حماسه نادر
اشاره: شعر زیر، توسط منوچهر بایندری و با گویش بوشهری تصنیف شده است.
خبر اومه که دریا بیقراره
که اسب خشم طیفون بیسواره
چرا سر بر سر ساحل نکوبه
که دشمن روی یالش چنگ داره
نشسته اهرمن سرمست انگار
که اینجا منزل و کاشانه اوست
تو گویی سرزمین اوست دریا
و یا امواج میهن خانه اوست
***
شبی تاریک بود و عرصهای تنگ
علمداری نیامد صبحدم را
جوانی از تبار رییسعلی ها
نشاند از خصم بالاتر علم را
به دستور دل و فرمان خورشید
درون سینه اش آیات امید
بلم میراند و در دریای تاریک
چنان نور شهابی میدرخشید
شبیخون زد به دشمن شیر چالاک
صدای نعره اش رفته بر افلاک
به خاکت افکنمای خصم دیرین
غرورت بشکنمای دیو ناپاک
***
مخوان بیهوده افسانه
تویی زین خانه بیگانه
مرا این مرز برگ و بر
مرا این خاک لعل و زر
منم جاشوی این بندر
من آسان بگذرم از سر
من آسان بگذرم از جان
منم جاشوی این بندر
منم سلمان
منم بوذر
تو بوجهل ستم پرور
منم آتش
منم اخگر
تویی همزاد خاکستر
من آن تیغ ابالفضلم
تو جوشن زاده کافر
تو باشی گر در خیبر
منم سرپنجه حیدر
خبر اومه که دریا بیقراره
که اسب خشم طیفون بیسواره
چرا سر بر سر ساحل نکوبه
که دشمن روی یالش چنگ داره
نشسته اهرمن سرمست انگار
که اینجا منزل و کاشانه اوست
تو گویی سرزمین اوست دریا
و یا امواج میهن خانه اوست
***
شبی تاریک بود و عرصهای تنگ
علمداری نیامد صبحدم را
جوانی از تبار رییسعلی ها
نشاند از خصم بالاتر علم را
به دستور دل و فرمان خورشید
درون سینه اش آیات امید
بلم میراند و در دریای تاریک
چنان نور شهابی میدرخشید
شبیخون زد به دشمن شیر چالاک
صدای نعره اش رفته بر افلاک
به خاکت افکنمای خصم دیرین
غرورت بشکنمای دیو ناپاک
***
مخوان بیهوده افسانه
تویی زین خانه بیگانه
مرا این مرز برگ و بر
مرا این خاک لعل و زر
منم جاشوی این بندر
من آسان بگذرم از سر
من آسان بگذرم از جان
منم جاشوی این بندر
منم سلمان
منم بوذر
تو بوجهل ستم پرور
منم آتش
منم اخگر
تویی همزاد خاکستر
من آن تیغ ابالفضلم
تو جوشن زاده کافر
تو باشی گر در خیبر
منم سرپنجه حیدر