kayhan.ir

کد خبر: ۸۳۳۴۷
تاریخ انتشار : ۳۱ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۰:۱۸
ادوارد براون؛ جاسوس MI6 در پوشش «شرق‌شناس»

چگونه براون از یک شیاد قهرمان ساخت؟



در همان اول اين نهضت يكي از محرران كتابي راجع به تاريخ و پيدايش آن به زبان فارسي نوشته است كه از هر گونه شايعه مبري و در حقيقت حكايت صحيح از بروز و طلوع اين فرقه مي‌باشد. از اين كتاب بيش از دو نسخه استنساخ نشده بود. يكي از آن را ميرزا حسينعلي به چنگ آورده و معدوم ساخته بود و ديگري را وزير مختار فرانسه گوبينو به دست آورده و چون گنج گرانبهايي در كتابخانه شخصي حفظ كرده بود. گوبينو تمام كتابخانه خود را به كتابخانه ملي پاريس هديه نموده بود، بهايي‌ها از وجود آن بي‌خبر بودند و اگر اطلاعاتي از آن مي‌يافتند معدوم مي‌كردند.
براون برحسب اتفاق در كتابخانه ملي پاريس به اين كتاب تصادف نموده و اهميت آن را شناخته و تصميم اتخاذ مي‌نمايد كه آن را به طبع برساند...»
ذكر اين نكته نيز حائز اهميت است كه اگر چه اين مستشرقين براي احيأ و حمايت از بابيت بسيار تلاش مي‌كردند، با اين حال خود به باطل بودن و انحراف آن‌ها واقف بودند، به گونه‌اي كه براون‌، قرهًْ‌العين را به جاي خدا پرست بودن‌، باب پرست معرفي مي‌كند و از حرف‌هاي كفرآميز مبلغان بهايي گاهي مشمئز مي‌شود. دكتر ويلز نيز كه پناه دهنده بابيان بوده و در اصفهان به نفع سياست‌هاي انگلستان مبلغ مسيحيت بود، در سفرنامه‌اش باب را مردي شياد و حقه باز معرفي مي‌كند: «باب مرد شياد و حقه بازي كه ضمن ارائه فرقه‌اي نو توانسته بود، عده‌اي را گول بزند و به سلك فرقه خود درآورد.»
اما با اين حال آن‌ها براي بهره‌برداري از فرقه بابيت به نفع كشور متبوعشان خود را ملزم به جانبداري مي‌دانستند.
 حقانيت پوشالي زير سايه مظلوم‌نمايي  
آن چه از تحليل كتاب يك سال در ميان ايرانيان به دست مي‌آيد، تلاش براون براي ايجاد چهره‌اي مظلوم و در عين حال موجه از بابيان است‌. براون مي‌كوشد از رهگذر بيان حكايت مظلوميت بابي‌ها و بزرگ‌نمايي آن‌ها دو هدف را دنبال كند، اول اين كه مقاومت آن‌ها را دليل بر حقانيت جلوه دهد و دوم بابي ديگر را براي نشان دادن خشونت مسلمانان بگشايد كه همواره مورد توجه كشور انگلستان بوده است‌. براون وقتي به تشريح مسئله اعدام بابيان مي‌رسد، مي‌نويسد:
«اين اعدام‌ها كاملا اشتباه بود و به جاي وحشت و هراس در ميان بابيان‌، موجب تشجيع و تحريك آن‌ها شد».
علي‌رغم آگاهي به اين‌كه‌، باب نه يك عقيده را ابراز كرده‌، بلكه با ادعايي دروغين و نوشتن كتابي به‌عنوان «بيان‌» باعث تحريف در عقايد شيعه و شورشي مرگبار در زنجان‌، مازندران و قزوين شده است كه خود به كشته شدن هزاران نفر انجاميده است‌، سعي در ايجاد چهره‌اي معصوم براي سيدعلي محمد شيرازي دارد و با علم به اين‌كه او در مقابل علماي قزوين محاكمه و محكوم شد و حتي نسبت به ادعاي دروغين خود توبه كرد و بار ديگر دست به اين ادعا زد، از گفتن اين مسايل طفره رفت و اعدام او را بدون محاكمه ذكر كرد.
او در همان چند سطر با كتمان واقعيت‌، باب مظلوم (!) را در برابر ناصرالدين شاه بي‌رحم چنان به تصوير مي‌كشد كه هر خواننده نامطلعي را دچار همدردي مي‌كند. براون نه تنها در داخل ايران بلكه در خارج از ايران سعي داشت تا افكار عمومي خارجيان را نسبت به اين تشكيلات همراه كند; چرا كه در زمانه او بابيان تبعيد شده به ادرنه دچار اختلاف بودند و هر دو گروه طرفدار صبح ازل و حسينعلي بهأ پيوسته متهم به مسايل بسياري از جمله خشونت و جاسوسي مي‌شدند.
بنابراين براون مجبور بود كه چهره‌اي مظلوم از آن‌ها را به دنيا ارائه كند. سپس او در ماجراي اقدام به قتل ناصرالدين شاه كه توسط سه نفر از بابيان انجام شد، ابتدا تقصير را متوجه دولت و كشندگان سيدعلي محمد كه با سختگيري بر بابيان آن‌ها را تحت فشار گذاشته بودند، ديد و سپس در بيان ماجراي قتل قرهًْ‌العين زن بابي معروف‌، وي را با تحسين به تصوير كشيد و نوشت‌:
«اين‌گونه آثار شجاعت به‌طوري كه ايراني‌ها مي‌گفتند در حاضرين اثر مي‌كرد و آن‌ها را به فكر مي‌انداخت و با خود مي‌گفتند اگر اين اشخاص در مذهب بابي حقيقتي را نفهميده باشند چگونه حاضر مي‌شوند اين شكنجه‌هاي هولناك را استقبال كنند؟»
براون هر چه را كه از بابي‌ها -كه به‌طور طبيعي در اين شرايط به شايعه‌سازي در بيان شجاعت و شهامت از خود مي‌پرداختند- شنيده است‌، بر روي كاغذ مي‌آورد:
«يك روز يك نفر يزدي كه مردي فقير و ژوليده بود، هنگام شكنجه و اعدام يكي از بابي‌ها حاضر شد و همين كه ديد مرد بابي شكنجه را با تبسم تلقي مي‌نمايد و اشعار عرفاني و عاشقانه مي‌خواند طوري تحت تأثير قرار گرفت كه به وسط ميدان دويد و گفت من هم بابي هستم‌... مرا هم به قتل برسانيد.»
براون كه چندين و چند بار موضوع شجاعت بابي‌ها و علاقه‌مندي‌اش را به آن‌ها ابراز مي‌كند مي‌نويسد: «هر چه زيادتر راجع به بابي‌ها كسب اطلاع مي‌كردم علاقه من به ديدار آن‌ها بيشتر مي‌شد و من هم مثل بعضي از ايراني‌ها از شجاعت و استقامت آن‌ها در قبال انواع شكنجه‌هاي مخوف حيرت كرده بودم و فكر مي‌نمودم كه لابد اين اشخاص چيزي را فهميده‌اند كه اين‌گونه استقامت به خرج مي‌دهند.»
او اين علاقه‌مندي را به مناسبت‌هاي مختلف درباره بابيان ابراز مي‌كند و حتي به ذكر حكايت‌هاي پيش پا افتاده و دم دستي مي‌پردازد، آن‌جا كه سؤال باب را در كودكي از معلم صرف و نحوش دليل هوش فوق‌العاده او ذكر مي‌كند: «مثلاً روزي كه مشغول خواندن صرف و نحو بود، ناگهان از معلم خود پرسيد (هو) (به زبان عربي يعني او) كيست‌؟»
و عجيب است كه براون چنين سؤالي را نشانه هوش فوق‌العاده ذكر مي‌كند!  
و در جايي ديگر نسبت به يكي ديگر از رهبران بهايي شيفتگي‌اش را اين طور بيان مي‌كند:
او كه مقاومت و تعصب كوركورانه بابي‌ها بر اعتقادات باطل‌شان را; فداكاري و ايثار در راه حفظ آيين موهن آن‌ها برداشت كرده بود، با غفلت از اين مسئله كه فداكاري و ايثار و تحمل شكنجه در راه اعتقادات از مختصات كلي فرهنگ شيعه است‌، مي‌نويسد:
«... در پايان سخنم گفتم‌: همين مسئله است كه اين قدر مرا برانگيخته كه مي‌خواهم عقايدتان را بدانم زيرا، آييني كه اين چنين فداكاري و از خود گذشتگي را باعث شود، بايد اصولي داشته باشد».
براون در ادامه اين جسارت را به خود مي‌دهد كه ايرانيان را انسانهايي خشن و احكام اسلام را متعصبانه و بي‌منطق نشان دهد و ضمن توجيه رفتار بابي‌ها فرهنگ ايراني ـ شيعي را نيز تضعيف كند. او در گفتگو با يك مسلمان مي‌نويسد:  
«... من از او پرسيدم كه آيا از بابيان كسي در فرنگستان يافت مي‌شود؟ ولي او با وحشت شديد عكس‌العمل نشان داد و سپس با حالتي افتخارآميز افزود: «ما هر كس را كه مشكوك به پيروي از آن فرقه باشد تكه‌تكه مي‌كنيم‌، زيرا به شكر خدا، ما همگي پيروان مرتضي علي (ع‌) هستيم‌. احساسات شديداً مخالف او نسبت به بابيان مرا تشويق به ادامه صحبت در اين باره نمي‌كرد.»
براون كه با قهرمان‌سازي از بابيان از زبان خود آن‌ها، به نوعي مسلمانان را به قساوت و سنگدلي متهم مي‌كند، با بيان سخنان دلالي بابي آن‌جا كه مي‌گويد: «شما مي‌ترسيد كه مغبون شويد اما من مسلمان نيستم‌، بابي هستم‌.»، مسلمانان را به لحاظ درستي و راستي زير سؤال مي‌برد، يا آن‌جا كه درباره بابيان مي‌نويسد: «من از انسانيت و رأفت اين مردم بيچاره خيلي متأثر شدم‌... و او جواب مي‌دهد آري‌... ما بيش از مسلمين به شما نزديك هستيم زيرا آن‌ها شما را نجس و منفور مي‌دانند... ولي ما تمام افراد بشر را پاك مي‌دانيم‌.»
او حتي براي رويارويي شيعيان و بابي‌ها به ادبياتي مشابه ادبيات عاشورا روي مي‌آورد و با ذكر داستاني دروغين از زبان فردي عامي‌، سعي مي‌كند تا مخاطبش را تحت تأثير قرار دهد:
«... قشون دولتي پس از كشتن 750 نفر از مردان بابي‌، زنان و بچه‌ها را به اسارت گرفتند و آنان را برهنه بر شتر و استر و الاغ نشانيد و همراه سرهاي كشتگان كه شوهر و برادر و پدر يا پسرشان بودند به سمت شيراز حركت داد.»
براون داستان‌هاي شجاعت و مقاومت بابيان را به گونه‌اي با طول و تفصيل بيان مي‌كند كه حتي مي‌توان گفت او متأثر از اثر كنت دوگوبينو بوده است‌.  
داستان مقاومت بابي‌ها در زنجان يكي از وقايعي بود كه كنت دوگوبينو سفير وقت فرانسه كه آن زمان در تهران بود، - در جهت منافع فرانسويان‌- با قلمي ستايشگر و در عين حال دلسوزانه و افسوس‌آور در كتاب خود از آن ياد كرد و به قول نويسنده كتاب انشعاب در بابيت‌، در نتيجه همين رباني‌هاي سوزناك گوبينو بود كه اروپاييان‌، بابيان را شناختند و درباره آن‌ها «خوش گماني بيش از اندازه پيدا كردند.»
درحالي‌كه به استناد آثار نويسندگان غربي و حتي وابسته‌هاي انگلستان و روسيه كه خود در تقويت اين فرقه بسيار كوشيده‌اند، بابي‌ها در كشتار و انجام اعمال سنگدلانه از هيچ چيز فرو نگذاشته بودند، به قول عبدالحسين آواره‌، نويسنده و مبلغ مستبصر بهايي‌: «چون به تاريخ دوره باب نگريم جز حملات قاسيانه [سنگدلانه‌] بابي‌ها امري مشاهده نمي‌كنيم‌...»