kayhan.ir

کد خبر: ۹۲۸۴۵
تاریخ انتشار : ۲۷ آذر ۱۳۹۵ - ۲۱:۰۴

اسیران عنکبوت غفلت




 پژمان کریمی
به یاد دارم در سال92 میان نگارنده و یکی از روزنامه نگاران بحثی در گرفت.ماجرا این بود که ایشان در مطلبی ، «آواز خوان»ی را در اندازه «فخر مردم ایران و ایران زمین» توصیف کرده بود. این مطلب را بیرون از انصاف یافتم و به عنوان برادر ایمانی، در حد دو سطر، از او خواستم هر انسانی را به قدر واقعیت وجودی و خدماتش اجر گذاری کند تا به قهرمانان و مفاخر این سامان جفا نشود و از همه مهم‌تر؛ به «واقعیت» ستم نشود!
اما متاسفانه به رسم اغلب هواداران آن آوازه خوان، دوست سابق، سخت برافروخته شد و زبان به هتاکی باز کرد. البته وی را در ویرانه‌های جهل‌اش رها کردم زیرا او نمی‌خواست که حق را بشنود و باور کند!... نمی‌خواست!
گاهی عواطف آدمی حجابی می‌شود میان او و واقعیت! گاه نمی‌خواهیم باور کنیم که مثلا یک «دوست» آنچه ما از او دیده‌ایم و از او فهم کرده‌ایم نبوده و نیست. نمی‌خواهیم بپذیریم که عواطف ما، احساسات ما و فهم ما، ملاک درست و مطمئن برای تعیین واقعیت‌ها نبوده و نیست.وقتی آدمی واقعیت را چنان که هست نمی‌بیند و نمی‌خواهد وچنان که شایسته و درست است فهم نمی‌کند، حق و باطل را اشتباه می‌گیرد. چه بسا حق را باطل انگارد و باطل را حق منیر تلقی سازد.
آن آوازه خوان، همان کسی که نقطه اختلاف نگارنده و دوست سابق شد، «هنرمند» است. به گفته مشهور«کار خود را بلد است!» صدای خوبی دارد. سواد موسیقی دارد. پیشکسوت است!
اما آیا همه این ویژگی‌ها، یعنی او انسانی بصیر است که همه کارهایش درست و ستودنی است؟ آیا هنرمند به دلیل هنرمند بودن دور و عاری از گناه و اشتباه است؟! آیا حکم به تبرئه هنرمند دادن با اتکا به هنرمندی بودن وی، منطقی، شرعی و قانونی است؟!
آن آوازه خوان، در دوران طاغوت، ساکت بود.ساکت نسبت به جنایات و استبداد پهلوی! در آن دوران، او چرا به ستم و ستمگر متعرض نشد؟ چرا به چپاول ثروت ملی ایرانیان و استعمار اعتراض نکرد؟ آیا مردم ایران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی برای او مهم نبودند؟! ایران و استقلال ایران مهم نبود؟
وی در سال 57 سهمی در انقلاب اسلامی نداشت. یک بار به میان مردم انقلابی نرفت. در هیچ حرکت ضد ستمشاهی شرکت نکرد.
در دوران هشت سال دفاع مقدس، باز هم آقای آوازه خوان ساکت بود.
به ایران تجاوز شده بود. ارتش بعثی با حمایت ابرقدرت‌ها و چند ده کشور به جنگ با مردم ایران آمده بود.‌ برخی گروهک‌های مزدور بیگانه، در گوشه و کنار کشور، در حال نبرد برای تجزیه ایران عزیز بودند: در کردستان، در آذربایجان، در ترکمن صحرا، در سیستان و بلوچستان!
در برابر موضوع جنگ و دفاع فرزندان این ملک، آقای آوازه خوان باز سکوت کرد.
با این توصیف، شما بفرمایید:
ما می‌توانیم بگوییم این آوازه خوان یا این هنرمند که سالها به رنج و فداکاری مردم هموطن‌اش بی‌اعتنا بوده است، هنرمندی مردمی و ایران دوست است؟!
بی شک در آن دوران دفاع مقدس، فردی مردمی و ایران دوست بود که؛ اسلحه به‌دست گرفت و از حقوق مردم و سرزمین‌اش دفاع کردجلوی اسلحه بیگانه و متجاوز رفت تا با فداکاری‌اش، نام و هویت و استقلال و دین ایرانی بجا بماند.
آقای آوازه خوان نه تنها برای کشور و مردم خود فداکاری نکرد که؛ در فتنه 88 با رسانه‌های بیگانه و توجیه‌گر جنایت علیه مردم ایران، علیه مقدسات مردم ایران درد دل کرد! رفت در محافل رسانه‌ای بهایی عکس یادگاری گرفت و رو به نظام دینی فحاشی کرد.
مگر نکرد و مگر عکسها و فیلم‌های او منتشر نشد؟!
چه چیزی را می‌توان کتمان کرد؟!
اکنون باید پرسید:
مردمی بودن، ایران دوست بودن، فخر ملک ایران بودن، آبروی ایرانی بودن، با چه شاخص‌هایی اندازه‌گیری می‌شود؟
ساکت بودن در برابر ستمگران طاغوتی؟ به کنج پناهگاه رفتن و کنسرت‌گذاری در ملک فرنگ در هنگام تجاوز دشمن؟ به درد دل کردن با رسانه‌های معاند در حالی که دشمن در پس مدیریت شورش‌های خیابانی ظاهر شده است؟
در میدان هنر ایران - متاسفانه - امثال آقای آوازه خوان و حامیان آن - کم نیستند!
مدتی پیش بود که کیهان، برگزاری آیینی ویژه را برای یک نویسنده از خانواده‌ای بهایی، در نهادی دولتی هدف نقد قرار داد و به‌دنبال آن برخی به عنوان مدافع عرض اندام کردند و بدون استدلال به دفاع از عنصر مربوط به بهاییان مشغول شدند.
آنها هم همچون همان دوست سابق روزنامه نگار، برافروخته شدند و چیزی را و واقعیتی را منکر شدند که وجود دارد!
گفتند:
«چرا به هنرمند ما می‌گویید بهایی؟!»
گفتند:
«چرا؟ او هنرمند است. او فخر ایران است!»
جالب اینکه؛ آن نویسنده و البته فیلمساز به روایت و بنا به تصریح سند کانون منحله نویسندگان، در محفل بهاییان با همسر نخست خود ازدواج می‌کند. به صراحت از سکولار بودن خود دم می‌زند و در دو فیلم خود، به دین اسلام اهانت می‌کند. مدافعان این فرد بگویند به چه اعتراض کردند و از چه دفاع کردند؟
چون آن بهایی زاده - به اصطلاح - هنرمند است بنابراین؛ آدمی بی‌گناه و فرهیخته‌ای است؟
پس با عرض معذرت باید هیتلر را نه خونخوار که فردی بی‌گناه و فرهیخته قلمداد کنیم چون نقاشی زبردست بود!
پس ناصرالدین شاه قاجار نیز نه تنها عیاش و بی‌کیاست نبود بلکه، انسانی شریف بود و گرانمایه! چون شعر می‌گفت و از هنر عکاسی لذت می‌برد!
مدافعان نویسنده بهایی‌زاده، در راه دفاع تا جایی پیش رفتند که نویسنده یاد شده را فخر ایران و ایران دوست واسلام شناس معرفی نمودند.
شگفتا!... عوام‌زدگی را می‌بینید؟ سطحی‌نگری به اصطلاح مدعیان هنر در سرزمین‌مان را ملاحظه می‌کنید؟
حضرات، کسی را «فخر ایران و ایران دوست و اسلام شناس» توصیف می‌کنند که تا حالا یک قدم برای ایران و ایرانیان برنداشته است و جانش را به خطر نینداخته است.یک بار علیه دشمنان مردم ایران حرف نزده است. یک بار علیه دشمنان داخلی و خارجی ملک ما و هویت ما،ننوشته است و فیلم نساخته است. در دو اثر خود – جناب اسلام شناس – به ماهیت دین اسلام اهانت کرده است.یک روز، در جبهه نبرد علیه متجاوزان ظاهر نشده است.
ببینید!
چقدر راحت برخی به تقابل با واقعیت مشغول می‌شوند و خود را در لباس حق می‌بینند و باور می‌کنند!
چقدر راحت با وجود بی‌خبری، حکم صادر می‌کنند!
بله!... گاهی عواطف، در کنار بی‌بصیرتی و ناآگاهی و بی‌سوادی، تبدیل به حائل و حجابی می‌شود میان آدمی و واقعیت!
در سایه حائل و حجاب یاد شده، عنکبوت «غفلت» فربه می‌شود و در اندازه‌ای وسیع تار می‌تند. در اسارت این تار منحوس، آدمی گاه «زندگی» را انکار می‌کند!