توفیق شکر و استغفار
* رسول میرزائی
یکی از نعمتهای بزرگ الهی به بشر، توفیق است. اگر توفیق رفیق انسان نشود هرگز نمیتواند امید داشته باشد که به هدایت و کمال دست یابد و از خسران ابدی رها شود. تعلیم و تزکیه انسان نیز به توفیق الهی است. اینکه انسان توفیق پیدا کند به دانش و تقوا و خودسازی دست یابد، خود فضل الهی است.
اما بسیاری از مردم به عللی این نعمت و فضل الهی را از خود سلب میکنند و به سخن دیگر سلب توفیق از ایشان میشود. یکی از مهمترین توفیقها در زندگی بشر توفیق شکر نعمت و استغفار از گناه است که سلب آن بزرگترین بدبختی است که بشر به آن مبتلا میشود.
نویسنده در این مطلب چیستی و نقش توفیق به ویژه توفیق شکر و استغفار و سلب آن را بیان کرده است.
***
نسبت توفیق با اراده
و اختیار انسان
اصطلاح توفیق در آموزههای اسلامی همانند توکل و تفویض، از اصطلاحات کلیدی برای بیان نسبتهای اعمال انسان با خداست. این اصطلاح به ما کمک میکند تا رابطه میان خدا و اعمال انسانی را تبیین کنیم و میزان و نقش انسان از سویی و خدا از سویی دیگر را در اعمال خودمان بدانیم و بشناسیم. به این معنا که آیا اعمال انسانی جبری است یا اختیاری؟ یا آنکه شق سومی نیز وجود دارد که در ادبیات و فرهنگ شیعی و معارف اهل بیت(ع) از آن به الامر بین الامرین تعبیر میشود؟
توفيق از مادّه «وفق»، به معنای ايجاد مطابقت و موافقت بين دو چيز در كار خير و نيك،(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص877-878، «وفق») و يا قرار دادن شخصى يا چيزى موافق با ديگرى است تا اندازهاى كه تنافر و مخالفت از ميانشان برود و موافقت و همدلى حاصل شود.(التّحقيق، المصطفوی، ج13، ص159، «وفق»)
واژه توفیق در قرآن به کار رفته و خداوند در آیه 88 سوره هود به نقل از حضرت شعیب(ع) میفرماید: وما تَوفيقى اِلاّ بِاللّهِ؛ توفیق و موفقیت من جز به خدا نیست.
این آیه به موضوع رابطه اسباب و نقش خداوند توجه میدهد و مشخص میکند که اسباب طولی در کنار فعل خداوند چه میزان نقش و تاثیر دارد؟
علامه طباطبایی در ذیل این آیه مینویسد: اين جمله در مقام استثناء از استطاعت است؛ چون بعد از آنكه آن جناب به مردم فرمود: جز اصلاح مجتمع آنان به وسيله علم نافع و عمل صالح به مقدار استطاعتش منظورى ندارد، در ضمن گفتارش براى خود استطاعت و قدرت اثبات كرد، در حالى كه عبد و مملوك، از پيش خود و بطور استقلال، استطاعتى ندارد و لذا آن جناب نقص و قصورى كه در كلامش بود تتميم نموده، فرمود:» وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ» يعنى آنچه در مورد تدبير امور مجتمع شما از اراده من ترشح مىكند و هر استطاعتى كه در توفيق و رديف كردن اسباب و مساعد كردن بعضى از آنها با بعضى ديگر بذل مىكنم و- از آن اراده و آن استطاعت و آن رديف كردن اسباب- سعادت شما را نتيجه مىگيرم، همهاش از خداى سبحان است و من بدون او هيچ قدرتى ندارم و از احاطه او بيرون نتوانم شد و در هيچ امرى مستقل از او نيستم. اوست كه هر مقدار استطاعت كه در من است به من داده و اوست كه از طريق آن استطاعت كه به من داده، اسباب را رديف مىكند، پس استطاعت من از او و توفيقم به وسيله اوست.
توفیق، صفت اسباب
توفیق بیانگر نقش خداوند در اعمالی است که بنده انجام میدهد. در حقیقت، خداوند در اعمال انسانی بیکار ننشسته است و این گونه نیست که انسان به تنهایی در کارها دخالت میکند، بلکه این خداوند است که به عنوان مسبب الاسباب در کارها و اعمال دخالت میکند و توفیق میان دو چیز را ایجاد کرده و مناسب را پدید میآورد تا موفقیتی تحقق یابد. پس این گونه نیست که انسان، بطور مطلق مختار و آزاد یا مجبور محض در انجام کارها باشد. برای فهم معنای توفیق اصطلاحی، روایت امام صادق(ع) میتواند کمک کند. مؤلف كتاب معانى الاخبار به سند خود از عبداللَّه بن فضل هاشمى از امام صادق (ع) روايت كرده كه گفت: به آن حضرت عرضه داشتم: (با در نظر داشتن اينكه علل و اسباب در كار ما مؤثرند) معناى اينكه خداى تعالى در يك جا از قول شعيب حكايت كرده كه گفت: وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ و در جايى ديگر خودش فرموده: إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ وَ إِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ چيست؟ امام (ع) در جواب فرمود: وقتى بنده خدا آنچه كه خدا به وى امر كرده اطاعت كند عملش موافق امر خداى عز و جل است و بدين جهت آن عبد را موفق مىنامد و هر گاه بنده خدا بخواهد داخل پارهاى از گناهان شود و خداى تعالى بين او و آن گناه حايل گردد و در نتيجه بنده آن گناه را مرتكب نشود ترك گناهش به توفيق خداى تعالى صورت گرفته و هر زمان كه او را به حال خود بگذارد و بين او و معصيت حايل نشود و در نتيجه مرتكب گناه شود در آن صورت خدا او را يارى نكرده و موفق ننموده است.
از این بيان امام صادق(ع) اين معنا استنباط میشود كه توفيق خداى تعالى و یا خذلان بنده یعنی توفيق ندادن و يارى نكردن خداوند نسبت به بنده اش، از صفات فعلى خداى تعالى است نه اینکه از صفات ذاتی او باشد.
همچنین دانسته شد که توفيق، در اصطلاح فرهنگ قرآنی عبارت از اين است كه خداى تعالى اسباب را طورى رديف كند كه قهرا بنده را به سوى عمل صالح بكشاند و يا بعضى از مقدماتى كه در ارتكاب گناه لازم است براى او فراهم نكند در نتيجه بنده آن كار واجب را انجام دهد و اين كار حرام را ترك كند. در برابر توفیق اصطلاح خذلان است که به معنای همان سلب توفیق، الهی از شخص است.بنا بر اين، باید گفت که متعلق توفيق، عبارت از آن اسباب است؛ چون گفتيم توفيق عبارت از ايجاد توافق بين آن اسباب است. پس این اسباب هستند كه متصف به توفيق مىشوند و اگر انسان موفق را نیز موفق مىناميم در حقيقت توصيف به حال متعلق است.
توفیق شکر و استغفار
و سلب آنها
یکی از مهمترین توفیقات بشری این است که شرایط و اسباب بگونهای فراهم شود که انسان بتواند نسبت به هر نعمتی سپاسگزار باشد و در برابر هر گناهی راه استغفار و توبه را در پیش گیرد. بسیاری از مردم عادت کردهاند که نسبت به نعمتهای الهی شاکر نباشند و وقتی نعمتی خداوند به ایشان میدهد میگویند: مگر خدا به ما چه داده که شکرگزار باشیم؟ این مردم عادت کردهاند که تنها شاکر نعمتهای مادی و ظاهری بزرگی چون ثروت کلان قارونی یا قدرت فرعونی باشند؛ در حالی که اگر تعقل میکردند میدانستند که باید نسبت به هر چیز کوچک و بزرگ شاکر باشند. انسان باید نسبت به نعمت اصل زندگی و وجود سپاسگزار باشد.
سعدی در دیباچه گلستان مینویسد: منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو میرود ممدّ حیاتست و چون بر میآید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمت شکری واجب. از دست و زبان که برآید، کز عهده شکرش به در آید.
اما چنان که خداوند میفرماید: وَ قلیلٌ مِن عبادیَ الشکور؛ بندگان شکرگزارم اندک هستند(سباء، آیه 13)؛ چرا که مردم عادت به کفران نعمت دارند و ناسپاسی را پیشه خود کردهاند.
همچنین از گناهان کوچک بلکه بزرگ استغفار و توبه نمیکنند.کسی که شاکر خداوند باشد و توبه و استغفار را پیشه خود سازد، واقعا توفیق الهی رفیق او شده است؛ وگرنه گرفتار خذلانی است که استدراج و امهال یکی از آنهاست. استدراج موجب میشود تا شخص توفیق نیابد تا شکر نعمت گوید و از گناه، استغفار کند. امام صادق(ع) هم چنین فرموده است: خداوند وقتی بخواهد به بنده اش خیری برساند وقتی بنده اش گناهی میکند به دنبال گناهش، او را به بلاء وگرفتاری دچارش میسازد تا استغفار کند؛ اما وقتی بخواهد به بنده اش شرّی برساند وقتی بنده اش گناهی کرد دنبال گناهش نعمتی به او میرساند، تا بدین وسیله استغفار از یادش برود، و او همچنان به گناهکاری خود ادامه دهد. سپس امام(ع) افزود: واین سخن خداست که میفرماید: سنستدرجهم من حیث لایعلمون ؛ واین استدراج همان نعمت دادن در وقت معصیت است.(الدر المنثور، ج3، 149)
پس استدراج، دادن نعمت و گرفتن شکر نعمت از شخص است. از این رو میتوان گفت که از آثار استدراج، سلب شکر از شخص است؛ چنان که ویژگی سلب شکر، بیانگر معنا و مفهوم استدراج و یکی از دو مولفه اصلی آن نیز است. به این معنا که برای استدراج دو مولفه اصلی بیان شده که یکی افزایش نعمت و دیگری سلب شکر نعمت از شخص گرفتار استدراج است.
امام صادق(ع) در این باره میفرماید: بنده گناه میکند و خداوند به او مهلت میدهد و نعمت هایش را تجدید میکند، پس آن نعمت، او را از استغفار گناهان باز میدارد. لذا شخص گرفتار استدراج میشود از جایی که نمیداند.(بحارالأنوار، ج 5، ص 217)
بنابراین میتوان گفت که مهمترین علت خذلان و سلب توفیق از بنده آن است که خداوند شکر نعمتها و استغفار از گناهان را از او سلب میکند و این گونه اهل شقاوت و بدبختی میشود.