kayhan.ir

کد خبر: ۶۰۸۶۶
تاریخ انتشار : ۲۵ آبان ۱۳۹۴ - ۱۹:۴۲
زخم غربزدگی بر پیکره جامعه ایرانی

همدردی یا پذیرش شهروندی درجه 2 ؟


اشاره:
حوادث جهانی و شیوه برخورد ما با آنها می‌تواند نمود مناسبی از آنچه «زیر پوست جامعه» در جریان است، باشد. به طور مثال وقایع تروریستی پاریس در هفته جاری هر چند هر انسان طبیعی را به علت کشتار بی‌گناهان متأثر می‌کند اما اندازه‌گیری شدت و ضعف واکنش‌های اجتماعی، تا اندازه‌ای نشان می‌دهد که آیا مردم کشورمان شناخت صحیحی از پشت پرده نحوه اداره جهان دارند؟ از نقش رسانه‌ها در ترویج نظام طبقاتی حاکم بر جهان مطلع هستند؟ «غربزدگی» را به عنوان یک بیماری اجتماعی ترویجی به رسمیت می‌شناسند؟ مرزی میان همدردی جهانی و حقوق شهروندی طبقاتی و نابرابر قائل هستند؟
همه ما ساکن غرب و جنوب آسیا یا به عبارت غربی‌ها «خاورمیانه» هستیم. جایی که زندگی در آن به حکم نظم ناظمان انسان ستیز، ارزان است و حوادث آن مطابق با سایر مناطق جهان، واکنش‌های احساسی و عاطفی را برنمی‌انگیزاند! اوضاع انسانیت در دنیای مشترک ما به حدی فاجعه‌آمیز است که در ایام کوتاه انتفاضه جدید، بیش از 84 فلسطینی 16 تا 25 ساله، جان خود را به صورت داوطلبانه فدا کرده اند تا مسیر «امید و آزادی» سرزمین‌شان را گشوده نگاه دارند. با این حال هیچ هشتگ پر تکراری در دفاع از حریم آزادی و زندگی برای آنها در شبکه‌های اجتماعی، ابداع نشد!
در چنین جهانی «همدردی فرانسوی» در کمتر از چند ساعت همه‌گیر می‌شود و شبکه‌های اجتماعی و فضای زندگی حقیقی مملو از قدرشناسی می‌شود؛ آن هم به احترام کشوری که خود از بنیانگذاران و حامیان تسلیحاتی و مستشاری داعش به شمار می‌رود! در کشور ما نیز جمعیت قابل توجهی از بازیگران و خوانندگان و رسانه‌های زنجیره‌ای غربگرا در لاک «همدردی فرانسوی» فرو رفتند و حتی تلاشی اندک برای برقراری توازن میان احساسات جریحه‌دار خاورمیانه‌ای‌های خسته و آواره و ماتم‌زده از جنگی چندین ساله، انجام ندادند.
در این میان سفیر دیپلماسی عمومی آمریکا به واسطه اعلام هشدار «خطرپذیری نظم صهیونیستی حاکم بر جهان» از نهادهای بالادستی رصدگر واکنش‌های مردمی، در میدان حاضر شد. به این ترتیب آنجلینا جولی آمریکایی اولین بازیگری شد که «بی‌عدالتی» حاکم بر جهان حتی در «همدردی انسانی» در برابر قربانیان تروریسم را متذکر شد!
نام این احساسات متناقض انسانی در شرق می‌تواند «غربزدگی» باشد و در غرب به احتمال زیاد «نژادپرستی» نامیده می‌شود. اتفاقا بنا بر اسناد تاریخی، گسترش این احساس در میان شرقی‌ها مستقیما با تلاش و تبلیغات غربی‌ها میسر گشته و نوعی پیش نیاز اجباری «استعمارگری» به شمار می‌رود. پس این غربزدگی است که حکم می‌کند «ملت‌های خاورمیانه» متفرق باشند تا ابزار استثمارشان فراهم گردد و دیگران بر سرنوشت آنها تسلط یابند و در مقابل نژادپرستی عاملی برای وحدت حتی در برابر زشتی‌های اجتماعی و سیاسی و رفتار ظالمانه با دیگران است.
شعار غربزدگان می‌تواند «نه غزه، نه لبنان...» باشد اما شعار غربی‌ها قطعا «ما همه پاریسی هستیم» خواهیم بود! غربزدگان از پس تحلیل علت حضور رزمندگان کشورشان در سوریه و عراق برای حفظ امنیت برنمی‌آیند اما غربی‌ها به راحتی حمله به عراق و افغانستان و سوریه و فلسطین را با عنوان «دفاع از ارزش‌ها و آزادی و دموکراسی» توجیه می‌کنند. پس آنها نظم برآمده از ظلمی آشکار را عادلانه قلمداد می‌کنند اما ما از پس توجیه عدالت خود در میان بخشی از طبقه هنرمند و شهیر جامعه‌مان برنمی‌آییم چون میان ما دره‌ای از احساسات متناقض برآمده از انسانیت غربگرایانه، فاصله انداخته است.
با احتساب این موارد «غربزدگی» امنیت، اقتصاد، اجتماع و حاکمیت هر ملت مستقلی را با مخاطرات جدی مواجه می‌سازد و از توان ایجاد دوقطبی‌های جامعه‌ستیز با هدف نابود ساختن «اتحاد ملی» برخوردار است. مهم است که غربزدگی را بشناسیم و همچون جراحی چیره دست از تار و پود جامعه بیرون کنیم...در این ماموریت مهم همراهی‌مان کنید!
غربزدگی چیست؟!
درباره تمایز مفهومی «غرب‌گرایی»، «غربی شدن» و «غرب‌زدگی» چند نکته لازم به ذکر است: «وِسترنیزاسیون»یا غربی شدن جریانی است که عملاً به غرب روی آورده و در طی آن، نهادها، روابط و ارزش‌های غربی پذیرفته می‌شوند. اما «وِسترنیسم» یا «غرب‌گرایی» یک نوع گرایش فکری است که به پذیرش هر آنچه غربی است تمایل دارد و از سنت‌های خودی و شرقی متنفر است.
غرب‌زدگی به آن نوع گرایش گفته می‌شود که در آن علاقه‌مندی زیادی به غرب وجود دارد و اقتباس فرهنگ غربی نه از روی شناخت، بلکه کورکورانه و لجام گسیخته می‌باشد و این تمایل در کلیه شئونات زندگی فرد دخالت دارد. انگیزه تمایل به غرب در فرد، از روی احساسات یا علاقه به حفظ سنت‌ها و ارزش‌های فرهنگ خودی در برابر هجمه استعماری غرب نیست، بلکه دل بستگی یا وابستگی به غرب می‌باشد. این جریان به از خودبیگانگی منجر می‌شود که در آن شخصیت، هویت اسلامی و ملیت شرقی وجود ندارد.
یکی از پیامدهای غرب‌زدگی، «از خودبیگانگی» است. از خودبیگانگی نقطه مقابل اعتماد به نفس است. از نظر اجتماعی سیاسی، ایجاد روحیه اعتماد به نفس و تکیه بر خود، می‌تواند در حفظ هویت و استقلال جامعه مؤثر باشد. اولین قدم برای خود اتکایی، حفظ روحیه اتکا به درون است. اما فرهنگ استکباری همواره به ما القا می‌کند که هرچه دارید، از صدقه سر غرب است. به دنبال آن، روحیه خود اتکایی را در افراد جامعه ما می‌کشد و حس تسلیم و دنباله‌روی در جامعه پرورش یافته، خود کم‌بینی افراد افزایش می‌یابد و در نهایت، با پیروی کورکورانه و با روحیه‌خوار و مغلوب، جامعه مبتلا به تمایلات غربی خواهد شد.
پشت پرده غرب‌زدگی
عوامل متعدد فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در غرب‌زدگی جامعه ایرانی دخالت دارند. یکی از عوامل مهم غرب‌زدگی «استعمار» است که در حقیقت، نوعی تسلط سیاسی، نظامی، اقتصادی یا فرهنگی ملتی قدرتمند بر قوم یا ملتی ضعیف است.
ژرژ بالاندیه درباره وضعیت استعماری چنین می‌گوید: «سلطه تحمیلی اقلیتی بیگانه تحت عنوان «برتری اجتماعی، قومی یا فرهنگی» بر اکثریتی از مردم بومی... و تحمیل تمدنی ماشینی با اقتصادی پویا و آهنگی سریع و بنیانی مبتنی بر مسیحیت بر تمدن‌های فاقد فناوری پیشرفته... و بنیانی غیرمسیحی... توسل جستن نه تنها به زور، بلکه همچنین به مجموعه‌ای از توجیهات و رفتارهای قالبی به منظور حفظ و استمرار سلطه.»
به این ترتیب «استعمار غربی» ذاتا از درگیری میان اسلام و مسیحیت استقبال می‌کند و در چنین فضایی می‌توان حدس زد چرا به طور مثال تروریست‌های فرانسه در حین عملیات برخلاف همه دستورهای معمول نظامی، «پاسپورت سوری» با خود به همراه داشته‌اند و بلافاصله پس از این وقایع بزرگترین مسجد پاریس به آتش کشیده می‌شود. یا چرا جرج بوش در توصیف حمله به عراق و افغانستان پس از حوادث 11 سپتامبر از عبارت تاریخ «جنگ‌های صلیبی» استفاده می‌کند!
استعمار به وسیله رشته‌هایی به جوامع هدف متصل می‌شود و با ایجاد گروه‌های نخبگان فراملی که در غرب آموزش دیده‌اند، بخشی از فرهنگ، ارزش‌ها و هنجارهای سایر جوامع را دگرگون می‌سازد. از این رو، در جامعه استعمارزده پدیده وابستگی و از خودبیگانگی به وجود می‌آید.
استعمارگران از جمله انگلستان، روس، آلمان و فرانسه با توجه به پیشرفت و توسعه فناوری صنعتی با تشکیل امپراتوری‌های دریایی، هجوم گسترده‌ای علیه کشورهای عقب‌مانده آغاز کردند و به دنبال منافع خود، خواهان وابستگی سیاسی و تجزیه یکپارچگی و انسجام ایرانیان بودند و تلاش نمودند، سلطه خود را با هجوم تفکرات و الگوهای غربی در سایر کشورها حفظ نمایند.
تعریف امام از غربزدگی
به نظر امام خمینی«غرب زده » کسی است که از محتوا تهی و هیچ‌گونه توانایی را در وجود خود و جامعه خودی حس نمی‌کند تا به واسطه آن به مقاصد مادی و معنوی دست یابد و تنها راه حل مشکلات و ترقی و کمال را در غرب و فرهنگ غربی دیده است. پس به همین سبب خود را مزین به فرهنگ و آداب و رسوم غربی نموده است.
خطر غرب‌زدگی
امام خمینی غرب‌زدگی را منشا بسیاری از بدبختی‌های ملت‌های مسلمان و ملت ایران می‌داند. تاجایی که آن را تشبیه به زلزله می‌نمایند چه بسا بدتر از زلزله!  و در جای دیگر، جامعه غرب‌زده را جامعه‌ای بیمار عنوان می‌کنند.
امام، اسلام و فرهنگ اسلامی را نوشداروی مبارزه با بیماری غربزدگی دانسته و در سخنرانی‌های مختلف این موضوع را به مردم گوشزد می‌کنند:
1- اسلام، انسان‌ساز است و غرب و فرهنگ غربی نابودکننده انسان.
2- قانون اسلام، قانونی است مترقی برخلاف قانون غرب.
3- اسلام، انسان را محب آدم و عطوف بار می‌آورد ولی غرب انسان را وحشی می‌سازد.
4- اسلام، اقتصاد را وسیله‌ای در اختیار انسان می‌داند ولی غرب آن را هدف می‌داند.
5- اسلام، اقتصاد و معنویت را با هم آورده است ولی غرب فقط اقتصاد دارد.
6- آزادی در اسلام، آزادی مشروع است ولی در غرب، آزادی بی‌بندوباری است.
7-آزادی در اسلام، در خدمت اخلاق است ولی در غرب، مخالف با اخلاق است.
8- دانشگاه اسلامی در جهت مهار طبیعت برای انسانیت است، برخلاف دانشگاه غربی.
غرب‌زدگان از نظر امام خمینی دو گروهند: گروهی مغرض و خائن هستند و به عبارتی طرفدار جمهوری دموکراتیک؛ گروه دوم جاهلانی هستند پیرو گروه اول.
در میان روشنفکران ایرانی نیز مبارزه با غربزدگی همچون سایر آفات مهلک اجتماعی سبقه‌ای تاریخی دارد. از جمله می‌توان به دیدگاه جلال آل احمد به غرب اشاره کرد. جلال بيشتر متوجه مدرنيزاسيون است تا مدرنيته؛ از همين جا است که مفهوم غرب زدگي شکل مي‌گيرد: «غرب پيشرفته مدرن، سازنده ماشين است و شرق عقب‌مانده سنتي مصرف کننده ماشين! اما ماشين تنها يک وسيله صرف نيست بلکه از خود اقتضائاتي دارد.» حرف اصلي جلال اين است که ما نتوانسته‌ايم شخصيت فرهنگي- تاريخي خودمان را در قبال ماشين و هجوم جبري‌اش حفظ کنيم؛ ما در مقابل غرب مضمحل شده‌ايم. جلال در تلاش براي حفظ هويت فرهنگي ايرانيان در قبال هجوم ماشين است و نمي‌خواهد سنت‌هاي اجتماعي و اخلاقی و فرهنگی، قرباني ماشين و ماشينيزم شوند.
عوامل عقب‌ماندگی ایران
 از نگاه جلال
1. تمايل تاريخي به غرب
2. ناتواني در ساخت ماشين و رعب از آن
3. احساس حقارت و از دست دادن
  هويت فرهنگي
4. تقليد از ظواهر غرب و غفلت از شناخت
 سير تاريخي تمدن غرب
5. عقب‌نشيني روحانيت در مقابل مدرنیسم
6. روشنفکران غرب‌زده
7. حکومت‌هاي وابسته
نتایج و پیامدهای غرب‌زدگی
الف. شیوع تفکر بی‌دینی
فرهنگ و عقاید غرب بر محور انسان‌مداری (اومانیسم) شکل گرفت که تأکید آن بر ارزش‌های انسانی قرار دارد که با نفی عبودیت و احکام الهی و انکار غیب به تشکیل جامعه‌ای اندیشیده که خدای آن انسان است. اومانیسم با تضعیف دین و دوری جستن از دیانت، به دنیایی روی آورده که در تمامی اصول و باورهای فطری انسان در تمایل به خداگرایی تشکیک کرده است. اصلی‌ترین و خطرناک‌ترین پیامد غرب‌زدگی در کشورهای مذهبی، تضعیف عقاید و فرهنگ دینی است. غرب با تمسک به نظریه‌پردازان خود، پس از عصر نوزایی، توانست مکاتب ساختگی زیادی از قبیل «تئیسم»، «راسیونالیسم»،«فراماسونری» و «سکولاریسم» را برای جایگزینی خلأ فکری بشر به دین پر نماید.
ب. شکاف بین نسلی
از دیگر پیامدهای غرب‌زدگی، دوگانگی میان نسل‌ها، ملت‌ها و تمدن‌هاست. غرب همواره سعی دارد رابطه مردم را با سنن و آداب و رسوم و ارزش‌های فرهنگی‌شان قطع کند و آنان را به اقتباس فرهنگی از خود وادارد. نسل جدید را بی‌دین و لاابالی پرورش دهد تا با ایجاد شکاف بین نسل جدید و نسل‌های گذشته، آنان را به سمت ارزش‌های غربی سوق دهد و با ایجاد فساد، جوانان را وادارد تا بزرگان و گذشتگان خود را عقب افتاده و خرافاتی بپندارند و آنان را به موضع‌گیری علیه اصول و ارزش‌های سنتی و خانوادگی خود تشویق نماید تا جامعه به دو دسته «متجدد» و «مرتجع» تبدیل شود. پیدایش روشن فکرمآبان در این گونه جوامع، زاییده همین شکاف است. در بحبوحه این دوگانه‌سازی اجتماعی است که ثروت‌ها و منابع درونی جوامع به یغما می‌رود و قدرت آنها بیش از پیش تحلیل می‌رود. پس عجیب نیست که منوالفکرهای غربزده در تضعیف توانایی‌های ذاتی اجتماعات هدف، پیش قدم بوده‌اند و در ترویج ضدتفکر «ما نمی‌توانیم» از یکدیگر سبقت گرفته‌اند و اتفاقا علی رغم فرو رفتن در ژست «تدین»، از التزام عملی و فکری به دین بی‌بهره بوده و در حقیقت مبتلا به «سکولاریسم عملی» به معنای جدایی دین از حیطه زندگی هستند. هر چند دین را از ذهن خود طلاق نداده‌اند و به طور مثال راضی به ترک نماز و روزه نیستند!
میان روشنفکری و منورالفکری تفاوتی جدی وجود دارد. ما می‌توانیم روشنفکر دیندار داشته باشیم، ولی منوّرالفکر دیندار تناقض‌گویی است. «منورالفکر» لقبی بود که به تحصیل‌کردگان و از فرنگ برگشته‌های عصر قاجار اطلاق می‌کردند که با ورود آنان به ایران، ارزش‌های غربی در کشور منتشر شدند و عده‌ای از جمله میرزا ملکم و سپهسالار با امتیازدهی به بیگانگان، در غربی کردن جامعه ایران تلاش کردند. «تدین غربزدگان» شیر بی‌یال و دم و اشکمی است که نه به کار دنیا می‌آید و نه گره‌گشای آخرت است!
ج. پوچ‌گرایی
بن‌بستی که دنیای غرب با آن روبه‌روست، بی‌هدفی انسان متمدن غربی است. تفکر مادی و انسان محوری تمام ابعاد معنوی و روحانی انسان را در قالب نفع و سود و رسیدن به نهایت لذت جسمانی تلقّی می‌نماید. در نتیجه، تمام فعالیت‌های انسانی بر محور کار و درآمد می‌چرخند. از این رو، آن عده کثیری که در این راه موفق نیستند، گرایش به سمت پوچی و بی هدفی خواهند داشت. روحیه پوچ گرایی به تدریج، به مردم غرب زده جهان شرق نیز تزریق شد، به نحوی که امروزه زندگی روزمره بسیاری از مردم را تحت تأثیر قرار داده است.
د. مُدگرایی
یکی از زمینه‌های ترویج غرب‌گرایی، که جامعه را به سمت غرب‌زدگی به پیش می‌برد، ترویج مدهای غربی توسط وسایل ارتباط جمعی است. اگر خبرنگاران و شرق‌شناسان غربی با شعف تمام از پیروی ایرانیان از مد و فرهنگ اجتماعی غربی خبر مخابره می‌کنند، یعنی در تحقق بخشی از هدف مهم «غربزده کردن» مردم ایران، موفق شده‌اند. هر چند ترویج «موی بور» و «لنز رنگی» یا پوشاک نامتناسب با فرهنگ ایرانی، به ظاهر به تغییر ذائقه و سلیقه مردم شبیه است که اقتضای گذشت زمان است اما اگر چنین تغییراتی برآمده از نوعی تحمیل نامحسوس رفتاری از جانب ناظمی رقیب در عرصه قدرت با ایران باشد، باید احساس خطر جدی نمود. پس اگر زنان ایرانی از فرزندآوری به بهانه حفظ تناسب اندام سر باز ‌زنند و اشتغال را به عنوان سبکی از زندگی که به «غربی شدن» تمام و کمال می‌انجامد، برگزینند، باید انتظار عواقب سنگین‌تری در حوزه «شکست تمدنی» داشته باشیم.
ه. تجمل‌گرایی
از جمله پیامدهای مضر غرب‌گرایی، که جامعه را به سمت فقر روانی و آسیب‌های دیگر اجتماعی به پیش می‌برد، «تجمّل‌گرایی» است.
زندگی انسان را می‌توان به سه بخش تقسیم کرد: 1. زندگی ضروری؛ 2. زندگی رفاهی؛ 3.زندگی تجمّلی.
در زندگی ضروری، انسان به دنبال تأمین نیازهای اولیه و ضروری خود می‌باشد و تأمین خوراک و پوشاک را سرلوحه فعالیت‌های اقتصادی روزانه خود قرار می‌دهد. در اسلام، این حد از تأمین معیشت برای مردم در زندگی مشترک واجب بوده و از آن به «نفقه» تعبیر شده است.
در زندگی رفاهی، انسان درصدد تأمین رفاه بیشتر برای خانواده است و تلاش می‌کند امور روزمره خود را از حد ضرورت فراتر برده، خوراک و پوشاک و مسکن بهتری برای خانواده خود فراهم نماید. این قبیل تلاش‌ها نیز در دستورات اسلامی ستوده شده و از آنها به «جهاد» تعبیر شده است. از این رو، در اسلام، زندگی بهتر همراه با رفاه بیشتر منع نشده است.
اما آنچه جامعه را به سمت هلاکت نزدیک می‌کند زندگی تجمّلی است. مصداق روشن زندگی تجمّلی «اسراف در مصرف» است. مصرف‌زدگی اولین گام به سمت ورطه تجمّل‌پرستی است؛ چرا که غرب امروزه با همین تفکر، در دنیای مصرف‌زدگی بیشتر برای کسب لذت و سود انسانی (اومانیسم) گرفتار آمده است و در این دنیا هویّت خود را فراموش کرده و هستی‌اش را بی‌ارزش، بی‌کرامت و بی‌معنا قلمداد می‌کند.
غرب با سرمایه و قدرت صنعت توانسته است اشیای گران بها و جواهرآلات و کالاهای شیک را به بازار مصرف وارد کند و وجودش را که تجسّمی از عدم، پوچی و بیهودگی است معنا و ماهیّت ببخشد و به یاری این تمدن مادی و با توسّل به این کالاها، عقده‌گشایی کند و کمبودهایش را ترمیم نماید.
در جامعه اسلامی ما، علی‌رغم فرهنگ ضدغربی، ریشه‌های مصرف‌زدگی و تجمّل‌پرستی در بعضی خانواده‌های شهری و روستایی نهفته است که باید به عنوان یکی از مظاهر غرب‌زدگی، آسیب‌شناسی گردد و راه حلّی برای آن پیشنهاد شود.
نمایه ترویجی فرهنگ مصرف‌زده را می‌توان در سبک زندگی بخشی از مشاهیر فرهنگی- هنری جامعه ایرانی مشاهده کرد. اخیرا یکی از مجلات به اصطلاح «سبک زندگی» به بهانه «جشن حافظ» در تقلید از سبک زندگی مشاهیر غربی، به تعریف و تمجید از مارک لباس‌های هنرمندان پرداخت و هر شرکت کننده‌ای که از «برندی مشهور و گران» در پوشش و جواهرات و لوازم همراه خود استفاده نکرده بود، با جملاتی تمسخرآمیز و انتقادی مورد حمله قرار داد. رفتار این نشریه در تبلیغ عامدانه مدگرایی و مصرف‌زدگی افراطی، بسیار مورد توجه مسعود بهنود، سرشاخه شبکه نفوذ رسانه‌ای بی‌بی‌سی قرار گرفت.
پس غربزدگی علاوه بر این که در رفتار انسانی تبعیض آمیز برخی از مشاهیر ما در محکومیت تروریسم در خاورمیانه و اروپا، نمود یافته، از جانب گروه هایی در خارج از کشور تقویت و تشویق نیز می‌شود. این همان دست پنهان استعمار است که غربزدگی را مسیر مطمئن و تاریخی برای استثمار سایر ملت‌ها برمی‌شمارد و برای به کارگیری جدیدترین روش‌های ترویجی آن دانشگاه‌ها و کرسی‌های شرق‌شناسی را برپا داشته است.
راهکارهای مبارزه با غربزدگی
از  نگاه امام
آنچه را می‌توان به عنوان راه کارهای کاربردی برای پیشگیری از گسترش پدیده غرب‌زدگی مطرح کرد، در حقیقت از بین بردن عوامل غرب‌زدگی است که در ذیل نگاه امام خمینی به آنها اشاره می‌شود:
1- خوداتکایی و خودباوری
اساس همه شکست‌ها و پیروزی‌ها از خود آدم شروع می‌شود. انسان اساس پیروزی است و اساس شکست است. باور انسان اساس تمام امور است. غربیان و در سابق انگلستان و بعد از او آمریکا و سایر کشورهای قدرتمند دنبال این بودند که با تبلیغات دامنه‌دار خودشان به ممالک ضعیف باور بیاورند که ناتوانند، باور بیاورند که اینها نمی‌توانند هیچ کاری انجام بدهند. اینها باید در صنعت، در نظام، در اداره کشورها، دست‌شان به طرف قدرت‌های بزرگ از شرق و غرب دراز باشد.
2- تحول و انقلاب فرهنگی
استقلال و موجودیت هر جامعه از استقلال فرهنگ آن نشات می‌گیرد و ساده‌اندیشی است که گمان شود با وابستگی فرهنگی، استقلال در ابعاد دیگر یا یکی از آنها امکان‌پذیر است. بی‌جهت و من باب اتفاق نیست که هدف اصلی استعمارگران که در راس تمام اهداف آنان است، هجوم به فرهنگ جوامع زیر سلطه است.
3-اصلاح صداوسیما
اهمیت رادیو و تلویزیون بیشتر از همه است، این دستگاه‌ها، دستگاه‌های تربیتی است، باید تمام اقشار ملت با این دستگاه‌ها تربیت بشوند، یک دانشگاه عمومی است. دانشگاه‌ها، دانشگاه‌های ملی است، این دانشگاه عمومی است، یعنی دانشگاهی است که در تمام سطح کشورگسترده است، باید این دانشگاه، دانشگاهی باشد که بعد از چند سال تمام قشر ملت را روشن کند، تمام را مبارز بار بیاورد، تمام را متفکر بار بیاورد، تمام اینها را مستقل بار بیاورد، آزادمنش بار بیاورد، از غربزدگی بیرون کند، استقلال به مردم بدهد، این از همه چیزهایی که در این دستگاه‌ها هست، مهم‌تر است و این وظیفه دارد که با مردم، حکم معلم و شاگرد داشته باشد.
4- افشای توطئه‌های غربی‌ها   
5- افشای مفاسد فرهنگ غرب
 6- رواج فرهنگ اسلامی در دانشگاه‌ها
7- توجه به قدرت معنوی ملت‌ها
8- تقویت تبلیغات اسلامی
9- تغییر بنیادین برنامه‌های آموزشی دانشگاه‌ها   
10- پرهیز از تفرقه 
11- توجه به قوانین مترقی اسلام
کلام آخر آن که از مجموع مبانی ترویجی امام خمینی در مورد رفع و زدودن عارضه غرب‌زدگی از خود و جامعه اسلامی، به دست می‌آید که وظیفه فعلی و همیشگی مردم و مسئولین نظام اسلامی شناخت هرچه بیشتر اصول و فروع اسلام و شناساندن آن همراه با محور قراردادن قرآن کریم در زندگی و توجه به اصل اساسی ولایت‌فقیه در جامعه اسلامی می‌باشد.
در این صورت است که سدی محکم در برابر فرهنگ منحط غرب ایجادشده و فرهنگ اصیل اسلامی که مایه پیشرفت و شکوفایی و سعادت مردم جهان است، حفظ و بلکه گسترش داده می‌شود. تنها در آن صورت است که مشاهیر کشورمان عزت اجتماعی خود را در بازنشر گسترده جمله «ما همه پاریسی هستیم» در شبکه‌های اجتماعی جست‌وجو نمی‌کنند و مفهوم «انسانیت»، «تروریسم»، «آزادی»، «خشونت» و «حقوق بشر» از غرب تا شرق با عدالتی فراگیر و به دور از هر گونه شائبه نژادپرستانه‌ای، «یکسان و برابر» تعریف و ارزش‌گذاری خواهد شد.
آیا در آرمان شهر غربی، حق کودک یمنی، ایرانی، فلسطینی، سوری، عراقی، لبنانی، افغانستانی با خردسالان فرانسوی، انگلیسی، ایتالیایی، آمریکایی، سوئدی یا کانادایی برابر تعریف شده است؟ آیا چنین نظم ضدبشری ارزش حمایت و تعریف و تمجید دارد؟ گاهی فقط باید در ارزش‌های دیگران دقیق شد تا ارزش «آرمان‌هایمان» معلوم شود. ایرانی‌ها در سخت‌ترین شرایط اقتصادی و در بحبوحه جنگ‌زدگی ملت خود، مرزها را به روی بیش از یک میلیون آواره افغانستانی گشودند و امروز نیز برای امنیت و آرامش کودکان سوری و عراقی جان بهترین جوانان‌شان را فدا می‌کنند. آیا غربی‌های متمول کودکانی که به حکم وحشت‌افروزی و جنایات ضدبشری دست‌پرورده‌های داعشی دولت‌هایشان آواره و بی‌سرزمین شده بودند، در آغوش گرفتند؟ آیا چنین فرهنگ و تمدن ضدبشری ارزش همرنگی و همصدایی و دوام تاریخی دارد؟ پاریس تنها طعم چند ساعت از روزگار سیاه چند ساله اخیر مردم منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا را چشید و مساجد و چادرهای مسلمانان را با آتش انتقام سوزاند! کاش پاریسی‌های عزادار را در بحبوحه «بیداری موقت انسانیت»، در آتش انتقام‌خواهی پدران و مادران کودکان از دست رفته منطقه مان در جنگ‌های خانمانسوز نایبان داعشی غربی‌ها، شریک کنیم. گاهی دعوت به همدردی لازم است نه صرفا همصدایی باتجربه آزمایشگاهی پاریس!