ما از عشیره خون، رویین تنان عشقیم
سید حسن حسینی
زد سوگ سرخ یاران بار دگر شررها
برجمع همسرایان بر خیل همسفرها
از وادی سپیده پیکی ز ره رسیده
کز هجرت شقایق بازش بود خبرها
غوغای مادران است دشنام بر پلیدان
چاوش این شهیدان غمناله پدرها
باران سوگ و ماتم بارد دوباره نمنم
از ابر بیقراری بر سینهها و سرها
باور نمیکند دل دزدیده خصم قاتل
با پنجه شقاوت از باغ حق ثمرها
گویید خصم دون را، زنجیری جنون را
ماییم در مسافت آماده خطرها
ما از عشیره خون، رویین تنان عشقیم
شمشیر ما شهادت ایمانمان سپرها
هرگز نمیتواند این باغ را بسوزد
توفان آتش افروز با یاری تبرها
آیین پرگشودن کی میتوان زدودن
سوزند گر ز مرغان این گونه بال و پرها
خفاش اگر بریزد خون ستاره، غم نیست
باشد شبان تیره آبستن سحرها
این امت دلاور زین پس بسان کوثر
زاید بسی رجایی بسیار باهنرها
زد سوگ سرخ یاران بار دگر شررها
برجمع همسرایان بر خیل همسفرها
از وادی سپیده پیکی ز ره رسیده
کز هجرت شقایق بازش بود خبرها
غوغای مادران است دشنام بر پلیدان
چاوش این شهیدان غمناله پدرها
باران سوگ و ماتم بارد دوباره نمنم
از ابر بیقراری بر سینهها و سرها
باور نمیکند دل دزدیده خصم قاتل
با پنجه شقاوت از باغ حق ثمرها
گویید خصم دون را، زنجیری جنون را
ماییم در مسافت آماده خطرها
ما از عشیره خون، رویین تنان عشقیم
شمشیر ما شهادت ایمانمان سپرها
هرگز نمیتواند این باغ را بسوزد
توفان آتش افروز با یاری تبرها
آیین پرگشودن کی میتوان زدودن
سوزند گر ز مرغان این گونه بال و پرها
خفاش اگر بریزد خون ستاره، غم نیست
باشد شبان تیره آبستن سحرها
این امت دلاور زین پس بسان کوثر
زاید بسی رجایی بسیار باهنرها