خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ) - 27
تصفیههای درون گروهی گروهک منافقین
وقتی این نوع برخوردها را از امام میدیدم درمییافتم که ایشان به همه کارها توجه دارند، طوری که انسان نمیتواند باور کند. همین توجهات به ما در راهی که میرفتیم دلگرمی میداد.
فوت محبوبه افراز
در پاریس جریان قتل محبوبه افراز پیش آمد. من، او و خواهرش رفعت را از مدرسه رفاه میشناختم. محبوبه زنی برجسته، معتقد و متدین بود. خیلی هم به نمازش وابسته بود و حاضر نبود هیچ چیز را با نمازش عوض کند، دختر عجیبی بود. او در خارج از کشور ازدواج میکند1! محبوبه ظاهرا با سازمان مجاهدین خلق همکاری میکرد، ولی در باطن به آنها اعتقادی نداشت و نتوانسته بود خودش را با آنها منطبق کند و وفق دهد. بارها شنیدم که در جلسات تشکیلاتی که حضور داشت درگیریهای لفظی پیش آمده بود.
روزی خدمت حضرت امام بودم که حاج احمدآقا آمد و گفت: یکی از دوستان ما از ایران آمده و نیاز به کمک دارد، شما ببینید که چه کاری از دستتان ساخته است. من بیرون رفتم، مردی را دیدم که نمیشناختم، خودش را معرفی کرد و گفت که پسرخاله2 محبوبه افراز است و بعد خبر فوت محبوبه را داد که برای من ناراحتکننده و تاثرانگیز بود. وی شرح مبهمی از نحوه قتل محبوبه داد، نمیدانست که دخترخالهاش چطور و چگونه کشته شده است و میخواست که ما او را در گرفتن جنازه یاری دهیم. چون من زبان فرانسه نمیدانستم انجام این کار برایم سخت بود، با چند تن از برادرها صحبت کردم تا با ما همراه شوند. دکتر [شمسالدین] مجابی پذیرفت که همراه ما به پزشک قانونی بیاید. حدود یک هفته طول کشید تا جسد را از پزشک قانونی تحویل گرفتیم. وقتی که اسباب و اثاثه محبوبه را جستوجو کردند، سجاده نماز و قرآنی یافتند که در میان لباسهایش پنهان کرده بود. معلوم بود که او از ترس و خوفی که داشته آنها را چنین جاسازی کرده است. پس از پیگیریهای فراوان، پزشک قانونی نظر داد که محبوبه افراز با مقداری مواد شیمیایی مسموم شده است و حتی لیوانی که بالای سرش بود آغشته به همین مواد شیمیایی بود.
میگویند، مدتی از محبوبه خبری نمیشود، خواهرش چند بار به آپارتمان او زنگ میزند؛ ولی کسی گوشی را برنمیدارد بنابراین نگران میشود، سپس با صاحبخانه او تماس میگیرد که او نیز اظهار بیاطلاعی میکند و میگوید که چند روزی از او بیخبر است. گویا بین خانواده و محبوبه تماسهای منظمی برقرار بوده است، در چنین وضعیتی آنها شدیدا نگران میشوند و نهایتا به پلیس فرانسه قضیه را اطلاع میدهند. وقتی پلیس در آپارتمان را باز میکند و وارد میشود با بوی تعفن و جنازه محبوبه مواجه میشود.
به احتمال قوی محبوبه قربانی توطئه و تصفیه درونگروهی از طرف سازمان مجاهدین خلق شده است. اما درباره این که چه کسی مستقیم در این قتل دست داشته صحبتهای زیادی است. گویا یکی از فرزندان آیتالله طالقانی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دستگیر میشود در این باره اعترافاتی
میکند.
جا ماندن از پرواز انقلاب
اخباری مانند افزایش تعداد کسانی که از ایران به ملاقات حضرت امام به پاریس میآمدند، و نیز فرار و خروج فوجفوج سرمایهداران و صاحبمنصبان رژیم شاه از ایران، افزایش موج ناآرامی و اعتصابات، و کنار رفتن کابینه نظامی ازهاری و روی کارآمدن دولت بختیار و دست آخر فرار شاه و... قلب ما را به شدت به تپش درآورده بود و هر آن انتظار شکست کامل رژیم را داشتیم، و هر چه که ساعات و دقایق میگذشت امیدمان به پیروزی و بازگشت بیشتر و بیشتر میشد. از اینرو همه آنان که در نوفل لوشاتو بودند دستاندرکار بازگشت به ایران و تهیه مقدمات آن بودند.
در رفت و آمدهای بسیاری که در روزهای آخر به آنجا میشد، شهید عراقی را به یاد دارم که خیلی پرتلاش و فعال بود. در نوفل لوشاتو با این مرد بزرگ آشنا شدم و از علاقه امام نسبت به وی آگاه شدم.
جلسات زیادی در اردوگاه نوفل لوشاتو برگزار میشد تا درباره نحوه بازگشت و چگونگی و زمان و برنامهریزی درباره مسائل پس از پیروزی انقلاب صحبت شود.