kayhan.ir

کد خبر: ۱۰۴۲۳۳
تاریخ انتشار : ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۸:۲۴
نگاهی مستند به بزرگ‌ترین جنایت‌جنگی انگلستان در ایران- 18

فرصت‌طلبی میسیونرهای مسیحی در اوج قحطی



بر فرض كه انگلیسی‏ها ‏‏به مردم همدان غذایی هم می‏‏رسانده‏‏اند، این كارشان تأثیر چندانی نداشته است. داناهو خود در این باره چنین می‏‏گوید: «در حالی كه مرگ و میر در اثر گرسنگی در همدان رو به افزایش بود، قیمت نان، اساسی‏ترین و بی‏تردید تنها غذای فقرا، هر من 14 قران (یعنی ده شیلینگ برای كمتر از 7 پوند) بود و با وجود مخلوط كردن آرد با خاك اره، قیمت‏ها ‏‏باز هم به جای كاهش رو به افزایش گذاشت. در 6 می، مك داول كنسول انگلیس، رسماً شمار افرادی را که از گرسنگی مرده‏‏اند، روزانه دویست نفر محاسبه كرد. همدان شهر وحشت بود. اجساد دفن‌نشده قربانیان قحطی، اعم از زن و مرد و كودك، در خیابان‏ها ‏‏و اطراف مقرهای انگلیسی‏ها ‏‏ریخته بود. پیشنمازی كه برای خواندن نماز میت و دفن مرده‏های ‏‏بی‏صاحب حدود دو پنس به او می‏‏دادند، می‏‏گفت در نیمه اول ماه می، روزانه یكصد و شصت نفر را کفن كرده است. بازماندگانی كه گرسنگی آنها را به پوست و استخوان تبدیل كرده، گیاهخوار شده‏اند ‏‏و علف‏های ‏‏روی زمین را مانند حیوانات می‌خورند. به تجربه ثابت شده که تغذیه به این شکل در یك دوره كوتاه‌مدت می‏‏تواند همانند نخوردن غذا كشنده باشد، زیرا باعث التهاب صفاق شده و مرگی عذاب‌آور و تدریجی را در پی خواهد داشت.»
داناهو سپس به توصیف نمونه‏هایی از آدمخواری می‏‏پردازد: «اما حوادث بدتری در راه بود. مردم گرسنه كه رنج بی‏غذایی آنها را دچار جنون كرده بود، به خوردن گوشت آدم روی آورده بودند. آدمخواری جرمی است که تاکنون در ایران ناشناخته بوده و از این رو مجازاتی برای آن در قوانین این کشور وجود ندارد. مجرمین اغلب زنان هستند و قربانیان، كودكانی كه از جلوی خانه‌هایشان ربوده می‏‏شوند و یا در شلوغی بازار قاپیده می‏‏شوند. مادران از این كه برای گدایی تكه نانی نوزادانشان را تنها بگذارند، می‏‏هراسند. زیرا ممكن است در غیبت آنان كودكان‏‏شان ربوده و خورده شوند. هر وقت در بازار یا معابر باریك و پر از چاله چوله راه می‏‏رفتم، دیدن این همه بدبختی علنی آدمیزاد در آنجا حس ترس مشمئزکننده‏‏ای به من می‏‏داد. كودكانی كه پوست و استخوان بودند دور آدم جمع می‏‏شدند و برای لقمه نانی و یا پولی كه بتوانند با آن نان بخرند التماس می‏‏كردند و هنگامی كه چند پول سیاه به آنها می‏‏دادی، نمی‏‏توانستی این فكر عذاب‌آور را از ذهنت بیرون كنی كه شاید سرنوشت آنها هم، دیر یا زود، سر درآوردن از دیگ غذاست.» نظمیه تعدادی خاطی را دستگیر کرده است: «آنها هشت زن را بازداشت كرده‏اند ‏‏كه اعتراف كرده‏اند ‏‏تعدادی كودك را ربوده و خورده‏اند ‏‏و عذرشان این بوده كه گرسنگی آنها را به چنین جرم هولناكی وادار كرده است.»
داناهو موارد دیگری را نیز توصیف می‏‏کند: «روز بعد در هشتم می، مورد هولناك‏‏تر دیگری از آدمخواری كشف شد. دو زن، مادر و دختر، با دستان خون‌آلود دستگیر شدند. آنها دختر هشت ساله‌ای را كشته و مشغول پختن او بودند كه نظمیه ادامۀ این ضیافت وحشتناک را متوقف می‌کند. قطعات نیم‌پختة باقی‌مانده در یك سبد ریخته شده و جماعت خشمگین دمكرات‏های ‏‏شكم‌سیر، دو مجرم بیچاره را به نظمیه برده و به مرگ تهدید کردند. روز بعد آن دو زن اعدام شدند.» زنان دیگری نیز به خاطر بچه‌كشی بازداشت و اعدام شدند.
قحطی در آذربایجان
كنسول آمریكا در تبریز، گوردون پدوك، در تلگرامی با تاریخ 19 ژانویه 1917 این‌گونه گزارش می‏‏كند: «كمیته امداد از من خواسته گزارش کنم تعداد بینوایان در ارومیه افزایش و كمك‏های ‏‏ارسالی از دیگر كشورها كاهش یافته است. كمك‏های ‏‏فوری بیشتری مورد نیاز است.» در ژوئن 1917 پدوك گزارش می‏‏كند: «كمیته امداد از وجود 40000 پناهجو، قیمت‏های ‏‏بالا و نرخ برابری اندك [ارز] خبر داده است. برای دوازده ماه آینده 800 هزار دلار مورد نیاز است. همه پول‏ها ‏‏خرج شده و ارزاق مورد نیاز باید در تابستان خریداری شود.» در اوت 1917، پدوك گزارش می‏‏كند تعداد پناهجویان افزایش یافته و پول بیشتری مورد نیاز است: «کمیته امداد درخواست کرده به کمیته آمریکا گزارش شود برای ماه ژوئن 500000 دلار دیگر نیاز است تا به سی‌هزار تن از پناهجویان کرد مستمند کمک‌رسانی شود تا بتوانند به ساوجبلاغ [مهاباد] بازگردند. از این تعداد هفتاد و پنج درصد بیوه و یتیم هستند. محصول آذربایجان ناكافی است. قحطی تهدید می‏‏كند. قیمت‏ها ‏‏رو به افزایش است.» نشریه زبان آزاد، در 9 اوت 1917 (شماره 3) گزارش می‏‏کند در تبریز و ارومیه تعداد زیادی از گرسنگی دارند می‏‏میرند. قیمت برنج در تبریز به رقم حیرت‌آور خرواری 1000 تومان رسیده است. ارومیه از دولت تهران 10000 خروار گندم خواسته تا نان کسانی را که از فقر قادر به خرید آن نیستند، تأمین کند. به علاوه، این روزنامه می‏‏نویسد که در این مدت مردم در معرض حدود 30000 مورد راهزنی و نقض قانون قرار گرفته‌اند و ارتش روسیه نیز در این بی‏قانونی‏ها ‏‏سهیم است. نامه‏‏ای از ساوجبلاغ در کردستان، حاکی است ده‏ها ‏‏هزار نفر از خانه و کاشانه خود بیرون شده‏‏اند، و در کوه و صحرا همچون وحوش سرگردانند. با نزدیک شدن زمستان آنها به شهر نزدیک شده‏اند. نویسنده می‏‏افزاید که بسیاری از آنها بیوه‌زنان و اطفالی هستند که پس از کشته شدن شوهران و پدرانشان (به دست روس‌ها)‌گریخته و در کوه و صحرا با خوردن علف و پوست درخت زندگی می‏‏کنند. اکنون آنها از کوه‏ها ‏‏پایین آمده و به شهر نزدیک شده‏اند. اما حتی ثروتمندان نیز نمی‏‏توانند نان کافی فراهم کنند. هر روز بسیاری از این مردم وحشتزده پای دیوارهای شهر یا ویرانه‏های ‏‏متروکی که در آنها پناه جسته‏اند ‏‏می‏‏میرند.
در 20 فوریه 1918 رابرت ئی. اسپیر، دبیر هیئت میسیون‏های ‏‏خارجی كلیسای پرسبیتری در ایالات متحده آمریكا، به پیشنهاد كولویل باركلی، از سفارت انگلیس، نامه‏‏ای به وزارت خارجه آمریكا نوشته و در آن بخش‏هایی از نامه‏هایی را كه میسیونرهایشان از ایران ارسال كرده‏اند ‏‏بازگو می‏‏كند. در این نامه‏ها ‏‏اطلاعات بسیاری وجود دارد. در نامه‏‏ای با تاریخ اول سپتامبر 1917، كشیش ای. تی. آلن از ارومیه چنین می‏‏نویسد: «به درخواست حاکم ساوجبلاغ به دیدارش رفتم. این ناحیه از مناطقی است كه من سال‏ها ‏‏پیش، در 1893، از آن بازدید كرده‏ام. این شهر یكی از بزرگ‏ترین شهرهای كردستان است و مركز مهمی است. فعالیت‏های میسیونری ما در آنجا قابل توجه بوده است. از ارومیه تا این شهر، با کاروان سه روز راه است». این شهر در جریان جنگ چندین بار دست به دست شده بود: «متأسفانه شهر در منطقه جنگی قرار گرفته، کردها به طور طبیعی با برادران خود در آن سوی مرز در عثمانی و بنابراین با عثمانی‌ها همداستان می‌شوند. در روزهای آغازین جنگ، آنها پیروزمندانه از شمال به طرف تبریز و از اطراف دریاچه به طرف ارومیه و سلماس پیشروی کردند. اما مدتی بعد همراه با نیروهای شكست‌خورده عثمانی عقب‌نشینی کردند و ارتش روسیه شهرها و روستاهای آنان را اشغال كرد. سپس نوبت شكست روس‏ها ‏‏رسید و عثمانی‏ها ‏‏دوباره بازگشتند. بنابراین، این مناطق چهار بار میدان پیشروی و عقب‌نشینی سپاهیان متخاصم بوده است و این سپاهیان، روس یا عثمانی، در هر بار پشت سر خود خرابی و خسارت عظیمی بر جای گذاشتند. روس‏ها ‏‏در آخرین عقب‏نشینی خود، كردها را به گمان خیانت، به سختی تنبیه كردند.» سپس نویسنده به توصیف ویرانی‌ها، مرگ و قحطی می‏‏پردازد:
روستایی ویرانه یافتم. روس‏ها ‏‏در آخرین پیشروی خود نبرد سنگینی در پی داشتند. بخش بزرگی از شهر ساوجبلاغ و روستاهای مجاور آن تخریب شد. هزاران نفر کشته شدند و اسکلت‌ها را هنوز هم در دو سوی جاده می‌توان دید. آنهایی که کشته نشدند همراه با عثمانی‌ها‌گریختند و عثمانی‌ها نیز آنان را به مهلکه انداختند. فرار آنها نیز مانند فرار آسوری‌ها در 1915، در زمستان اتفاق افتاد. برف سنگین کوه‌ها را پوشانده بود. بسیاری از برهنگی مردند. داستان فرار کردها بسیار شبیه فرار مسیحی‌ها از ارومیه در زمستان 1915-1914 بود. با این فرق که شمار کردهای فراری بیشتر بود، منطقه وسیع‌تری ویران شد، افراد بیشتری در جنگ كشته شدند، دوران تبعید آنها طولانی‏‏تر بود و توجیه بیشتری برای مجازاتشان وجود داشت.
اکنون چند ماه است که بقایای فراریان بازگشته‌اند. در عثمانی از آنها استقبالی نشد و گرمای دشت‏های ‏‏موصل نیز فراتر از تاب و تحمل آنها بود. هنگامی كه در زمستان‌گریختند، بسیاری از سرما مردند؛ هنگامی كه بهار و تابستان در موصل فرارسید، بسیاری از گرما مردند. از آن شمار عظیم فراری‌ها، شماری اندك، عزادار و تنها بازگشتند و دیدند روستاهایشان ویران شده، اموالشان به یغما رفته و در سرزمینشان غیر از نظامی‏ها ‏‏کسی نیست. این كه چندهزارنفر بازگشته‏اند ‏‏را به سختی می‏‏توانم تخمین بزنم. از تبادل نظر با حاکم شهر و دیگر آگاهان و نیز افسران روس، می‏‏توان تخمین زد که اکنون چهل هزار نفر با گرسنگی روبرو هستند. هفت‌هزارنفر از این تعداد در روستاهای نزدیك ساوجبلاغ و روستاهایی که من از آنها بازدید کرده‌ام، پراکنده شده‌اند. اهالی نیاز شدید ندارند، اما پناهجویانی که در شهر جمع شده‏اند ‏‏و آنهایی كه در جستجوی پناهگاهی در روستاهای ویران شده هستند، اكنون در خطر گرسنگی قرار دارند ... کمیته امداد مسلمانان قفقاز در باكو افرادی را برای تحقیق فرستاده است. آنها حدود یکصدوپنجاه یتیم و بیوه را که در آستانه گرسنگی قرار داشتند در شهر گرد آورده‏اند ‏‏و آنها را روزانه تغذیه می‌کنند. پول آنها كه به روبل است، ته كشیده و احتمال دارد کارشان را دیگر ادامه ندهند. روبل اكنون به كمترین ارزش خود رسیده و تقریباً ارزشی ندارد.
جالب است که در روزنامه زبان آزاد در تاریخ 9 سپتامبر 1917، مکرم‏الملک، حاکم ساوجبلاغ، اظهار می‏‏دارد 40000 آواره و گرسنه در شهر هستند که بیشترشان بیوه زنان و اطفالی هستند که بسیاری از آنها مریض‏اند.
در نامه‏‏ای از ارومیه، با تاریخ اول اكتبر 1917، خانم وایلدر پی. الیس، قضیه آتش زدن بازار ارومیه به دست روس‏ها ‏‏و نیز خطرات قحطی قریب‌الوقوع را این طور شرح می‏‏دهد:
در ماه ژوئیه [1917] در پی اقدام وحشیانه چند سرباز روس، هیجان و التهاب شهر را فرا گرفت. ارزش روبل که پیوسته در حال کاهش بود، تقریباً به هیچ رسیده بود. گروهی از سربازان روس از این كه با پولشان نمی‏‏توانستند چیزی تهیه كنند خشمگین بودند و وقتی با برخورد آزار‏دهنده چند تاجر بازار نیز روبرو شدند، از كوره در رفتند و بازار را آتش زدند. به زودی آتش همه جا را گرفت و تقریباً تمام بازار سوخت ... برای ما كه ویرانه‏های ‏‏دودآلود را تماشا می‏‏كردیم، صحنه‏‏ای فراموش‌نشدنی بود.
نویسنده سپس به شرح فاجعه‏‏ای كه در راه بود می‏‏پردازد:
با رسیدن زمستان، جمعیت مردم گرسنه كه در میدان شهر ما جمع می‏‏شوند انبوه‏‏تر می‏‏شود. زمستان سختی در پیش است. قیمت غله پیوسته از این برداشت به آن برداشت افزایش می‌یابد. قیمت غله در آغاز بالا بود و اكنون به قیمت‏های ‏‏زمان قحطی رسیده است ... اكنون قیمت‏ها ‏‏پنجاه درصد بالاتر از قیمت‏های ‏‏همین فصل در سال قبل است. قیمت گندم پنج تا شش دلار برای هر بوشل است و روشن است که بیشتر هم خواهد شد. اگر کمک نرسد، قحطی تنها اتفاق پیش روی پناهندگان، كردها و مسیحیان است. بسیاری از مسیحیان و مسلمانان ساكن این شهر نیز تنها با كمك دوستان و همسایگانشان تأمین می‏‏شوند.
کشیش الیس در تلگرامی با تاریخ 9 اکتبر 1917خطاب به كمیته امداد آمریكا در نیویورك چنین می‏‏نویسد:
اگر می‏‏شد آن صحنه‏هایی را كه من امروز در مسجد اهل سنت در ارومیه دیدم، فقط برای ده ساعت عیناً به میدان مدیسون انتقال داد، هر روزنامه‏‏ای در آمریكا می‏‏توانست فجیع‏ترین صحنه جنگ را در جهان گزارش كند. آنگاه بلافاصله میلیون‏ها ‏‏نفر، مستقیماً برای كمك‌رسانی روانه می‏‏شدند. پناهندگان كرد اهل روستاهای كوهستانی، محروم از خرمن آماده خود، بی‏سرپناه روی سنگ‌ها، با کهنه‌پارچه‏هایی وصف‌ناشدنی بر تن، گرسنه، مریض و کثیف، مردمانی هستند که مثل سگ‏های ‏‏ولگرد شرقی بر سر دل و روده یک حیوان با هم می‏‏جنگند. كاری كه تاكنون آمریكایی‏ها ‏‏برای ارامنه، كردها، آسوری‏ها ‏‏انجام داده‏اند ‏‏یك پیروزی ملی است، اما نیاز گسترده همچنان ادامه دارد و امر غالب است.