kayhan.ir

کد خبر: ۵۴۶۰۵
تاریخ انتشار : ۱۵ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۹:۰۶
نامه‌ای با امضای شیطان بزرگ

تلاش‌های ناکام آمریکا برای تأثیرگذاری در تصمیم روح خدا(پاورقی)


تالیف:پروین نخعی مقدم

ساعت کمی به چهار و نیم صبح مانده بود که زنگ تلفن اتاق رئیس جمهور به صدا درآمد، سرانجام بعد از چهار بار زنگ پی‌در‌پی، کارتر خواب‌آلود گوشی تلفن را پیدا کرد و قبل از این که چیزی بگوید ونس، وزیر امور خارجه با لحنی شرمنده گفت:
«آقای رئیس‌جمهور من ونس هستم! ببخشید که دیر وقت مزاحم شما شدم، می‌خواستم گزارش مهمی را به اطلاع برسانم.»
سکوت کوتاهی برقرار شد، رئیس‌جمهور با صدایی هوشیار گفت:
«بگو ونس!‌گوش می‌کنم!»
- قربان! می‌خواستم به اطلاع شما برسانم که سفارت آمریکا در تهران به تصرف تظاهرکنندگان درآمده و پرسنل آمریکایی سفارت همگی به اسارت گرفته شده‌اند.
ونس سکوت دوباره‌ای کرد و شنید که کارتر گفت:
«اوه! خدای من! ونس! تو اطمینان داری؟»
ونس با لحنی مطمئن گفت:
«بله قربان!»
- خب!‌خب! کسی هم کشته شده؟
- تا جایی که ما اطلاع داریم خیر!
خبر بدی بود. برای لحظاتی که به نظر ونس خیلی طولانی آمد، سکوت برقرار شد، عاقبت ونس گفت:
«قربان چه دستوری می‌دهید؟»
کارتر در حالی که می‌کوشید حواسش را متمرکز کند، گفت:
«فعلا فقط به بقیه خبر بدهید! همین!»
در آن لحظه این تنها کاری بود که آن‌ها می‌توانستند انجام دهند. مشابه این اتفاق در ماه فوریه گذشته هم افتاده بود و کارتر امیدوار بود که مثل قبل، دیپلمات‌های آمریکایی بعد از مذاکره با دولت بازرگان و ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه وی مسئله را حل کنند.
اما صبح روز سه شنبه وقتی یکی از شبکه‌های تلویزیونی آمریکا اعلام کرد که دولت بازرگان استعفا داده است، رئیس جمهور، کارتر تازه متوجه عمق فاجعه شد، حالا دیگر نه سفارتی وجود داشت و نه دولتی که بتواند رایزنی کند.
کارتر اندیشید:
«این شوک بدتر از مصاحبه ادوارد است.»
واقعا هم بدتر بود. طی روزهای بعد، همه خبرها تحت الشعاع این حرکت ایران قرار گرفت. تقریبا همه مصاحبه ادوارد را فراموش کرده بودند و حتی آن‌ها که عادت داشتند ازطریق روزنامه‌های بزرگ خبرها را دنبال کنند، به سرعت از ستون اخبار سیاسی و حزبی می‌گذشتند و ماجرای گروگان‌گیری را با عکس‌هایی که از تهران مخابره می‌شد، دنبال می‌کردند.
صبح همان روز، ساعت کمی از هفت گذشته بود که خبرنگارها پایه‌های دوربین‌هایشان را روی چمن‌های کاخ سفید مستقر کردند تا بتوانند برنامه‌های زنده‌ای برای بخش‌های خبری تهیه کنند. آن‌ها زیر ایوان، نزدیک به هم اجتماع کرده بودند تا خود را از وزش باد سرد محفوظ نگه دارند. هیچوقت صبح به این زودی کسی این همه خبرنگار را مقابل کاخ سفید ندیده بود و این همه نشانه‌ای بود که رئیس‌جمهور را مطمئن می‌کرد، مسئله گروگان‌ها کم‌کم به یک مسئله بزرگ تبدیل خواهد شد.
به دستور رئیس‌جمهور، در اتاق کابینه تقریبا همه افراد حاضر بودند، اتاق کابینه، اتاقی مستطیل شکل و دراز بود که یک طرف آن درهای فرانسوی قرار داشت که به سمت باغ گل گشوده می‌شد. دو در دیگر هم در طرف مقابل قرار داشت که به ادارات اصلی کاخ سفید منتهی می‌شد. این اتاق به وسیله اتاق کوچکی از دفتر مخصوص رئیس‌جمهور جدا می‌شد که از آن به عنوان اتاق انتظار قبل از ورود به دفتر رئیس‌جمهور استفاده می‌کردند. یک میز بزرگ از چوب ماهون طول اتاق را گرفته بود و دور آن صندلی‌های چرمی قهوه‌ای رنگی چیده شده بود و روی هر صندلی نام وزیری که باید روی آن می‌نشست، بر پلاک برنزی کوچکی حک شده بود.
صندلی رئیس‌جمهور که کمی بلندتر از بقیه صندلی‌ها بود، وسط میز قرار داشت. روی دیوارها عکس‌هایی از جفرسون، آبراهام لینکلن و ترومن که هر سه رؤسای جمهور مورد علاقه کارتر بودند، به چشم می‌خورد.
نجواهای آرام و نگران حاضران با آمدن کارتر فروکش کرد. رئیس جمهور با انبوهی تلگراف وارد شد و بدون هیچ حرفی روی صندلی نشست. بعد نگاهش را به طرف ونس که سمت چپ او نشسته بود، برگرداند و از او خواست وضعیت گروگان‌ها را گزارش کند.
ونس گفت:
«ما از تعداد گروگان‌ها اطلاعی نداریم اما می‌دانیم که این حرکت مورد حمایت آیت‌الله خمینی قرار گرفته است و ایران اکنون...»
ونس در این لحظه مکث کرد و نگاهی سریع به چهره حاضرین انداخت، بعد در حالی که نگاهش روی چهره برژینسکی خیره مانده بود، گفت:
«ایران درحال حاضر شاه را می‌خواهد!»
احتیاجی نبود ونس چیز دیگری بگوید، نگاهش به برژینسکی می‌گفت:
«دیدید آقای برژینسکی! نگفتم پذیرفتن شاه برایمان عواقب بدی دارد؟»
طی هفته‌های گذشته موضوع شاه ایران در اتاق کابینه بارها تکرار شده بود. می‌شد گفت که ونس و برژینسکی دو قطب مخالف و موافق شاه برای اقامت در آمریکا بودند. ونس معتقد بود که باید برای ایجاد روابط دوستانه با حکومت جدید تلاش کرد و مسافرت شاه به آمریکا شانس برقراری روابط نزدیک و دوستانه با رژیم جدید را از بین خواهد برد و در مقابل برژینسکی می‌گفت که خودداری از پذیرفتن شاه، یک نقطه ضعف بزرگ برای آمریکا تلقی خواهد شد و اگرآن‌ها به یک دوست قدیمی در این شرایط پشت کنند، رهبران کشورهای دیگر دوست آمریکا هم متوجه خواهند شد که آمریکا کشور قابل اعتماد و اتکایی نیست.
در این بین نیز کارتر هر بار تصمیم را به جلسه دیگری موکول می‌کرد. او امیدوار بود که با این ترفند در صورت ثبات رژیم جدید، روابطش را با این کشور برقرار کند و در صورت سقوط رژیم، خاندان سلطنتی را از دست ندهد.
در طول بهار و تابستان سال 1979 (نیمه اول سال 1358) شاه ایران مانند یک ناخدای سرگردان(۵) از این کشور به آن کشور رفته بود اما هیچ کدام از رهبران کشورها قلباً مایل نبودند به او پناه بدهند.
بعد از تمام شدن حرف‌های ونس، کارتر سرش را به علامت تأسف تکان داد. او کمتر از سه هفته قبل تصمیم گرفته بود تا به شاه ایران اجازه دهد برای معالجه به آمریکا وارد شود و اکنون او خوب می‌دانست که حافظه تاریخی ایرانی‌ها به کمک‌شان آمده و اتفاقات سال1953 را که شاه جوان پس از فرار به کمک سیا دوباره به ایران بازگشته بود، به خاطر دارند. او می‌دانست که اگر شاه محاکمه شود رسوایی بزرگی دامن آمریکا را می‌گیرد؛ 37 سال حکومت بر ایران!
رئیس‌جمهور پرسید:
«حالا که بازرگان هم از صحنه خارج شده است، ما برای حل این مشکل باید با چه کسی صحبت کنیم؟»
ونس از بالای عینک خود مستقیم به او خیره شد و گفت:
«آیت‌الله خمینی!»
رئیس‌جمهور گفت:
«متأسفانه من هم همین فکر را می‌کردم.»
ونس ادامه داد:
«چطور است برای مذاکره، رمزی کلارک را به ایران بفرستیم. او در پاریس با آیت‌الله خمینی ملاقات کرده و احتمالاً با روحیاتش آشنایی دارد.»
این پیشنهاد را وارن کریستوفر معاون خارجه به ونس داده بود. کارتر سرش را با تردید تکان داد و گفت:
«خب! درحال حاضر فکر بهتری به نظرم نمی‌رسد، هرچند از بابت کلارک نگرانم. کلارک پس از ترک دولت، سال‌های عمرش را صرف مسائل مختلف جهان کرده و به نظر می‌رسد که در همه مسائل، آمریکا را مقصر و مسئول می‌داند. آیا در این لحظه می‌توان به کلارک اعتماد کرد؟»
ونس پاسخ داد:
« با این که با بسیاری از نظرات کلارک مخالفم اما با او سابقه همکاری دارم و می‌دانم که او در این شرایط مثل هر سیاستمدار دیگر آمریکایی رفتار می‌کند. به علاوه من پیشنهاد می‌کنم ویلیام میلر که یکی از اعضای کادر کمیته اطلاعاتی سنا است و زبان فارسی را خوب صحبت می‌کند، با وی همراه کنیم.»
پاسخ کارتر مساعد بود، او گفت:
«فوراً وارد عمل شوید، من پیش از عزیمت مایلم با آن‌ها ملاقات کنم.»
رئیس‌جمهور از جا برخاست تا در جلسه هفتگی صبحانه با رهبران کنگره شرکت کند. پیش از این‌که از در خارج شود، ایستاد و رو به حاضرین که رفتنش را مشایعت می‌کردند، گفت:
«از این که می‌شنوم آن‌هایی را که افراد ما را به اسارت گرفته‌اند دانشجو می‌خوانند عصبانی می‌شوم، مواظب باشید در بیانیه‌ها و صحبت‌هایتان آن‌ها را به این اسم نخوانید، برای آن‌ها یک عنوان مناسب مثل تروریست یا چیزی مشابه آن پیدا کنید.»
***
ساعت چهار بعدازظهر همیلتون جردن برای دادن گزارش به دفتر رئیس‌جمهور رفت، دفتر خصوصی کارتر جنب اتاق بیضی شکل ریاست‌جمهوری بود، جردن به آهستگی دو ضربه به در زد و گفت: «قربان! همیلتون هستم.»
کارتر با صدای خسته‌ای گفت:
«اگر اشکالی ندارد بعداً مرا ببین، من دارم نامه‌ای برای آیت‌الله خمینی می‌نویسم.»
جردن از راهی که آمده بود، بازگشت و با خود اندیشید:
«کارتر با چه منطق و استدلالی می‌تواند آیت‌الله خمینی را به رهایی گروگان‌های آمریکایی قانع کند؟»
بعد به کلماتی فکر کرد که آیت‌الله خمینی درباره کارتر گفته بود و پیش خود گفت:
«خوب است کارتر زیر نامه‌اش را با عنوان شیطان بزرگ امضا کند!»
و لبخند تلخی از سر اندوه زد.
جردن دم در اتاقش، جودی پاول را دید که برای فرار از دست خبرنگارها دنبال جایی می‌گشت. پاول خوشحال از این که جردن به اتاق کارش برگشته و او مجبور نیست جای دیگری برود، روی یکی از صندلی‌ها نشست و به تماشای تلویزیون مشغول شد. همه کانال‌های تلویزیونی خبرهای کاخ سفید را دنبال می‌کردند، حتی پیاده و سوار شدن اعضای کابینه و شورای ملی از اتومبیل‌هایشان سوژه خبری تلویزیون‌ها بود.
پاول بعد از چند لحظه گفت:
«شبکه‌های تلویزیونی درباره امکانات ما برای مقابله با این بحران اغراق می‌کنند و نمی‌دانند چقدر دستمان خالی است.»

۵- هنری کیسینجر وزیر خارجه پیشین آمریکا از شاه این‌گونه یاد می‌کرد: «مردی که سی و هفت سال از بهترین دوستان آمریکا بوده، امروز مانند یک ناخدای سرگردان به دنبال بندری برای پهلو گرفتن و پناه جستن خود می‌گردد و هیچ‌کس حاضر به پذیرفتن او نیست.» این اصطلاح درباره شاه که دیگران هم به تقلید از کیسینجر درمورد شاه سرگردان به کار بردند، اشاره به افسانه کشتی سرگردانی است که به علت شیوع یک بیماری خطرناک و مسری در داخل کشتی اجازه ورود به هیچ بندری را نداشته است.