنید: تفسیر راهنما و فرهنگ قرآن، هاشمی رفسنجانی و محققان ذیل آیه)
۲- تکلیف محوری: از نظر آموزههای قرآنی هر انسانی مکلف است؛ به این معنا که تکالیفی برای انسان به عنوان موجود مرید و مختار وضع شده است که باید به اختیار خود، آن را انجام دهد. تکلیف دارای شرایط عام است که شامل عقل، بلوغ، علم، قدرت و اختیار است وهر کسی که این چهار عنصر را دارا است، انسان مکلفی است که باید در چارچوب شرایط به احکام پنج گانه تکلیف(واجب،حرام،مستحب، مکروه ومباح) عمل کند. از آنجا که برای هر فعلی از افعال مکلفین حکمی از احکام پنج گانه است، انسان باید آنها را بشناسد و به کار گیرد. البته باید توجه داشت تکلیفمحوری براساس احکام شریعت و قوانین آن است؛ اما هر انسانی غیر از تکلیف محوری، باید به این مطلب نیز توجه داشته باشد که وظیفه محوری نیز در ساختار زندگی انسان یک اصل است؛ زیرا انسانها در جامعه نقشهایی دارند که این نقشها وظایفی را موجب میشود. پس وظیفه محوری نیز بر اساس نقشها و مسئولیتهای اجتماعی یک اصل اساسی است که باید به آن توجه داشت. هر انسانی در قبال خود و جامعه وظایف وتکالیفی در قالب بایدها و نبایدها و شایدها و نشایدهای قانونی و تشریعی دارد. پس شناخت تکالیف قانونی و شرعی و وظایف اخلاقی و مسئولیتهای اجتماعی برای هر انسانی لازم است تا بر اساس آن رفتار کند. از نظر اسلام، هر کسی وظیفه و تکلیفی دارد که باید آن را بشناسد و انجام دهد. بنابراین، آتش به اختیار به این معنا است که اشخاص باید تکالیف و وظایف خود را در قبال جان و جهان و جامعه بشناسند و در شرایطی خاص بدان عمل کنند. البته آتش به اختیار یک فرمان برای حالت اضطراری است نه حالت عادی و نمیتوان در همه حال به آن عمل کرد؛ زیرا اگر فرماندهی حضور دارد و ارتباط فراهم است نمیتوان از آن بهره برد. گاه فرماندهی تشخیص موضوع را به فرمانبران میدهد تا خود با توجه به شرایط ارزیابی و عمل کنند. همانند فرمانی که از سوی خدا برای ذوالقرنین صادر شده است. خداوند میفرماید: قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا؛ فرموديم اى ذوالقرنين اختيار با توست يا عذاب مى كنى يا در ميانشان روش نيكويى پيش مى گيرى.(کهف، آیه 86) آن حضرت(ع) نیز بر اساس فرمان کلی میگوید: قَالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُكْرًا وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا؛ گفت: اما هر كه ستم ورزد عذابش خواهيم كرد سپس به سوى پروردگارش بازگردانيده مى شود تا او را عذابى سخت کند؛ اما هر كه ايمان آورد و كار شايسته كند پاداشى هر چه نيكوتر خواهد داشت و به فرمان خود، او را به كارى آسان واخواهيم داشت. (کهف، آیات ۸۷ و 88) بنابراین ، فرمان آتش به اختیار با آنکه یک حکم و فرمان عام است، ولی اجرای آن منوط به تحقق شرایط آن است. به این معنا که اگر شرایطی فراهم آمد که باید بر اساس آتش به اختیار مستقل عمل کند، باید آن را به عنوان یک وظیفه و تکلیف عمل کند و منفعل نباشد.
۳- خلیفه الله: هر انسانی به حکم انسان بودن، خلیفه عام خداوند است و مسئولیتهایی به عنوان مظهر ربوبیت الهی به عهده است که شامل پرورش خود و دیگر آفریدههای الهی و رساندن آنان به کمال بایسته و شایسته آن است. بنابراین، آتش به اختیار این معنی است که هر انسانی مسئولیتهای خود را بشناسد و عمل کند. البته اگر فرماندهی برتر و خلیفه کامل باشد باید از او راهنمایی و فرمان بگیرد و در صورت فقدان و عدم امکان ارتباط میتواند به حکم وظیفه عمل کند که خود آن عمل نیز بر اساس فرمان کلی فرماندهی و خلیفه کامل است.
۴- تقریر معصوم: یکی از اصطلاحات اصولی ،تقریر معصوم(ع) است که در چارچوب تعریف از سنت بیان میشود. از نظر اصولی سنت عبارت از قول و فعل و تقریر معصوم است. تقریر معصوم(ع) سکوت موافق و تایید عملی آنان نسبت به عملی است که دیگران انجام میدهند. این تقریر گاه نسبت به اجتهاداتی است که اشخاص در عمل انجام میدادند و معصوم(ع) آن را با سکوت تایید میکرد. سکوت امام سجاد (ع) و گاه موافقت رفتاری آن حضرت(ع) نسبت به قیام مختار ثقفی را میتوان در این چارچوب ارزیابی کرد. در حقیقت فرمان آتش به اختیاری که پس از شهادت امام حسین(ع) داده شد، از سوی ایشان و توابین اجرایی شد.
۵- اجتهاد : از اصول اساسی اسلام، توجه و اهتمام به عقلانیت و اجتهاد عقلانی در چارچوب اصول عقلی و نقلی است. در جایی که نص است نباید اجتهاد کرد و در برابر امام و شارع، اجتهاد جایز نیست. اما قرآن و پیامبر(ص) در جایی که نص قانونی وجود ندارد یا شارع حکم نمیکند، جواز اجتهاد را صادر کرده است. در همین رابطه حضرت امیرمومنان علی(ع) در یمن و نسبت به اموال آن اجتهاد کرد و پیامبر(ص) اجتهادش را تایید و امضا کرد. ابوذر نیز در برخی از موارد اجتهاد کرد که مورد تایید امام علی(ع) قرار گرفت. در روایات موارد بسیاری است که اجتهاد در صورت فقدان نص یا معصوم(ع) بیان شده است. پس میتوان فرمان آتش به اختیار را مصداقی از همان فرمان اجتهاد و جواز آن دانست که در شرایطی لازم است بدان عمل شود. این ضرورت، اقتضائات و لوازمی دارد که باید شناخت و بدان عمل کرد. از نظر اسلام در اصول دین باید با تعقل و تفکر به حقانیت دست یافت و اگر چیزی را میشنویم با تقلید کورکورانه آن را باور و عمل نکنیم، بلکه در سازه تعقل و تفکر بازخوانی و بازتحلیل کنیم.(ملک، آیه 10) مجتهد در فروع با مراجعه به کلیات ، فروعات را به آن ارجاع میدهد. اجتهاد در آتش به اختیار به این معناست که شخص آگاه از اهداف و مقاصد شریعت اسلام ، در شرایطی به اجتهاد اقدام کند و اهداف و مقاصد اسلام را تامین کند. البته در تاریخ وقایعی اتفاق افتاده که میتواند بخشی ناظر به همین اجتهادی باشد که مطابق اصول انجام گرفته و نوعی آتش به اختیار را به اذهان متبادر میسازد. ابوالفتوح رازی در تفسیر شریف روض الجنان مینویسد: چون علی(ع) با عدهای از یمن بر میگشت، آن عده بدون اجازۀ وی و قبل از عرضۀ غنایم به رسول خدا، لباسهای قیمتی را پوشیدند. حضرت(ع) به آنان اعتراض کرده و وادارشان کرد که لباسها را از تن بیرون آورند، قوم را آن خوش نیامد، زبان در او دراز کردند. او بیامد و حلّهها (لباس ها) به رسول سپرد، ایشان شکایت علی به رسول کردند از آنچه در دلشان بود. رسول - ص- گفت: صواب کرد! چون امساک نکردند (و به نیش و کنایهها ادامه دادند)، رسول-ص- به منبر آمد و خطبه کرد و گفت: ارفعوا السنتکم عن علیّ فانّه خشن فی ذات اللّه غیر مداهن فی دینه؛ زبان از علی کوتاه کنید که او مردی درشت است در ذات خدای و مداهنه نکند در دین خدای. مردمان چون خشم رسول- ص- و مبالغه او بدیدند زبان کوتاه کردند. (ابولفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 64 و 65، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، مشهد، 1408 هجری.)
۶- عمل مطابق شرایط خاص: فرمان آتش به اختیار از جهتی مطلق و عام و از جهتی مقید و خاص است. به این معنا که این فرمان هر چند به شکل کلی و عمومی صادر شده است، ولی اجرای آن محدود و مختص شرایط خاص است. به سخن دیگر، این فرمان برای عموم مردم صادر شده و اختصاص به شخصی ندارد، بر این اساس میتوان آن را واجب کفایی دانست که تنها در صورت انجام گروهی به قدر کفایت، از دیگران ساقط میشود؛ همچنین مقید به شرایطی است و این گونه نیست که در همه حالات، شخص به استقلال عمل کند، بلکه تنها در شرایط خاصی میتواند به استقلال عمل کرده و از فرمانده فرمان خاصی نخواهد.
به عنوان مثال عقب نشینی در شرایطی مجاز دانسته شده است و کسانی که در میدان جنگ هستند نمیتوانند عقب نشینی کنند، مگر اینکه عقب نشینی در راستای تقویت مواضع و مکر بر دشمن و مانند آن باشد. خداوند میفرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفًا فَلَا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَارَ وَمَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزًا إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد هر گاه [در ميدان نبرد] به كافران برخورد كرديد كه [به سوى شما] روى مى آورند به آنان پشت مكنيد. هر كه در آن هنگام به آنان پشت كند، قطعا به خشم خدا گرفتار خواهد شد و جايگاهش دوزخ است و چه بد سرانجامى است مگر آنكه [هدفش] كناره گيرى براى نبردى [مجدد] يا پيوستن به جمعى [ديگر از همرزمانش] باشد.(انفال، آیات 15 و 16)
بنابراین شناخت شرایط یک اصل در اجرای فرمان آتش به اختیار است. باید توجه کنیم فرمان «آتش به اختیار به جوانان و افسران جنگ نرم» از سوی رهبری در شرایطی خاص مطرح شده است. ایشان در تبیین فضای خاص جامعه میفرماید: «جنگی که وجود دارد، از جنگ نظامی اگر خطرش بیشتر نباشد، کمتر نیست. در جنگ روانی و آنچه که امروز به او جنگ نرم گفته میشود در دنیا، دشمن به سراغ سنگرهای معنوی میآید که آنها را منهدم کند؛ به سراغ ایمانها، معرفتها، عزمها، پایهها و ارکان اساسی یک نظام و یک کشور؛ دشمن به سراغ اینها میآید که اینها را منهدم بکند و نقاط قوّت را در تبلیغات خود به نقاط ضعف تبدیل کند؛ فرصتهای یک نظام را به تهدید تبدیل کند.» (بیانات در دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان رهبری 2 مهر 1388) جنگی که ابزارهای خاص خودش را دارد: «جنگ بهوسیله ابزارهای فرهنگی، بهوسیله نفوذ، بهوسیله دروغ، بهوسیله شایعهپراکنی؛ با ابزارهای پیشرفتهای که امروز وجود دارد، ابزارهای ارتباطی که ده سال قبل و پانزده سال قبل و سی سال قبل نبود، امروز گسترش پیدا کرده.»( بیانات در دیدار جمع کثیری از بسیجیان کشور 9 تیر 1388)
۷- انتظار فرمان خاص: هر چند که فرمان آتش به اختیار یک فرمان عمومی و مطلق برای شرایط خاص و استثنایی است، ولی باید توجه داشت که تا جایی که امکان و شرایط فراهم باشد باید تلاش کرد تا فرمان خاص دریافت و بدان عمل کرد. پس اصل اولی کسب فرمان از فرماندهی و تلاش برای حفظ ارتباط و عمل بر اساس فرمانها است؛ بنابراین، نباید تنها به فرمان عمومی و مطلق آتش به اختیار بسنده کرد و به کوچکترین توجیه و احتمال، به این فرمان کلی تمسک کرد و تلاشی برای کسب فرمانهای خاص نداشت؛ زیرا اگر اثبات شود که امکان ارتباط در صورت تلاش مضاعف یا انتظار وجود داشت، باید این گونه عمل کرد. خداوند حضرت یونس(ع) را به این دلیل توبیخ و تنبیه کرد که در انتظار فرمان خاص نماند و به همان فرمان کلی و اصل عمومی آتش به اختیار عمل کرد و از منطقه عذاب دور شد. این در حالی است که امکان ارتباط با فرماندهی و کسب دستور وجود داشت.(انبیاء، آیات 87 و 88) بنابراین، بر اهل میدان عمل است تا صبوری و استقامت کنند و تا حد ممکن منتظر فرمان خاص باشند.(قلم، آیات 48 و 49) حضرت هارون(ع) بر اساس همین اصل منتظر ماند و عملی انجام نداد. البته توبیخ حضرت موسی(ع) نسبت به برادر شاید به این معنا باشد که نباید آن حضرت منفعلانه عمل میکرد، بلکه باید بر اساس راهبردها و فرمان آتش به اختیار عمل میکرد و نمیبایست حضرت هارون(ع) به انتظار دریافت فرمان خاص میماند. طبعا آن هارون(ع) نیز توجیهاتی داشت که مورد پذیرش حضرت موسی(ع) قرار گرفت.(اعراف، آیه ۱۵۰)
۸- قانون گرایی: اصولا اسلام چیزی جز قانون نیست. خداوند در آیات قرآن بر کتاب و قانون به عنوان بنیاد جامعه تاکید دارد. پیامبران با کتاب و قوانین و مدیریت در چارچوب آن خواهان قیام تودههای مردم برای عدالت هستند.(حدید، آیه 25) بنابراین، فرمان آتش به اختیار یک فرمان در چارچوب قانون است و آن را کسی صادر میکند که فرمانده و رهبر است؛ پس خلاف قانون یا دور زدن قانون نیست. از همین رو کسانی که به این فرمان عمل میکنند باید این فرمان را در چارچوب نظم و قانون و اجرای آن بدانند ، چنانکه رهبر معظم انقلاب در تبیین آن در روز عید فطر گفتند. ایشان از مهمترین ویژگیهای انقلاب و رهبری امام خمینی(ره) را بذل اهتمام به قانون و قانون گرایی دانسته است. در اندیشه رهبر انقلاب، نظام اسلامی با معماری حضرت امام خمینی و با توجه به چهار عنصر کلیدی بنیاد گرفته است: «اسلام، مردم، قانونگرایى و دشمنستیزى»؛ (بیانات در مراسم دوازدهمین سالگرد رحلت امام خمینی ؛14/ خرداد /1380) پس اهمیت قانونگرایی در نظام اسلامی، در چنین سطحی قابل طرح است؛ یعنی با بیتوجهی به قانون در نظام اسلامی، گویی یکی از مهمترین دستاوردهای انقلاب اسلامی و حضرت امام خمینی (ره) بیاهمیت انگاشته شده است: «هنوز از پیروزى انقلاب دو ماه نگذشته بود که امام همهپرسى درباره نظام اسلامى را اعلان کرد، که مردم به نظام جمهورى اسلامى رأى دادند. چند ماه از پیروزى انقلاب نگذشته بود که امام گفت باید قانون اساسى نوشته شود. هنوز یک سال از پیروزى انقلاب نگذشته بود که مردم در انتخابات ریاست جمهورى شرکت کردند؛ بعد از مدت کوتاهى هم مجلس شوراى اسلامى به راه افتاد. بنابراین از اوّل، مبناى کارِ انقلاب بر نظم و قانون بود... این انقلاب، مظهر نظم و قانون بود... این را باید مغتنم شمرد. پایبندى به نظم و قانون و مسئولیتهاى قانونى قوا باید مورد احترام همه باشد.» (همان)
۹- شناخت رسالتها و ماموریت ها: کسی که به فرمان آتش به اختیار عمل میکند، باید نسبت به رسالتها و ماموریتها آگاهی تمام داشته باشد؛ چنان که مومن آل فرعون این گونه بود.(غافر، آیات 28 تا 35)
۱۰- اهم و مهم: از نظر موضوعی نیز باید شخص توانایی آن را داشته باشد که اهم و مهم را از نظر حکمی و موضوعی بداند و بشناسد و اهم را بر مهم مقدم دارد. حضرت هارون(ع) بر این اساس عمل کرد حتی اگر اشتباه کرده و توبیخ شده باشد؛ ولی عذرش پذیرفته است؛ زیرا بر اساس فرمان آتش به اختیار عمل کرد، ولی چون اولویت را در سکوت و انتظار دید، به آن اقدام کرد و اولویت را حفظ وحدت دید تا رهبری یا فرمان آن برسد.(اعراف، آیه 150؛ و نیز نگاه کنید: یونس، آیه 109) همچنین کنش و واکنش مومن آل فرعون در راستای تقدیم اهم بر مهم بود.او با نهان کاری و تقیه، در دربار فرعون حضور داشت و در شرایطی که فرعونیان علیه حضرت موسی(ع) توطئه میکردند، ایشان مستقل به دفاع از افکار و رفتارهای حضرت موسی(ع) پرداخت و با یادآوری تاریخ عبرت آموز بر آن شد تا دیدگاهها و نظرات درباریان را تحت تاثیر خود قرار دهد.(غافر، آیات 28 تا 35)
آتش به اختیار از منظر اصولی و فقهی
در حوزه اصولی و فقهی نیز میتوان پیشینه و همانندی برای فرمان آتش به اختیار یافت. به عنوان نمونه نظریه منطقه الفراغ شباهتی با این حکم دارد.
از نظر آموزههای قرآن و اسلام، برای فعلی از افعال مکلفین حکمی است که باید آن را شناخت و عمل کرد؛ زیرا شریعت اسلام کامل و تبیینکننده هر چیزی است. البته اسلام برخی از موارد را مباح دانسته و اختیار عمل را به خود مکلف نهاده است. منطقه الفراغ جایی است که هیچ حکمی از سوی شریعت صادر نشده است.
منطقةُ الفِراغ، نظریهای است در فقه شیعه که از وجود قلمرو فاقد حکم شرعی در دین خبر میدهد. این نظریه را سید محمدباقر صدر در کتاب اقتصادنا مطرح کرده است. بر طبق نظریه منطقة الفراغ، دین به حاکم اسلامی اجازه داده است تا در برخی مسائل اجتماعی، با درنظرگرفتن ضوابطی و با توجه به نیازهای هر زمان، حکم و قانون وضع کند. ریشههای این نظریه را میتوان در دیدگاههای فقیهان پیش از شهید صدر، بویژه محمد حسین نائینی دید. بر اساس این نظریه، اسلام نسبت به موضوعات دو نگاه دارد: 1. بخشی که اسلام، احکام و قوانین آن را به صورت مشخّص، وضع کرده و تغییر و تبدیلی در آن راه ندارد؛ 2. بخشی که وظیفه تشریع قانون در آن، بر عهده دولت اسلامی گذاشته شده و حکم الزامی در آن وارده نشده است و حاکم اسلامی باید با در نظر گرفتن نیازهای هر زمان، حکم و قانون وضع کند.( شهید صدر، اقتصادنا، ۱۴۲۴ق، ص۴۴۳؛ شهید صدر، اقتصاد ما، ترجمه سیدابوالقاسم ژرفا، ۱۳۹۳ش، ج۲، ص۴۱.)
فرمان آتش به اختیار چیزی شبیه منطقه الفراغ است؛ زیرا هر جایی که فرمانی نیست یا ارتباط با فرماندهی قطع شده ویادستگاه مرکزی دچار اختلال و تعطیل باشد، شخص مکلف است تا براساس کلیات یا تحلیل عقلی و عقلایی راهی را برای حل مشکل و برونرفت از آن بیابد.
البته منطقه الفراغ به معنای فقدان حکم نیست، بلکه حکم کلی به اختیار است؛ چنانکه فرمان آتش به اختیار به معنای فقدان حکم نیست، بلکه معنای حکم کلی استقلال در عمل است. از سوی دیگر، این فرمان خواهان عمل مطابق اصل اساسی دفاع و دفع و رفع دشمن است؛ چنانکه حکم منطقه الفراغ نیز به معنای آن است که حاکم شرع باید در چارچوب روح و اصول و کلیات اسلام، فرمان و حکمی را مطابق با آن صادر کند و نباید حکمی صادر کند که مخالف روح و راهبردها است. پس همان طوری که حاکم اسلامی در منطقه الفراغ با توجه به اصول و امهات و محکمات برای شرایط و احوال و اوضاع خاص، حکمی را صادر میکند، فرمان آتش به اختیارنیز به فرمانبران این اجازه را میدهد تا این گونه در شرایط خاص عمل کنند.