جلوههای فضیلت در خانواده
استاد حسین انصاریان
در مطلب حاضر پیرامون این موضوع سخن گفته شده که بهرهمندی از ایمان به خدا و اخلاق حسنه در خانواده، چگونه میتواند محیط خانه را به جلوهگاه فضایل معنوی تبدیل کند. این مقاله از کتاب نظام خانواده در اسلام نوشته استاد انصاریان انتخاب شده است.
***
مردان مومن و زنان مومنه را ویژگیها و خصوصیاتی است که آثار عملی آن خصوصیات، در زندگی آنان جلوه میکند و باعث شیرینی زندگی و لذت بردن از حیات، و موجب پیدا شدن نسلی پاک و علت آبادی آخرت آنان است.
مردان و زنان با ایمان دوستدار یکدیگرند، امر به معروف میکنند و از کار زشت باز میدارند، اقامه نماز مینمایند و زکات پرداخت میکنند و حکم خدا و رسول را اطاعت کنند، اینان را خداوند مشمول رحمت خود نماید، همانا خداوند عزیز و حکیم است(توبه/71)
من فکر میکنم از مجموعه آیات قرآن در رابطه با اهل ایمان، همین یک آیه برای شناخت باطن و ظاهر آنان کافی است.
چنین مردان و زنانی وقتی با یکدیگر زندگی مشترک تشکیل دهند، زندگی آنان مجموعهای از نور، صفا، پاکی، خیر و برکت، صدق و راستی خواهد بود، مرد در این زندگی مرد ایدهآل و زن در این زندگی زن ایدهآل و حیات آنان حیات طیبه و دنیا و آخرتشان آباد است.
مرحوم مجلسی میفرماید: بودند مردانی که وقتی برای کسب و کار میخواستند از منزل خارج شوند، زن و بچه آنان میگفتند: ایاک و کسب الحرام. از اینکه وارد کسب حرام شوید بپرهیزید، پوشاک و خوراک و نفقه ما را بهانه قرار ندهید، تا مجوزی برای تحصیل حرام شود. فانا نصبر علی الجوع و الضر و لانصبر علی النار. ما بر گرسنگی و سختی طاقت میآوریم، ولی بر عذاب قیامت صبر و طاقت نداریم.
راستی چه فضیلتی از این بالاتر صبر و استقامت بر مشکلات و سختیها به قیمت حفظ خود از عذاب روز قیامت!
من خودم بزرگوارانی را دیده بودم که با لحن نرم و کلامی لیّن هر چند وقت یک بار، زن و فرزند خود را از درخواستهای بیش از طاقت اقتصادی خود منع میکردند و به آنان وعده میدادند تا در زمان گشایش کار، به خواستههای آنان پاسخ دهند و زن و فرزند آنان هم تسلیم شده و از آزار روحی مرد و در فشار گذاردن او خودداری میکردند، براین اساس یک زندگی آرام، الهی، نورانی و باصفا را میگذراندند.
زن مومنه، موجودی ملکوتی
خدیجه کبری زنی بود که در ایام سختی و شدت با همسر باکرامتش ساخت و با رنج و غصه او شریک بود و آنچنان با حضرت زندگی کرد که پیامبر پس از مرگ او هر وقت از او یاد میکرد برایش طلب رحمت مینمود و اشک از دیده میریخت.
او در ابتدای ازدواج با رسول حق، تمام ثروت کلان و کمنظیر آن روز خود را نثار قدم پیامبر کرد و آن حضرت به تدریج آن ثروت را در راه حل مشکلات نیازمندان و حرکت آئین حق خرج نمود، چیزی از آن اموال باقی نماند، خدیجه در اواخر عمر همراه همسرش در خانهای محقر، کماثاث و در عین سختی و شدت زندگی کرد، تنها حرفی که به شوهر با کرامتش در آن روزگار سخت زد، در لحظات پایان عمر بود، و آن این بود که با اشک دیده از حضرت پرسید: آیا خداوند از من راضی است؟ امین وحی نازل شد، عرضه داشت ای رسول اسلام خداوند فرمود سلام مرا به خدیجه برسان و رضایت من را از او اعلام کن، خدیجه فوقالعاده خوشحال شد و به پیامبر عرضه داشت: الان زندگی و مرگ برای من بسیار شیرین است.
وقتی فاطمه زهرا که در آن وقت بیش از چهار سال نداشت، جای خالی مادر را در خانه دید، از پدر مهربان پرسید: مادرم کجاست؟ رسول حق پاسخ داد با ملکوتیان همراه و همنشین است!
آری زن مومنه که آثار ایمانش در اعمال و اخلاقش آشکار است، موجودی ملکوتی و عرشی و منبع رضایت و خشنودی حق و چشمه فضائل و کمالات است.
داستانی آموزنده از یک زوج عاشق
پدر و مادر مادرم نزدیک به هفتاد سال با یکدیگر در کمال صفا و سلامت و صدق و درستی و ایمان و اخلاق زندگی کردند.
در واجبات و مستحبات اصرار عاشقانه داشتند، از نماز شب و قرائت قرآن و زیارت ائمه و برگزاری مجالس مذهبی و مهمانداری و حل مشکلات مردم و سرکشی به اقوام و نمازجماعت تا روزهای پایانی عمر غافل نبودند، چنانکه پدر و مادر پدرم به همین صورت و شدیدتر بیش از پنجاه سال در کنار یکدیگر زیستند.
اوائل محرم در ایام عزاداری سید مظلومان نزدیک اذان ظهر مادر مادرم با توجه به واقعیات الهیه از دنیا رفت، در حالی که پدر مادرم در سلامت و صحت بود.
پس از دفن مادر مادرم، فرزندان و اقوام درصدد نوشتن اعلامیه جهت ختم بودند، پدرمادرم به آنان گفت زحمت نوشتن اعلامیه و برگزاری ختم را به خود ندهید، صبر کنید من هم فردا شب پس از نماز عشا از دنیا میروم برای هر دوی ما یکجا مجلس برگزار کنید!!
همه نگران شدند، آنان را دلداری داد، برای کسی قابل باور نبود، ولی فردا شب پس از سلام نماز، با حضرت حق راز و نیاز کرد، عرضه داشت یا رب وعده دادی که به فریاد نیازمند برسی و اکنون که مسافر قیامتم نیازمندم، مرا کمک کن، سپس کلمه طیبه را گفت و در کنار سجاده نماز از دنیا رفت.
هر دو را در یک قبر دفن کردند، شبی او را در عالم رویا زیارت کردم به او گفتم کجائید پاسخ داد سه روز من و همسرم در محلی که دفن شدیم مستقر بودیم، پس از آن ما را به محضر حضرت سیدالشهداء(ع) بردند و الان در فضای ملکوتی برزخ زندگی خوشی داریم!
درسی که بانو گوهرشاد به جوان عاشق داد
در ایام کودکی و نوجوانی به دنبال حالات دینی پدرم و برخوردهایی که آن بزرگوار به اهل علم و مسجد و مجالس مذهبی داشت، عاشق عالم ربانی و مسجد و مجالس الهی شدم، رفت و آمدم به مراکز مذهبی و نشست و برخاستم با عالم واجدشرایط، در دوران طاغوت که کشور و درصدی از مردم به خصوص جوانان غرق فساد بودند، برای من و شکلگیری باطنم بسیار موثر بود، براساس همان مایهها که از خانواده و مسجد و عالم ربانی گرفتم در سنین 16 و 17 در سال 42 با عشقی خالص به سوی حوزه علمیه قم کشیده شدم و طبعا در حوزه علمیه قم برخورد وسیعتری با علم و عالم پیدا کردم.
در ایام تحصیل علوم اسلامی به دیدار اهل حال و چهرههای برجسته موفق شدم، به یاد ندارم داستان شگفتی که میخواهم نقل کنم از کدام عالم شنیدم، ولی داستانی جالب و آموزنده است و نشانگر موقعیت فکری و روحی زن، آنگاه که خاک وجودش با باران ایمان و اخلاق حسنه و عمل صالح عجین شود.
آن بزرگمرد میگفت: سازنده مسجد گوهرشاد، در کنار مرقد مطهر حضرت رضا(ع)، که از بامنفعتترین مساجد روی زمین است و شبانه روز هزاران رکعت نماز و هزاران بار زیارت در آن خوانده میشود و دهها مجلس درس جهت تعلیم علوم اسلامی و تربیت عالم ربانی در آنجا برپا میگردد، زن با کرامت، با سواد، متدینه، اندیشمند و پاکدامنی بود.
پیش از ساختن مسجد به معماران و دستاندرکاران گفت اولا از محل آوردن مصالح ساختمانی تا مسجد جهت حیواناتی که بناست حمل مصالح کنند ظرفهای آب و علف بگذارید، مباد که حیوانی در حال گرسنگی و تشنگی حمل بار کند، که این پسند خدا و وجدان نیست، صاحبان مراکب حق زدن حیوانات را ندارند، ساعات کار باید معین باشد، اما نسبت به بنا و کارگر، رأفت و محبت اعمال کنید، مزد آنان را مطابق زحمتشان بدهید، با زبانی نرم و لیّن به وقت نیاز به تذکر، به آنان تذکر دهید، دل کسی را مرنجانید، خانههای اطراف را به قیمت بخرید، چرا که میخواهیم خانه عبادت و مرکز زیارت و محل درس و بحث علوم الهی بسازیم، مباد که ذرهای ستم به حیوان و انسانی برسد، که به ارزش عمل و قیمت کار لطمه خواهد خورد!!
امیرالمومنین(ع) در نهجالبلاغه فرموده: فانکم مسئولون حتی عن البقاع و البهائم. همه شما در برابر قطعات زمین و چهارپایان مسئول هستید.
آن عالم میگفت: اغلب اوقات، گوهرشاد خانم به مسجد جهت سرکشی و دستورات لازم میآمد.
روزی یکی از کارگران به طور ناگهانی چهره او را دید، دلبسته او شد، جرأت اظهار نبود، موقعیت به نظرش خطرناک مینمود، گوهرشاد خانم همسر شاهرخ میرزا و عروس تیمور کورکانی بود، این دلبستگی و علاقه، جا نداشت، ولی کارگر ساده این مسائل برایش مفهوم نبود.
مریض شد، در گزارش کار روزانه مسجد از بیماری آن کارگر که در خانهای خرابه با مادرش زندگی میکرد آگاه شد، به عیادت او رفت، بیمار در بستر بیماری با رنگ پریده و ضعف حال ناله میکرد، پس از احوالپرسی و اصرار نسبت به علت بیماری، به ناچار مادر آن کارگر ساده که سادهتر از فرزندش بود مسئله را فاش کرد، گوهرشاد خانم بدون اینکه خشمگین شود و از موقعیت بالای مملکتی خود استفاده نماید از مادر کارگر جوان سخت گلایه کرد و سپس به او گفت من حاضرم پس از جدائی از همسرم با او ازدواج کنم، ولی باید قبل از این برنامه مهر و صداق مرا بپردازد، صداق و مهریه من این است که این جوان چهل شبانهروز در محراب این مسجد نیمهکار خدا را عبادت کند.
شنیدم رهروی در سرزمینی
چنین گفت این معما باقرینی
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف
که در شیشه بماند اربعینی
جوان پذیرفت، چند روزی از پی هیجان عشق و دلبستگی عبادت کرد ولی پس از آن با عنایت حق و توجه حضرت رضا(ع) تغییر حال داد، واقعیتی که گوهرشاد خانم به آن واقف بود.
پس از چهل روز از حال او جویا شد، به فرستاده گوهرشادخانم گفت:
اگر لذت ترک لذت بدانی
دیگر لذت نفس لذت نخوانی
میتوانیم فضای خانه را با بهرهگیری از ایمان به خدا و توجه به قیامت و به کارگیری اخلاق حسنه و رفتار پسندیده، جلوهگاه فضائل معنوی و آثار الهی و انسانی کنیم و این برنامه سختی نیست، که توفیق خدا یار هر کس شود، طی راه هر چند برای دیگران از سختترین امور باشد برای او آسان خواهد بود.