kayhan.ir

کد خبر: ۶۵۴۹۲
تاریخ انتشار : ۲۱ دی ۱۳۹۴ - ۲۲:۰۴

انتخابات ایرانی و نشان شده‌های آمریکا(یادداشت روز)


«مقام‌های آمریکایی با دقت، انتخابات ایران را رصد می‌کنند و امیدوارند میانه‌روها در مقابل تندروها به پیروزی برسند». این خبر را روزنامه واشنگتن پست در سرمقاله خود منتشر کرده است. روزنامه آمریکایی در این دوگانه «میانه‌رو- تندرو»، «آیت‌الله خمینی» را اخم‌رو (تندرو) معرفی می‌کند. اگر هیچ خبر دیگری در میان نبود، قبیل همین خبرها که ظرف یکی دو سال اخیر از زبان جان‌ کری و برخی رسانه‌های آمریکایی منتشر شده، برای معلوم شدن تکلیف مردم ما کفایت می‌کرد؛ چه اینکه به تعبیر امام صادق علیه‌السلام حتی اگر امکان تشخیص فرد عادل، صادق و باتقوا از میان دو نفر ممکن نبود، «ببین مخالفان آیین ما کدام را بیشتر می‌پسندند او را کنار بگذار و کدام، بیشتر خشمگین‌شان می‌کند، او را برگزین». آمریکایی که امام خمینی را تندرو می‌شمارد، چگونه عمرو و زید و بکر را «میانه‌رو» یا «اصلاح‌طلب» معرفی می‌کند؟ و اگر جبهه استکبار غرب و ارتجاع عرب ظاهراً کسانی را ترجیح می‌دهند، آیا با همین طیف به احترام رفتار کرده و حفظ ظاهر نموده‌اند؟
این پرسش به اعتبار فرضیه «گشایش اقتصادی از طریق کوتاه آمدن در سیاست خارجی»، اهمیت مضاعفی در آستانه انتخابات هفتم اسفند پیدا کرده است. پرسش بعدی به نسبت میان جریان نامزد غرب و «ایران» و «منافع ملی» باز می‌گردد؛ اینکه چه طیفی از قائلین به شعار میانه‌روی و اصلاح‌طلبی، فقط خوش‌خیالی یا انفعال در نسبت با دشمن به خرج می‌دهند و کدام طیف‌ها ذاتاً در نقشه حریف دشمن نقش بازی می‌کنند؟! اینجا صرفاً بحث انقلاب و اصول جمهوری اسلامی مطرح نیست بلکه سخن از این است که حداقل‌های هویت ایرانی کدام است و چه طیف‌هایی مشمول دعوت عام حضور در انتخابات می‌شوند و کدام حلقه‌ها، استثنای بر این دعوت عام رهبر معظم انقلاب هستند؟ واقعیت این است که به ویژه طی چند سال اخیر دو طیف «مأموریت‌دار» و «خوش‌بین» هر چند با مقاصد متفاوت وگاه متضاد، یک انگاره را خلاف مبانی انقلاب اسلامی و حقایق تاریخی به افکار عمومی پمپاژ کرده‌اند و آن اینکه اگر ما نرم  شویم و از اصول کوتاه بیاییم، جهان خارج- چه کشورهای مرتجع منطقه و چه جبهه استکبار غرب- با ما مشکلی ندارند و می‌توان گشایش اقتصادی و بین‌المللی ایجاد کرد.
آقایان هاشمی، خاتمی و روحانی نمونه‌ای از رؤسای دولت‌هایی هستند که هر چند تفاوت‌های مهمی با یکدیگر دارند اما کم یا بیش در این موضوع، مشابه هم رفتار می‌کرده‌اند. مرور رفتار حریفان بزرگ و کوچک ایران با این 3 تن برای عبرت‌آموزی کفایت می‌کند. آمریکایی‌ها در دوره جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها مکرر گفتند ما از اصلاح‌طلبان در ایران و منطقه حمایت می‌کنیم. آنها صراحتاً خاتمی را گورباچف ایران هم خواندند و سپس از کمک‌های دولت اصلاحات و وزارت خارجه آن در ماجرای اشغال افغانستان (سال 2001 میلادی) نهایت استفاده را بردند. اصلاح‌طلبان به اعتبار رفتارهای افراطی و تفریطی همیشگی، در کمتر از چند ماه، از توصیه جنگیدن با آمریکا در کنار طالبان (و پس از آن صدام) به مدل همکاری با اشغالگران افغانستان رسیدند. نتیجه چه بود؟ کشور هرگز به اندازه همین دوره در معرض تهدید مستقیم نظامی و ترور شخصیت در حد ابداع واژه «محور شرارت» و انتساب آن به ایران قرار نگرفت. در همین دوره بود که آمریکایی‌ها، خاک عراق را نیز تصرف کردند و به صراحت ‌گفتند حالا نوبت حمله به ایران است. این دوره دست بر قضا با خیانت‌های مدعیان اصلاح‌طلبی در مجلس ششم همراه شده بود؛ خیانتی که همان زمان حتی صدای اعتراض آقای روحانی دبیر شورای عالی امنیت ملی را درآورد.
آقای هاشمی نمونه دیگری برای آزمون است. او و برخی اطرافیانش ایده تنش‌زدایی با غرب را به مرور ابتدا با اروپا در پیش گرفتند و سپس تا مرز رابطه با آمریکا و ضرورت «مرگ بر آمریکا»زدایی پیش رفتند. اما همین آقای هاشمی تنها رئیس جمهور از میان 7 رئیس جمهور 37 سال اخیر ماست که حکم محکومیت و پیگرد از دادگاه‌های اروپایی گرفته است. اما از این تلخ‌تر، توهم نگاه خوش‌بینانه نسبت به عربستان بود که ترک خورد. 13 مهر ماه 1392 «غلامعلی-ر» مشاور هاشمی در مصاحبه با خبرگزاری مهر گفت «ملک ‌عبدالله پادشاه عربستان برای حج امسال از آیت‌الله هاشمی دعوت کرده است. نکته مهمی که نظر مرا جلب کرد این بود که ملک‌عبدالله که علاقه و اعتماد خاصی به هاشمی دارد. او در تعبیری بسیار عاطفی و کم‌نظیر در پای نامه خود نوشته و امضا کرده است؛ اخوک عبدالله (برادر تو عبدالله). باید قدر این اعتمادها را بسیار دانست؛ افسوس که بعضی نمی‌دانند». بگذریم از اینکه ملک عبدالله بزرگ‌ترین جنایت‌ها را در حق ملت‌های منطقه مرتکب شد. و نیز بگذریم که طبق اسناد فاش شده، ملک عبدالله در همین دوره و در جلسات محرمانه با مقامات آمریکایی می‌گفت «سر مار در ایران است و سر آن را باید کوبید». روزنامه شرق به فاصله چند ماه از نامه کذایی ملک ‌عبدالله، ضمن مصاحبه با معاون عربی و آفریقای وزارت خارجه فاش کرد «بوسه عبدالرحمن عرفان سفیر سعودی در تهران بر پیشانی آقای هاشمی، موجب فراخواندن سفیر به ریاض شده و از آن تاریخ وی به محل مأموریت خود مراجعه نکرده است». یعنی همین یک بوسه سفیر بر پیشانی کسی که شاه عربستان او را برادر خود می‌خواند، موجب توبیخ جناب سفیر شد؛ آن روز هنوز ماجرای قتل عام 8 هزار حاجی، اعدام شیخ نمر(ره) و حمله به سفارت عربستان پیش نیامده بود.
آخرین تجربه، تجربه آقای روحانی است که ظرف 27-8 ماه گذشته صورت بسته است. روحانی در هر یک از روزهایی که گفت «آمریکا کدخداست و بستن با کدخدا راحت‌تر است»، «ظرف 3 تا 6 ماه می‌توان با غرب به توافق رسید و تحریم‌ها را برداشت»، «آقای اوباما را بسیار مؤدب و با هوش یافتم»، ریسک‌های بسیار بزرگی را انجام داد و حتی می‌توان گفت بعضاً رفتارهایی «پرخطر» و از سر تهوّر را مرتکب شد. اگر اوباما رئیس دولت در جبهه شیطان بزرگ نبود و یک سیاستمدار متعارف جهانی محسوب می‌شد، حتماً باید از چنین خطرهایی استقبال می‌کرد و پاسخی شایسته می‌داد. اما وزارت خارجه شیطان بزرگ حتی دریغ نکرد از اینکه نامزد ویژه آقای روحانی (معاون سیاسی دفتر وی) برای نمایندگی ایران در سازمان ملل را رسماً «تروریست» بخواند و ویزا ندهد. در امتداد همین مسیر و درست در بحبوحه از کارانداختن 14 هزار سانتریفیوژ و به خارج فرستادن 11 هزار تن اورانیوم غنی شده ایران به خارج کشور بود که دولت آمریکا پای مصوبه تحریمی جدید را امضا کرد؛ مصوبه‌ای که ویزای اتباع 38 کشور- از جمله اروپایی- را در صورت سفر به ایران از اعتبار می‌انداخت و محدودیت‌های تردد به آمریکا ایجاد می‌کرد! حالا هم در حالی که وزیر ارتباطات درباره تحریم‌ها می‌گوید «امیدوارم تا پایان هفته خبرهای خوشی برای مردم داشته باشیم» و وزیر اقتصاد می‌گوید «در روزهای آینده تحریم‌ها لغو خواهد شد» و آقای رئیس جمهور اظهار می‌دارد «در روزهای آینده ما شاهد در هم پیچیده شدن طومار تحریم‌ها خواهیم بود»، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا با صراحت اعلام می‌کند «برجام، ما را از اعمال تحریم‌های جدید علیه ایران باز نمی‌دارد». آمریکا در عمل نیز طی هفته‌های اخیر به این وعده وفادار(!) بوده است.
با عنایت به مسیر طی شده در چند سال اخیر روشن است که فشارهای سیاسی و اقتصادی آمریکا و متحدانش علیه ملت ایران نه تنها کاهش نخواهد یافت بلکه فزونی خواهد گرفت. از دست دادن چند ده میلیارد دلار در همین مسیر به واسطه کاهش مهندسی شده قیمت نفت (و نیز به واسطه آرامش بخشیدن به بازارهای ملتهب جهانی از طریق دیپلماسی انفعال!) درازای دسترسی نصف و نیمه به چند میلیارد دلار از اموال بلوکه شده خودمان- که البته با واگذاری انبوهی از امتیازات صورت گرفت- در نوع خود درس‌آموز است. البته می‌توان پیش‌بینی کرد غرب به ویژه آمریکا برای عبور مطلوب‌تر از گردنه انتخابات ایران، مجدداً به واگذاری برخی پاداش‌های دارای «شیرینی آدامسی» -‌به طور مقطعی- مبادرت کند اما یقیناً پس از عبور از انتخابات و اتمام سناریوی انجام تعهدات برجامی ایران، دور تازه فشارها از ماه مارس (اسفند و فروردین آینده) کلید خواهد خورد. با این ارزیابی مبتنی بر واقعیت است که رهبر معظم انقلاب از همه آحاد ملت - حتی آنها که ممکن است دلخوری داشته یا مخالف باشند- دعوت به حضور در رزمایش اقتدار انتخابات می‌کند و ضمناً تأکید می‌ورزد «لیست کسانی که دلشان با آمریکاست، قابل اعتماد نیستند».
خاطرات آقای روحانی از مذاکرات هسته‌ای در این زمینه سند مناسبی برای رهنمود رهبری است آنجا که می‌نویسد «مسئله دوم این بود که تعدادی از نمایندگان ]مجلس ششم[ طرح 3 فوریتی برای پذیرش پروتکل الحاقی را امضا کرده بودند. من با آقای خاتمی تماس گرفتم و گفتم اگر طرح در مجلس مطرح شود من استعفا می‌دهم. با آقای کروبی صحبت کردیم و طرح متوقف شد ولی متأسفانه سفرای اروپایی از تهیه طرح با خبر شده بودند... به تیم مذاکراتی گفتیم در مورد پروتکل که در مجلس طرح 3 فوریتی تهیه می‌کنند، تعلیق را هم  که رئیس‌جمهور (خاتمی) اعلام کرده، من دیگر قرار است بر سر چه موضوعی مذاکره کنم»! به اعتبار همین فضای خیانت بود که وقتی تیم مذاکره‌کننده در همان زمان می‌گفتند نمی‌توانیم کوتاه بیاییم، طرف اروپایی اعلام می‌کرد بلوف نزنید، ما از مجلس و دولت شما خبر داریم!  بعدها برخی از همین نماینده‌ها در اروپا و آمریکا پناهندگی گرفتند و مدعی راهبری و شورای هماهنگی جنبش سبز در خارج از کشور شدند.
جریان غربگرا اکنون با چالش مهمی روبروست که ردّ آن را می‌توان در تحلیل 12 دی 94 روزنامه شرق پیدا کرد. «اصلاح‌طلبان باید پیروزی انتخابات 92 و مردمی را که رأی دادند فراموش کنند. قاب سیاست آن روز به دلیل ناکامی‌ها در وعده‌های محقق نشده و معطل مانده، کارآیی‌اش را از دست داده است و اصلاح‌طلبان باید قاب تازه‌ای از سیاست را کشف و خلق کنند. اگر  روحانی به میانجی آنها روی کارآمد، بعید است آنها  به میانجی او مجلس را به دست گیرند. این کار نوعی نقض غرض است».  چالش دوم این جریان، پر شدن و اشباع‌شدگی ظرف طفیلی‌گری است. آنها  از افراطی‌گری خروج از حاکمیت در سال 82-83 به خروج علیه حاکمیت در فتنه و آشوب 88 (فربه شده آشوب تیر 78) رسیدند و به اعتبار ساختارشکنی خود خواسته، در قاب خارج از حاکمیت قرار گرفتند و داغ پادویی دشمنان خونی ملت ایران به پیشانی‌شان خورد. اطلاق و الصاق عناوینی نظیر میانه‌روی یا اصلاح‌طلبی به این طیف هرگز نمی‌تواند سوابق سیاه و ممتد وطن‌فروشی و خیانتی را که در حق یک ملت بزرگ مرتکب شدند، پاک کند. آنها به سیاق بنی‌صدرها و رجوی‌ها درست در روزگاری که دشمن بنای تشدید عداوت و فشار علیه ملت ایران را داشت، در جبهه دشمن ایستادند بلکه نوک پیکان حمله او شده یاگرای دقیق به هدف زدن را به دشمنان دادند. حساب پادوهای غرب حتی از جریان خوش‌بین به غرب هم جداست. آنها در انتخابات خط قرمز نظام محسوب می‌شوند چون هم از اسلامیت عبور کردند و هم رأی مردم را که حق‌الناس بود زیر پای اشرافگیری، امتیازطلبی و گردن‌کشی مقابل قربانی کردند. وطن این جماعت آمریکا و اسرائیل و انگلیس و الجنادریه‌هاست همان‌گونه که وطن منافقین در روزگار جنگ تحمیلی، واشنگتن و لندن و پاریس و تل‌آویو و بغداد شده بود. هر کدام آنها به اعتبار فتنه‌انگیزی، آشوب‌افکنی، فساد فی‌الارض و تشجیع و تجهیز دشمن، سزاوار چندبار اعدامند؛ طرد از جشن انتخاباتی ملت ایران که جای خود دارد.
محمد ایمانی