kayhan.ir

کد خبر: ۴۶۰۴۲
تاریخ انتشار : ۰۹ خرداد ۱۳۹۴ - ۲۱:۰۹

وادادگی در برابر دشمن از دیدگاه قرآن

مرتضی صالحیان

حدود و محدوده ولایت مسئولان
ولایت یک اصطلاح قرآنی است که در حوزه‌های گوناگون به کار برده می‌شود. اصل این ماده بر قرب و نزدیکی دلالت می‌کند؛ یعنی میان دو چیز به گونه‌ای نزدیکی برقرار است که چیز دیگری میان آنها فاصله نیست. ابن فارس می‌گوید: «واو، لام و یاء (ولی) بر قرب و نزدیکی دلالت می‌کند و واژه ولی به معنای قرب و نزدیکی است و کلمه مولی نیز از همین باب است.» (معجم مقاییس‌اللغه، ص 1104)
برخی گفته‌اند که واژه ولایت (بر وزن هدایت) به معنای نصرت، و واژه ولایت (بر وزن شهادت) به معنای به دست گرفتن امر است. همچنین گفته شده که هر دو واژه یک معنا دارد و حقیقت آن همان تولی امر و به دست گرفتن کار است.» (مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 533)
واژه ولایت در آغاز برای قرب در محسوسات (قرب حسی) به کار رفته آنگاه برای قرب معنوی استعاره آورده شده است. بر این اساس هرگاه این واژه در امور معنوی به کار رود بر نوعی نسبت قرابت دلالت می‌کند و لازمه آن این است که ولی نسبت به آنچه بر آن ولایت دارد، دارای حقی است که دیگری ندارد و می‌تواند تصرفاتی را بنماید که دیگری جز به اذن او نمی‌تواند؛ مثلا ولی میت می‌تواند در اموال او تصرف کند، این ولایت او ناشی از حق وراثت است. همچنین کسی که بر صغیر ولایت دارد حق تصرف در امور وی را دارد. کسی که ولایت نصرت دارد می‌تواند در امور منصور تصرف کند. همچنین خداوند ولی امر بندگان خویش است؛ یعنی امور دنیوی و اخروی آنها را تدبیر می‌کند و او ولی مومنان است؛ یعنی بر آنان ولایت خاصی دارد.
بنابراین، معنای ولایت در همه موارد استعمال آن، گونه‌ای از قرابت و نزدیکی است که منشأ نوعی تصرف و مالک بودن تدبیر است. (المیزان، ج 6، ص 12) به عبارت دیگر: ولایت نوعی قرب و نزدیکی نسبت به چیزی است، به گونه‌ای که موانع و حجاب‌ها از میان برداشته می‌شود. (المیزان، ج 5، ص 368)
قرآن ولایت را منحصر به خدا دانسته است. (اعراف، آیه 196؛ شوری، آیات ) و 28 و 31؛ بقره، آیه 107؛ عنکبوت، آیه 22)
خداوند در آیه 55 سوره مائده می‌فرماید: انما ولیکم‌الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلا‌ه و یوتون الزکاه و هم راکعون؛ جز این نیست که ولی شما و رسول او و کسانی هستند که ایمان آورده‌اند، همانان که نماز را برپا می‌دارند و در حالی که راکع هستند زکات می‌دهند.
مفرد آوردن کلمه «ولی» علی‌رغم جمع بودن خبر آن، به روشنی بر این نکته توجه می‌دهد که ولایت رسول خدا(ص) و دیگر واجدان شرایط، در طول ولایت خدا و پرتویی از ولایت الهی است.
این بدان معناست که تنها خدا خاستگاه هر ولایتی است که برای دیگری اثبات می‌شود. پس اگر ولایت حقیقی برای شخص یا منصبی اثبات شده منشأ آن خداوند است. ولایت پدر بر فرزند یا شوهر بر زن، یا ولایت امام بر امت و مانند آن، شاخه‌ای از ولایت الهی است.
از آنجایی که ولایت غیر، از ولایت الهی سرچشمه گرفته است، مشروعیت ولایت در چارچوب اصول و شرایط و مقرراتی است که خداوند برای ولی در نظر گرفته است، به گونه‌ای که خروج از این چارچوب موجب ابطال مشروعیت ولایت او می‌شود.
به عنوان نمونه خداوند در آیه 55 سوره مائده ولایت را برای خود، پیامبر(ص) و برخی از مومنان یعنی امیرمومنان علی(ع) چنان‌که در شأن نزول آیه در مصادر تفسیری شیعی و سنی آمده، اثبات می‌کند. این ولایت پیامبر(ص) و امام (ع) یک ولایت مشروطی است که خداوند در آیات دیگر به تفصیل بدان اشاره دارد. به این معنا که اگر ولی برخلاف آنچه برای ولایت او شرط شده باشد، از نظر شخصیتی و یا رفتاری تغییر کند، از ولایت ساقط می‌شود و دیگر هیچ‌گونه ولایتی نخواهد داشت.
از جمله این شرایط که در همین آیه مورد توجه قرار گرفته می‌توان به برپاداشتن مستمر نماز با تمامی شرایط آن و کوتاهی نورزیدن در پرداخت زکات، داشتن حالت خضوع و فروتنی در پرداخت صدقه و زکات، به عنوان شرط شایستگی برای تصدی ولایت و حکومت بر مومنان اشاره کرد.
ولایتی که برای دیگری اثبات می‌شود همانند یک امانتی در اختیار شخص است و تا زمانی که شخص امانتدار خوبی باشد، آن امانت در اختیارش خواهد بود و با کوچک‌ترین خیانت، سلب امانت از شخص می‌شود.
مطابق تعلیمات قرآن اموری چون رسالت (اعراف، آیه 68؛ شعراء آیه 107؛ دخان، آیه 18)، امامت (نساء، آیه 58؛ نورالثقلین، ذیل آیه)، قرآن (شعراء، آیه 193؛ تکویر، آیات 19 و 21) و فرائض الهی (انفال، آیه 27؛ احزاب، آیه 72 و روایات تفسیری) از جمله امانت‌های الهی است که در اختیار بشر قرار گرفته است.
در صورت هرگونه خیانت در امانت، این ولایت از شخص گرفته می‌شود و دیگر ولایتی بر این امور نخواهد داشت بلکه حتی تنبیه و مجازات خواهد شد.
بر اساس آموزه‌های قرآنی، عدالت شرط اصلی در هر کاری از جمله امر ولایت است. به این معنا که شخص هم خود اهل عدالت باشد و هم به عدالت قیام کند. (حدید، آیه 25)
همچنین کسی می‌تواند مسئولیت ولایت عمومی مردم چون خلافت و امامت را برعهده گیرد که نسبت به همه امور انسانی و نیازها و نیز فرائض الهی آگاه و علم داشته باشد و اعلم مردم زمان خود باشد. از این‌رو حضرت امیرمومنان علی(ع) می‌فرماید: «یا ایهاالناس ان احق الناس بهذاالامر اقواهم علیه و اعلمهم بامرالله فیه؛ ای مردم، سزاوارترین مردم به امر خلافت، تواناترین آنان به آن و داناترین آنها نسبت به دستورهای خداوند در امور مربوط به حکومت
است. (نهج‌البلاغه، خطبه 172)
از آیات قرآنی فهمیده می‌شود کسی از این حق برخوردار خواهد شد که علم به احکام الهی داشته و بر اساس آن حکومت و ولایت را اعمال کند. پس هیچ رایی از خود نمی‌تواند ابراز کند در جایی که حکم‌الله وجود دارد.
خداوند می‌فرماید: انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین‌الناس بما اراک الله و لاتکن للخائنین خصیما؛ ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم تا به وسیله آنچه خدا به تو ارائه کرده است میان مردم حکم کنی و از خائنان طرفداری مکن. (نساء، آیه 105)
از این آیه به دست می‌آید که پیامبر(ص) غیر از قرآن، از علوم و معارف خاص الهی بهره‌مند بوده که ایشان را در امر حکومت و خلافت و مانند آن یاری می‌رساند؛ چرا که شاید مراد از «ما اراک الله» معارفی غیر از معارف قرآن باشد، چون اگر همان محتوای قرآن می‌بود، باید جمله این گونه بیان می‌شد: «لتحکم بین‌الناس به». یعنی به جای «بما اراک الله»، از ضمیر استفاده می‌شد. پس آنچه ارائه شده غیر از قرآن است. این بدان معناست که تنها پیامبر یا امام معصوم(ع) که منصب الهی را در اختیار دارد می‌تواند این امر را در اختیار گیرد و کسی که امام(ع) او را منصوب می‌کند.
به هر حال، پیامبر(ص) نیز به عنوان یک مامور الهی که دارای ولایت الهی است، موظف به قضاوت در میان مردم بر پایه تعالیم قرآن و شیوه‌های ارائه شده به اوست و نمی‌تواند بیرون از حدود و قوانین و ارائه شده‌های الهی عمل کند؛ وگرنه ولایت او از مشروعیت بیرون می‌رود.
حمایت از خائنان نیز از سوی رهبر و ولی، حرام است و اگر چنین حمایتی صورت گیرد برخلاف حدود و شرایط الهی مشروعیت ولایت خواهد بود.
هشدار به پیامبر(ص)
در صورت تخلف
در آیات قرآن حتی به پیامبر(ص) با آن عظمت و جایگاه و ولایت الهی، هشدار داده که  اگر برخلاف شرایط ولایت عمل کند به سرعت در همین دنیا مجازات خواهد شد و نه تنها سلب ولایت می‌شود بلکه هیچ گونه نصرتی از سوی خداوند کسب نکرده و باید خود را برای مجازات ابدی آماده کند.
خداوند در آیاتی از جمله آیه 120 سوره بقره می‌فرماید: ولن ترضی عنک الیهود ولا النصاری حتی تتبع ملتهم قل ان هدی الله هوالهدی و لئن اتبعت اهواءهم بعد الذی جاءک من العلم ما لک من الله من ولی و لا نصیر؛ و هرگز یهودیان و مسیحیان از تو راضی نمی‌شوند تا اینکه از آیین‌شان پیروی کنی، بگو: هدایت خداست که هدایت ]واقعی[ است؛ و بی‌گمان اگر بعد از آن علمی که برای تو حاصل شده است از هوس‌هایشان پیروی کنی در برابر خدا هیچ یار و یاوری نخواهی داشت.
از نظر قرآن حتی اگر پیامبر(ص) برای انجام مسئولیت پیامبری خویش بخواهد در اموری کوتاه بیاید، باید خود را آماده مجازات کند؛ چرا که بدیهی است اهتمام پیامبر(ص) برای جلب خشنودی یهود و نصارا برای دستیابی به منافع شخصی و مانند آن نبود؛ بلکه در جهت ایفای وظیفه، یعنی گرایش دادن آنان به اسلام بود اما با این همه خداوند ایشان را تهدید می‌کند.
از نظر قرآن دشمنان اسلام جز به این رضایت نمی‌دهند که مسلمانان و رهبران آنان به آیین آنها درآیند و همان گفتمان و فرهنگ آنها را به عنوان فلسفه و سبک زندگی بپذیرند.
خداوند به پیامبر(ص) هشدار می‌دهد که توافقهای سطحی با یهود و نصارا، در گرایش آنان به اسلام مؤثر نیست؛ یعنی آنان اگر چه مثلاً در مسائلی حاضر هستند توافق‌نامه‌هایی داشته باشند، ولی این توافق‌نامه‌ها تا زمانی که به تغییر ملت و آیین مسلمانی نینجامد دست از توطئه و دشمنی برنخواهند داشت. پس گمان اینکه با توافق‌نامه‌هایی می‌توان دشمن را به خود نزدیک کرد تا دست از دشمنی بردارد، گمانی نادرست و باطل است.
از نظر قرآن حتی آیین موجود در میان یهود و نصارا، آيینی تشکیل یافته از آرا و افکار برخاسته از هواهای نفسانی است؛ چه رسد به دیگر گفتمان‌های موجود در جهان که اصولاً بیرون از کتب آسمانی شکل گرفته است. این بدان معناست که دشمنانی چون یهود و مسیحی براساس هواهای نفسانی فلسفه و سبک زندگی خود را سامان داده و به عنوان آیین الهی به خورد مردم جهان می‌دهند، حال اگر بخواهی با این افراد مصالحه و توافق‌نامه‌ای داشته باشی، هرگز اینها جز به تغییر اصول اساسی دین اسلام رضایت نخواهند داد.
به هر حال خداوند در آیه مذکور، پیامبر(ص) را در صورت تبعیت از آیین یهود و نصارا، به محروم کردنش از پشتیبانی و یاری خود و نیز عقوبت‌هایی تهدید کرده و می‌فرماید: ولئن اتبعت اهواءهم بعد الذی جاءک من العلم ما لک من الله من ولی ولا نصیر. پس ولایت الهی و نصرت خداوندی از پیامبر(ص) سلب می‌شود و دیگر هیچ گونه ولایتی برای او نیست. این بدان معناست که ولایت پیامبر(ص) در صورت این گونه توافق‌نامه و عقب‌نشینی از اصول می‌تواند به سلب آن منجر شود.
پیروی از آرا و قوانین مبتنی بر هواهای نفسانی، توافق‌نامه بستن با دشمنان و کوتاه آمدن از اصول اسلامی، با وجود آنکه قوانین الهی در اختیار و نصرت و ولایت الهی با ایشان است، موجب محروم شدن از ولایت و یاری خداوند خواهد بود.
مطالبات و مسئولیت مردم
در برابر تخلفات
از آنجایی که ولایت الهی مشروط به حدود و خطوط قرمزی است، هرگونه تخلف از آن نه تنها موجب سلب مشروعیت ولایت می‌شود، بلکه بر مردم است تا به امر به معروف و نهی از منکر قیام کرده و اولیای امور را برحذر دارند.
آیات قرآنی متعددی وجود دارد که مردم را به مطالبه‌گری در همه حقوق براساس قوانین و مقررات الهی دعوت می‌کند، شاید یکی از مهمترین آیات، آیه 25 سوره حدید باشد که خداوند می‌فرماید: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس و لیعلم الله من ینصره و رسله بالغیب ان الله قوی عزیز؛ ما رسولان خود را با دلیل‌های روشن (معجزات) فرستادیم و با آنان کتاب و میزان (مقیاس حق) نازل کردیم تا مردم به عدل و داد قیام کنند؛ و آهن را که در آن صلابت و سختی شدید و منافعی برای مردم هست نازل کردیم.
در این آیه به مردم، صرف‌نظر از دین و مذهب و رنگ و نژاد و جنس و مانند آن گوشزد شده که هدف از آموزه‌های وحیانی، آشنایی مردم با حقوق خودشان و اقامه عدالت و سهم‌خواهی از همه به ویژه دولتمردان هستند؛ چرا که قدرت در اختیار آنان است و لازم است این حق مطالبه شود. هر کسی باید یاد بگیرد که براساس معیارهای الهی و حقوق شناخته شده و پذیرفته شده، حقوق خود و دیگران را مطالبه کرده و حق خود را از دیگران بستاند.
در این آیه خداوند می‌فرماید که میزان از سوی خداوند برای مردم فرستاده شده است؛ این یعنی این که معیارهای الهی برای رعایت حق و عدل وجود دارد و تنها مردم باید آن را بشناسند و براساس آن مطالبه‌گری کنند.
همچنین از آیه به دست می‌آید که استثمار و بی‌عدالتی اقتصادی، از مشکلات عمده و اساسی جوامع در طول تاریخ بوده است و هدف رسالت پیامبران، در مرحله نخست تربیت انسان‌های عادل و ساختن جامعه عدالت‌خواه است تا هر کسی به مطالبه‌گری قیام کند و این قیام باید توده‌وار علیه هر ظالم و ظلمی باشد. البته از آیه به دست می‌آید که اجرای اجباری عدالت در جامعه غیرممکن است و تا مردم نخواهند و قیام نکنند این امر شدنی نیست؛ زیرا نسبت داده شدن «اقامه» به مردم- نه به پیامبران- و نیز غایت قرار گرفتن خیزش خود مردم برای رعایت عدل و انصاف (لیقوم الناس بالقسط) می‌تواند گویای این معنا باشد که مطالبه‌گری مردم است که عدالت را اجرا و حقوق الهی مردم را در جامعه تحقق می‌بخشد.
اگر مردم دیدند که مسئولان در رده و درجه و مقام و منزلتی بر خلاف موازین الهی حرکت کرده و تخلفاتی داشتند، می‌بایست قیام به قسط کرده و اجازه ندهند که این رفتار موردی به یک رویه تبدیل شود.
هرگونه وادادگی مسئولان در برابر دشمنان و توافق‌نامه‌هایی که اصول اساسی حقوق مردم را تضییع می‌کند و دین و موازین و فرائض الهی را مخدوش می‌کند، یا عزت و اقتدار جامعه را تهدید می‌نماید، عاملی برای مطالبه‌گری توده‌های مردم از مسئولان نظام ولایی در قوانین اسلامی است.
در حقیقت حقوق شهروندی امت اسلام اقتضا می‌کند که مردم، مطالبه‌گر حقوق خود در همه حوزه‌های فرهنگی، نظامی، ‌سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و مانند آن باشند.
براساس این آیه و آیات دیگر قرآن، دینداران راستین، کسانی‌اند که به یاری خدا برمی‌خیزند و با دشمنان دین او به جهاد و پیکار می‌پردازند و به هیچ وجه از حقوق خود و جامعه بر پایه کتب آسمانی و موازین قسط و عدل کوتاه نمی‌آیند. بنابراین، سکوت مردم در برابر وادادگی سیاسی در برابر دشمن و پذیرش توافق‌نامه‌های خفت‌بار و ذلت‌آفرین نه تنها جایز نیست بلکه برخلاف بندگی و مسلمانی است.
مسئولان حق ندارند مردم را از نقد و انتقاد نسبت به گفتارها و رفتارهای غیر مسئولانه و خلاف حقوق امت بازدارند و مردم را به اجبار دعوت به سکوت کنند و حق آزادی بیان و مبارزه و مطالبه‌گری از ایشان را سلب نمایند. از نظر اسلام سکوت در برابر خائنان حرام است چه رسد که به کمک و توجیه خائنان اقدام کرده و آنان را در این امور یاری رساند. خداوند در آیه 105 سوره نساء به روشنی می‌فرماید: ولاتکن للخائنین خصیما (مبادا یاور و مدافع خائنان باشی). پس یاری خائنان در هر پست و مقام و منزلتی حرام است و از مصادیق انحراف از حق خواهد بود. از روایت امام صادق(ع) به دست می‌آید که این حکم الهی در جانشینان پیامبر(ص) نیز جاری است (کافی، ج 1، ص 268، ح 8؛ نورالثقلین، ج 1، ص 547، ح 547). پس کسی از حاکمان اسلامی حق ندارد رفتاری بر خلاف شریعت و احکام الهی داشته باشد. سخن در این باره بسیار است ولی در اینجا به همین میزان بسنده می‌شود.