نگاهی اجمالی به «نفوذ»
نقطه تلاقی ۲ جنگ
بابک نیک پندار
در هفتههای اخیر و به ویژه پس از فرمایشهای روشنگرانه رهبر انقلاب، موج فراگیری از صحبتهای ضد و نقیض پیرامون مسئله نفوذ شکل گرفته است که نگارنده را به این صرافت انداخت که ابتدا به مقوله نفوذ که به عنوان یکی از بخشهای مهم جنگ نرم به شمار میرود پرداخته و سپس کلیت جنگ نرم را مورد بررسی و بازشناسی قرار گیرد. شایان ذکر است اگر این بیانات ضد و نقیض تنها از مصدر آن دسته از شعبان بیمخهای فرهنگی و سیاسی صادر میگردید که نزدیک به چهل سال بعد از انقلاب به یک باره از خواب غفلت برخاستهاند و کاشف به عمل آوردهاند که دشمنی با آمریکا الزاماً از اهداف انقلاب نبوده و چنین چیزی زاییده ذهن ما و شماست!، لزومی نبود که سریعاً عکسالعملی نشان داده شود. اما متأسفانه، این سخنان و این باورها، به شیوهای غمانگیز، از گفتار و کردار مسئولان رده بالای کشور که دارای مهمترین پستهای اجرایی نیز هستند، با تأکید و وسواس جلوه میکند. به تعبیری که امروزه گویا باب شده است، اینگونه پیداست که نمک مبارزه با نفوذ دچار مشکلی و احیاناً خدای نخواسته فسادی شده است! این خوابهای بد تعبیر که توسط برخی مسئولان بلند پایه نیز دنبال میگردد، کار را به آن جا کشانید که رهبر انقلاب مجدداً رهنمودهای روشنگرانهای را در جمع فرماندهان بسیج بیان کردند که این بار نفوذ و ارکان و جزئیات بیشتری را تبیین کردند.از همین روی مقاله ذیل نگاهی اجمالی به مسئله نفوذ در فضای جنگ نرم دارد.
نفوذ در یک نگاه
صرف نظر از معنای خاص نفوذ در جنگ نرم، معنای عام آن را باید مورد توجه قرار داد تا کلیتی از مقوله نفوذ را در ذهن بازسازی کرد. به طور کلی، نفوذ را میتوان فصل تلاقی جنگ نرم و جنگ هوشمند تلقی کرد. یعنی اینکه یکسری عملیات روانی گسترده از طریق رسانهها و پارهای ابزار با اثرگذاری جمعی به راه میاندازند و سپس برای بهینه و بیشینه نمودن تأثیر آن، به برخی افراد یا جریانهای مشخص نفوذ میکنند. به عبارت روشنتر، اگر عملیات رسانهای در قالب ماهواره را به سلاح کشتار جمعی تشبیه کنیم که خیل کثیری از افراد را در آن واحد به صورت کور هدف قرار میدهد، میتوانیم رسانههای زنجیرهای را به بمبهای تاکتیکی تشبیه کنیم که مخاطبانی خاصتر دارند و برای نمونه نفوذ به برخی ارکان وزارت ارشاد برای عکس گرفتن کنار نزار ذکای معلومالحال و بازی دادن آن در عرصه رسانههای داخلی را یک اسلحه تکتیرانداز قوی قلمداد کنیم که با دقتی مضاعف فردی مشخص را هدف قرار میدهد.
انواع مختلف نفوذ
از یک منظر، نفوذ در افراد که همانطور که پیشتر گفته شد، به عنوان یک اسلحه قوی در قدرت نرم به کار گرفته میشود، با هدف تغییر در ساختار انگیزشی آن فرد انجام میشود. این تغییر به صورت کلی دو نتیجه دارد. یا فرد را وادار به انجام کاری میکند؛ و یا اینکه او را از انجام کاری منصرف میکند. برای مثال، ساکتین فتنه، افرادی بودند که به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم، روی ساختار انگیزشی آنها از شیوههای گوناگون کار شد تا از نشان دادن عکسالعمل آشکار و برائت جستن از عاملین فتنه، خودداری کنند. در این تغییر در ساختار انگیزشی، برخی از ایشان سودای تبدیل شدن به یک خاندان سلطنتی مانند آنچه که دوستان آنها در عربستان سعودی هستند را در سر پروراندند و ظرف مدت چند ماه، حیثیت و شرافت خانوادگی خود را چنان به باد دادند که از استوانههای نظام به سورچی یک جناح حزبی خاص تنزل پیدا کردند. اما برای ذکر مثالی در خصوص نفوذ ایجابی میتوان به افرادی اشاره نمود که در قضیه بنزینهای تولید پتروشیمیهای داخل، به یک باره همه جایگاه خود را که البته همان زمان نیز به دلایل متعدد چندان جایگاه محکمی به شمار نمیرفت، فدای این کردند که با هر ضرب و زوری که لازم باشد، جلوی خودکفایی بنزینهای دارای کیفیت داخلی گرفته شده و کشور دوباره و اینبار بیش از پیش محتاج بنزین وارداتی بشود. گاه انسان از خود میپرسد، چه چیزی میتواند ارزش این را داشته باشد که پس از عمری کار، فردی آگاهانه نام خود را به عنوان وزیر و یا رئیس فلان ادارهای در تاریخ کشورش ثبت کند که یکی از بزرگترین ضربهها را به تولید ملی وارد آورده است؟ پاسخ این پرسش و پرسشهایی از این دست را باید در هزارتوی مقوله نفوذ جستوجو کرد. چنین افرادی، به طرق مختلف، کور و کر شدهاند. آرمانها و ایدهآلهای آنها زیر و رو شده؛ از آنچه که در جوانی به امید رسیدن به آن فعالیت حرفهای خود را آغاز کردهاند سرخورده شدهاند و ویروس فکری مهلکی باعث شده تا بیمار گونه مطامع و آرمانهایی را در اولویت قرار دهند که خودشان هم هرگز نخواهند توانست رو به آینه، یک دقیقه و حتی یک دقیقه در دفاع و یا مدح این آرمانهای دگردیسی یافته با خود سخنی درخور توجه بگویند. لذا درمانده و سرآسیمه، ذغال در کوره قطاری میریزند که ایشان را به ورطه بدنامی به پیش میراند تا بلکه کابوسی که دچار آن شدهاند اندکی سریعتر پایان یابد؛ چرا که هنوز شهامت ابراز ندامت و اصلاح راه رفته را در خود نمیبینند و خیلی وقت است که آب را از سر خود گذشته میپندارند.
نفوذ فردی و نفوذ جریانی
معمولاً برای رسیدن به نتیجههای مطلوب کافی است که فردی تأثیرگذار در زمینه مورد نظر پیدا شود و به آن فردنفوذ شود. به این ترتیب، آن فرد در لحظه حساس، تصمیمی میگیردکه به نفع اربابان خود باشد. این راه البته هزینه نسبتاً کمتری هم در مقایسه بانفوذهای جریانی و یاگروهی دارد و انجام آن هم سادهتر است. اما گاهی پیش میآید که برای رسیدن به نتیجه، نفوذ در یک فرد کافی نخواهد بود. این ممکن است به دلیل تعدد افرادی باشد که برای اثرگذاری در یک زمینه مشخص لازم باشند و یا اینکه به طور کلی، هدف از نفوذ، تأثیرگذاری در یک تصمیم مقطعی و آنی نباشد و نیاز باشد تا گروهی و یا جریانی خاص، در یک بازه زمانی نسبتاً بلند مدت، دست به کارها و رفتارهایی بزنند که همسو با اهداف نفوذگران باشد. به هر سو، انتخاب چنین نوعی از نفوذ، هزینهبر و دارای ریسک بالا است. بزرگترین ریسک این نوع از نفوذ، لو رفتن آن به دلیل تعدد افراد دخیل در آن میباشد. همچنین، نتیجه عملیاتی که مبتنی بر این نوع از نفوذ انجام میگیرد، کاملاً مشخص نخواهد بود و وابستگی بالایی به شخصیت و روحیات فردی اشخاصی که عضو آن گروه هستند خواهد داشت. ممکن است هر کدام از این افراد در حین انجام عملیات دچار ترس و یا استرس و انفعال شوند و رفتاری خارج از برنامه انجام دهند که کل عملیات را زیر سؤال ببرد. مصداق لو رفتن چنین عملیاتی به دلیل خلقیات افراد، کودتای پایگاه هوایی شهید نوژه است که در آن، بیدار شدن وجدان یکی از خلبانان جوان و گزارش آن به حضرت امام خامنهای که در آن زمان رئیس جمهور بودند، کل کودتا را با شکست مواجه کرد.
به هر حال،هنگامی که دشمن دست به نفوذ گروهی میزند، میتوان نتیجه گرفت که یا شرایط بسیار مهم و حساس است و یا اینکه هدف از نفوذ بسیار هدف بزرگی است و یا اینکه پروژههای نفوذ فردی متعددی با شکست مواجه شدهاند که دشمن حاضر میشود هزینه و ریسک بالای نفوذ جریانی را متقبل شود.
نفوذ مستقیم و نفوذ غیرمستقیم
نکته قابل توجهی در این خصوص وجود دارد و آن این است که بسیار کم پیش میآید که دشمن در همان قدم نخست به درب منزل کسی مراجعه کند و آشکارا به وی بگوید که ما از تو میخواهیم از امروز فرد نفوذی ما باشی و ما هم در مقابل، این مقدار پول و یا فلان مقام و یا فلان امتیاز را به تو میدهیم. در واقع نفوذ مستقیم، یک فاز است که تقریباً همیشه پس از یک فاز طولانی از نفوذ غیرمستقیم انجام میگیرد.
سفارتخانهها و کارداریهای فرهنگی و همچنین شرکتهای خارجی مشغول به کار در کشور و نهادهای بینالمللی دارای اختیار و فعالیت در داخل کشور، بعضاً به ترمینالی برای حمل و نقل جاسوسها تبدیل شدهاند و میشوند. جاسوسها، سنگ بنای نفوذ میباشند و برای اینکار، مدتهای مدیدی آموزش دیدهاند. این افراد، در قالب پژوهشگر و یا تاجر و یا توریست و استاد دانشگاه و بسیاری پوششهای دیگر وارد کشور میشوند و با رفتاری بسیار سنجیده، افراد مستعد را به خود جذب میکنند و رابطه مدتدار و پیچیدهای را با آن فرد برقرار میکنند. اولین هدف معمولاً تخلیه اطلاعاتی است. سپس، بعد از اینکه اعتماد عمیقی در فرد و یا گروه مورد نظر نسبت به خود به وجود آوردند، اندک اندک برای تغییر ساختار انگیزشی و هنجاری ایشان برنامه ریخته و دست به کار میشوند. در واقع اولین لحظهای که ممکن است آن فرد و یا افراد متوجه شوند که مورد نفوذ قرار گرفتهاند، هنگامی خواهد بود که بسیاری از کارها را ناخودآگاه مطابق میل جاسوسها و طبق پیشنهاد ایشان انجام دادهاند و کار از کار گذشته است. در چنین حالتی است که افراد مورد نفوذ قرار گرفته، چنان خود را آلوده به کارهایی میبینند که در این مدت انجام دادهاند که دیگر نه جرأت بازگشت دارند و نه انگیزه آن را. این جاست که فاز نفوذ مستقیم آغاز میشود.
نفوذ انگیزشی و نفوذ عملیاتی
بسیاری فکر میکنند که نفوذ تنها به معنی متقاعد کردن فردی برای انجام کاری مشخص بر علیه منافع کشور میباشد. اما این حقیقت ندارد. در بسیاری از موارد کافی است که انگیزهها و باورهای کلی یک فرد دستخوش تغییر شوند تا آن پروژه نفوذ کاملاً با موفقیت همراه باشد. برای مثال کافی است فردی که برای تحصیل در یک رشته کاملاً صنعتی، به عنوان بورسیه به انگلیس رفته، در دوران تحصیل خود رفته رفته به این نتیجه برسد که تولید گندم و یا خودرو، به درد کشور نمیخورد و ما بهتر است درآمد کشور را از طریق تولید نرمافزار و محصولات سمعی و بصری حاصل کنیم و گندم را از خارج بخریم. هنگامی که این فرد به کشور باز میگردد و در پستی مهم مشغول به خدمت میشود، همین ذهنیت را به زیردستان خود نیز منتقل میکند و کمکم زمینه برای سرخوردگی از تولید محصولات اساسی که استقلال کشور به آنها بستگی دارد، فراهم میآید. به عنوان یک مثال دیگر، کافی است رئیس یک دولت، ترسی بیجا و واهی نسبت به عدم رأی آوردن در دور دوم انتخابات پیدا کند. چنین رئیس دولتی، از هر اقدام سازندهای که ممکن باشد بر میزان رأی او در انتخابات آینده اثر منفی بگذارد خودداری میکند. لذا، انجام بسیاری امور اصلاحی و یا فوری را به دلیل ترس از به مخاطره افتادن جایگاه سیاسی خود، متوقف و یا کماثر میکند. این نوع از نفوذ را نفوذ انگیزشی مینامیم.
نفوذ از لحاظ کارکرد
صرفنظر از نوع نفوذ از دیدگاه روششناسی، پروژههای نفوذ کارکردهای متعددی دارند. همانطور که پیش از این اشاره شد، نفوذ عملاً چنان سلاح کارآمدی است که عملاً کمتر پروژهای در زمینه جنگ هوشمند وجود داردکه انجام قسمتی از آن را به عهده ابزاری چون نفوذ نگذارده باشند. در زیر فهرستی از اهم این کارکردها را ارایه میکنیم. البته باید تأکید کرداین فهرست کامل نیست و تنها برخی از اهم کارکردهایی که برای نفوذ متصور است را مورد اشاره قرار میدهد.
- گردآوری اطلاعات
- شناسایی نقاط ضعف
- دادن آدرسهای غلط به خودی
- وقتکشی در بزنگاههای حساس
- وادار کردن به انجام اعمال منفعلانه
- ایجاد نارضایتی از حاکمیت
- مجبور کردن حاکمیت به پذیرش تحمیل و سلب استقلال
- ایجاد فضای غبارآلود و پراکندن بذر بیاعتمادی
- زدن خودیهای غیرقابل نفوذ
- هموار کردن زمینه سلطه بیگانگان
- از بین بردن انسجام و اتحاد
- منحرف کردن و عقیمنمودن حرکتهای سازنده
- ایجاد دغدغهها و مطالبات واهی و یا دستکاری در اولویتهای دغدغهها
- تعبیه درگاههای نفوذ جدید