نگاهی مستند به بزرگترین جنایتجنگی انگلستان در ایران- ۱
هولوکاست واقعی
اشاره:
مقطع 1296 تا 1298 هجری شمسی قطعهای مغفول مانده از تاریخ ایران است. برههای مصادف با اواخر دوران موسوم به جنگ جهانی اول که ایران، علیرغم اتخاذ موضع بیطرفی مورد حمله نیروهای بیگانه قرار گرفت و به اندازه کشورهای درگیر جنگ، خسارت دید.
در این مقطع زمانی، نیروهای اشغالگر انگلستان در حالی با دخالت مستقیم در بازار داخلی ایران و تحمیل سیاستهای اقتصادیشان به بروز بزرگترین قحطی تاریخ ایران دامن زدند که کشورمان به دلیل خشکسالی در شرایطی حساس قرار داشت. ارتش بريتانيا مقادیر عظیمی از غله و موادغذایی را از بازار ایران خریداری و ضمن خارج کردن آن از دسترس مردم، افزایش شدید قیمت مواد غذایی در بازار را موجب شد. انگلیسیها همزمان مانع واردات مواد غذایی از کشورهای دور و نزدیک به ایران شدند و علاوه بر این از پرداخت پول درآمدهای نفتی ایران خودداری کردند. در واقع انگليسيها از قحطي و نسلكشي به عنوان وسيلهاي براي سلطه بر ايران استفاده كردند.
متأسفانه این قطعه مهم و عبرتآفرین تاریخ ایران کمتر مورد توجه قرار گرفته و حتی حوادث این دوره جایی در کتابهای تاریخی مدارس و دانشگاهها پیدا نکردهاند تا اینکه در سالهای اخیر ابوالقاسم طالبی قسمتی کوتاه از درد و رنج ایران در آن سالها را بر روی پرده سینما آورد که البته این فیلم نیز با بیمهریهایی از طرف برخی مسئولان مواجه شد. به همین دلیل دفتر پژوهشهای کیهان با بازخوانی کتاب «قحطی بزرگ» اثر محمدقلی مجد، تصمیم به انتشار گزارشی مستند از بزرگترین قحطی تاریخ ایران گرفت. رویدادی که به حق از طرف نویسنده کتاب «هولوکاست واقعی» نامیده شد.
كتاب «قحطی بزرگ» بازترجمهاي است از پژوهش پیشین محمدقلي مجد، محقق ايراني مقيم آمريكا، تحت عنوان
«The Great Famine and Genocide in Iran 1917-1919» که توسط مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی به بازار نشر عرضه شده است. نویسنده در این کتاب کوشیده است تا با بهرهگیری از اسناد و مدارك و گزارشهاي منتشر شده از آرشيو وزارت خارجه آمريكا و نيز اخبار و اطلاعات و گزارشهاي موجود در روزنامههاي آن دوره، به ويژه روزنامههاي رعد و ايران و همچنين خاطرات افسران و فرماندهان انگليسي حاضر در ايران در زمان جنگ جهاني اول به بررسی این رویداد مهم تاریخی بپردازد. اکنون این گزارش مستند در شمارههای پیش رو منتشر خواهد شد به این امید که با مطالعه این اسناد و مدارک، از رهگذر شناخت جنایات دولتهای غربی در ایران به این باور رهنمون شویم که مسیر سازندگی و آبادانی ایران عزیز به جای امید بستن به دول خارجی از تکیه بر قدرت و توان داخلی میگذرد.
قحطی بزرگ 1917-1919، بیتردید بزرگترین فاجعه تاریخ ایران و بسیار فراتر از همه فجایع پیش از خود بوده است. در این پژوهش نشان داده میشود هشت تا ده میلیون ایرانی، چهل تا پنجاه درصد کل جمعیت ایران، در اثر گرسنگی و مرضهای ناشی از آن و سوءتغذیه از میان رفتهاند. برای مقایسه، در نظر داشته باشید که شمار تلفات نظامی همه طرفهای درگیر در جنگ جهانی اول 8/5 میلیون نفر بوده است. یعنی تلفات ایران، دستکم، به اندازه کل تلفات همه طرفهای درگیر و بیش از همه کسانی است که در جبهههای جنگ جهانی اول کشته شدند. تردیدی نیست که ایران «بیطرف» بزرگترین قربانی جنگ جهانی اول بوده است. اما قحطی بزرگ در ایران، یکی از بزرگترین قحطیهای عصر جدید و قطعا یکی از بزرگترین فجایع قرن بیستم،ناشناخته و نامکشوف مانده است. تاریخ ایران در جنگ جهانی اول و بعد از آن را بدون درک آنچه در این کشور در 1917-1919 رخ داد نمیتوان فهمید. در قرن بیستم، کشورهای دیگری نیز در جنوب آسیا از قحطیهای ویرانگر زمان جنگ آسیب دیدهاند. شاید مشهورترین نمونه آن قحطی 1943 بنگال باشد که جان سه میلیون تا پنج میلیون نفر را گرفت و در کتابی که به تازگی منتشر شده، به تفصیل بررسی شده است. مهمترین نکته درباره قحطی بزرگ ایران در 1917-1919 ابعاد نسبی آن است: قحطی هند در 1943 جان سه میلیون تا پنج میلیون نفر از جمعیت 300 میلیونی هند را گرفت؛ در حالی که قحطی ایران در جنگ جهانی اول هشت میلیون تا ده میلیون نفر از یک جمعیت 18-20 میلیونی را از میان برده است.
لو میروشنیکف، مورخ روس، درباره ویرانی ایران مینویسد: «جنگ جهانی اول بدبختی و کاستیهای بسیاری برای ایران به بار آورد. مناطق بزرگی در اثر جنگ ویران شدند؛ دهها هزار ایرانی دچار گرسنگی شدند یا در اثر امراض ناشی از آن مردند و یا در عملیاتهای نظامی جان خود را از دست دادند. حتی اکنون نگاه به گذشته برای گفتن این که ایران چه طور میتوانست لطمه کمتری ببیند، مشکل است... دفاع از تمامیت ملی در برابر تعدیات قدرتهای بزرگ ناممکن بود. هر یک از آنها ایران را جایزهای برای خود در عرصه تلاش برای توسعه مستعمرات و حوزههای نفوذ بیشتر میدید.» در گزارشی که هیئت ایرانی به نشست عمومی جامعه ملل در تاریخ 6 دسامبر 1920 ارائه کرد، چنین آمده است: «در ابتدای جنگ 1914-1918، دولت ایران در ادامه سنت تاریخی خود، رسما اعلام بیطرفی کرد... ولی بهرغم بیطرفیاش، در طول این بلیه جهانی به میدان تاخت و تاز تبدیل شد. حاصلخیزترین ایالاتش در شمال و شمال شرق توسط قوای ترک و روس چپاول، تقسیم و به آشوب کشیده شد. ویرانیهای جنگ در سرتاسر خاک ایران از ماکو در منتهیالیه شمالی ایالت آذربایجان گرفته تا جنوبیترین نقطه کشور گسترده است. شهرها و قصبات غارت شده و به آتش کشیده شدند و صدها هزار نفر ناچار برای همیشه از خانه و کاشانهشان رخت سفر بستند و از گرسنگی و سرما، دور از موطن خود طعمه مرگ شدند. در تهران، شهری با 500 هزار سکنه، قریب به 90 هزار نفر از قحطی نان جان باختند؛ چرا که مهاجمان محورهای مواصلاتی اصلی را قطع کرده بودند. همه دولتهایی که در طول جنگ بر سر کار بودند با مشکلات کمرشکنی مواجه شدند که ناشی از نقض بیطرفی ایران بود. ایالات حاصلخیز ایران - نظیر مازندران، گیلان، آذربایجان، همدان و کرمانشاه - که غذای مردم را تامین میکردند و ذرت، برنج و سایر غلات در آنها به وفور کشت میشد، به دلیل کمبود نیروی کار، نبود امنیت محصولی تولید نکردند. قحطی، این بلای خانمانسوز، بر بخش اعظمی از کشور حکمفرما بود و ویرانی و مرگ را میگستراند... با تاثر و تالم فراوان باید گفت که میزان تلفات انسانی ایران نیز بسیار بالا بوده - یعنی از دست رفتن جان 300 هزار نفر - که با تیغ مهاجمان جان باختند.» در این پژوهش ثابت شده است که جمعیت تهران از 500000 نفر به 200000 نفر سقوط میکند و تلفات آن در اثر قحطی و بیماری دستکم سه برابر رقمی است که در گزارش فوق آمده است.
هارولد نیکلسون در 1934 در زندگینامه لرد جرج ان. کرزن، وزیر خارجه بریتانیا، نوشته است: «ایران در دوران جنگ دچار خشونتها و آسیبهایی شد که هیچ کشور بیطرف دیگری متحمل نشده بود.» این موضوع تا اوت 1941 اساسا نادیده گرفته و یا عملا فراموش شد. در این زمان است که پس از تهاجم انگلیس و روسیه به ایران میتوان اندک مطالبی در این باره در اسناد دیپلماتیک آمریکا یافت. برای مثال، یادداشتی به تاریخ 13 اوت 1941، والس اسمیت ماری، رئیس بخش امور خاور نزدیک وزارت خارجه، خطاب به سامنر ولز، معاون وزیر خارجه، نوشت: «در جریان جنگ گذشته، ایران علیرغم اعلام بیطرفی مورد تهاجم قدرتهای بزرگ قرار گرفت و مصیبتی ناگفته گریبانگیر مردم ایران شد. تخمین زده میشود در دوران قحطی 1917-۱۹۱۹ که به خاطر شرایط بحرانی کشور به وجود آمده بود، حدود یکسوم جمعیت ایران از میان رفتند.» با توجه به جمعیت ایران در سال 1919 که پس از قحطی ده میلیون نفر بوده است، ماری تلویحا معتقد است 5 میلیون نفر از میان رفتهاند. در این پژوهش نشان داده میشود که واقعیت بسیار بدتر بوده است. محمد شایسته، وزیر مختار ایران در واشنگتن، در یادداشتی به وزیر خارجه آمریکا، کوردل هال، در تاریخ 21 اوت 1941 که حاوی پاسخ ایران به التیماتوم 16 اوت 1941 انگلیس و روسیه بود نوشت: «ایرانیان به تلخی مصایب بزرگ جنگ گذشته و شمار باورنکردنی تلفات قحطی و امراض مسری ناشی از دخالت خارجی در ایران را به یاد دارند.»
از آن پس، موضوع بار دیگر به فراموشی سپرده شد.
ایران در جنگ جهانی اول
استیلای بریتانیا بر منطقه بزرگی به گستردگی هندوستان تا مصر در جنگ جهانی اول یکی از بزرگترین سلطههای استعماری تاریخ است که چیز چندانی دربارهاش نوشته نشده است و دانستهها در این باره از نوشتهها هم کمتر است. آن جنگ بیرحمانه چهار سال طول کشید و صدها هزار تلفات رزمی داشت (ترکها، عربها، هندیهایی که برای بریتانیا میجنگیدند و ایرانیان) با این حال، هیچ اشارهای به میلیونها انسانی که در اثر قحطی و مرض مردند، در نوشتههای تاریخی مربوط به جنگ جهانی اول وجود ندارد و این موضوع عملا علاقه تاریخنگاران دانشگاهی را در غرب به خود جلب نکرده است. از آنجا که تاریخ را فاتحان مینویسند، نمایش نادرست گذشته آسان است. تقریبا 100 سال است که «تاریخ» جنگ جهانی اول در خاور نزدیک عموما به شکل «آزادی» عربها از دست ترکان و با شخصیتهای رمانتیک داستانگونهای چون «لورنس عربستان»، ترمیم شده است؛ حال آن که به سرنوشت کشورهای «حاشیهای» چون ایران حتی اشارهای نشده است. نزدیک یک قرن است که تاریخ خاور نزدیک، از جمله ایران، در جنگ جهانی اول با کتمان حقایق و پخش اطلاعات نادرست پوشیده مانده است. اما در بافت استیلای استعماری گسترده جنگ جهانی اول است که ایران بزرگترین فاجعه تاریخ خود را از سر گذراند. تاریخ تفصیلی ایران در جنگ جهانی اول فراتر از دامنه این پژوهش است،اما در فصل دوم این کتاب گزارشی از رویدادهای نظامی در ایران در 1914-1918 ارائه شده است. جای شگفتی نیست که عملیات نظامی بریتانیا، روسیه و عثمانی در ایران پیوستگی نزدیک به رویدادهای بینالنهرین، فلسطین و قفقاز دارد و عملیات نظامی در ایران را باید در بافت وسیعتر جنگ در خاور نزدیک دید.