یادی از پیشآهنگ جهاد و شهادت
فرهنگ مقاومت-
انقلاب شکوهمند اسلامی در بهمن 57 مسلما پدیدهای نبود که در یک ماه و حتی یکسال قبل از وقوع آن جرقه زده شده باشد.وقتی در خرداد 42سربازان خمینی کبیر هنوز در گهواره بودند آنها پدرانی را میطلبیدند که قهرمانان دهه سی باشند و فرزندانی را به ثمر بنشانند که جانفشانان انقلاب منجر به جمهوری مبارک اسلامی باشند.
سید مجتبی نواب صفوی و گروه فداییان اسلام نیز نسل این این پدران بودند. تا آنجا که آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب درباره شهید میفرمایند: باید گفت که اولین جرقههای انگیزش انقلابی اسلامی به وسیله ی نواب در من به وجود آمد و هیچ شکی ندارم که اولین آتش را در دل ما نواب روشن کرد.وقتی پس از دوره خفقان رضاخانی قشر مذهبی بستری برای احیای شعائر مذهبی یافت و نمود آن در آزادی بیشتر زنان در حفظ حجاب و برپایی خیمه عزای آل الله بود ناگهان حوزهها و بسترهای دینی با هجمهای از قبیل کسرویها و افکار الحادی آنان روبرو شدند. کسروی از جمله روشنفکران صدر مشروطه بود که از همان آغاز، مخالفت خود را با روحانیون آشکار کرد. او در دوران سلطنت رضا شاه فرصت و امکان بیشتری برای بیان نظریات خود یافت و کتابهای متعددی در زمینههای تاریخ، ادبیات، دین وعرفان و.. . منتشر کرد که در بیشتر آنها عقاید مذهبی موجود را به باد انتقاد و تخطئه گرفت.
نواب با کتابهای کسروی در نجف آشنا شد و موجی از احساسات مذهبی و دینی وجودش را فرا گرفت. کتابها را نزد علمایی چون حضرات آيات شيخ محمد حسين كاشف الغطاء، آقا حسين قمي، علامه اميني، سيد عبدالهادي شيرازي، سيد محمد شاهرودي، سيد ابوالحسن اصفهاني و ديگران برد و از آنها نظر خواست. همه حکم به مهدور الدم بودن نویسنده کتابها دادند. سید در اواخر 1323، وارد تهران شد و بدون درنگ به خانهی کسروی رفت و او را از گفتن و نوشتن سخنان توهین آمیز به اسلام و ائمهی شیعه علیهم السلام و روحانیت برحذر داشت. وقتی مطمئن شد که وی اصلاح پذیر نیست، خود را آمادهی اجرای حکم الهی کرد. شهید نواب در هشتم اردیبهشت 1324، در سر چهارراه حشمت الدوله به کسروی حمله کرد ولی توسط پلیس دستگیر و زندانی شد.
نواب بعد از آزادي از زندان به فکر تشکيل «فدایيان اسلام» افتاد تا به وسيله آن با عناصر فاسد در جامعه به مبارزه کند. از این رو با انتشار اعلاميهاي موجوديت فدائيان اسلام را اعلام کرد. انتشار اعلاميه مسلمانان غيور را متوجه فدائيان اسلام کرد و افرادي به گروه نواب پیوستند. جمعیت فداییان اسلام با صدور اعلامیهای هدف از تاسیس این جمعیت را اینگونه بیان کرد. ما زنده ایم و خدای منتقم بیدار، خونهای بیچارگان از سر انگشت خودخواهان شهوتران که هریک به نامی و رنگی پشت پردههای سیاه و سنگرهای ظلم و خیانت و دزدی خزیدهاند، سالیان درازی است فرو میریزد و گاه دست انتقام الهی هر یک از اینان را به جای خویش میسپارد و دیگر یارانش عبرت نمیگیرند. بالاخره کسروی کشته شد و با قتل او، فداییان اسلام محبوبیت و شهرت خاصی بین مردم پیدا کردند.
بعد از سال 1327، که جنبش ملی شدن صنعت نفت به اوج خود رسید و فعالیت گروههای مخالف رژیم علنی شد و اقلیت موجود در مجلس مانع تصویب قرار داد «گس- گلشاییان» گردید، رژیم استبدادی شاه برای اینکه حتی اقلیت مخالفی نیز وارد مجلس نشود، توسط «هژیر» دست به تقلب در انتخابات زد و به بهانه ی ترور شاه و دست داشتن آیتالله کاشانی در این ترور، ایشان را بازداشت و به لبنان تبعید کرد.
فداییان اسلام «هژیر» را اعدام انقلابی کردند و با نامزد نمودن آیتالله کاشانی و مصدق، گروه اقلیت دوباره به مجلس راه یافت. با وجود اینکه نواب میانهی خوبی با ملی گراها نداشت، اما با توجه به رهبریت آیتالله کاشانی و به منظور وحدت مبارزات اسلامی و ملی، از همگامی و همراهی با آنها دریغ نورزید. رزم آرا نخست وزیر رژیم پهلوی و دست نشانده ی انگلستان، که با ملی شدن صنعت نفت به شدت مخالفت میکرد و میگفت ملت ایران توانایی و لیاقت ادارهی این صنعت عظیم را ندارد و به عناوین مختلف در تصویب این قانون در مجلس شورای ملی کارشکنی میکرد.
در روز 16 اسفند 1329 زمانی که اتومبیل رزم آرا جلوی مسجد امام (شاه سابق) توقف کرد و نخست وزیر جهت شرکت در ختم آیتالله فیض قصد ورود به صحن مسجد را داشت، خلیل طهماسبی بیدرنگ از پشت سر با شلیلک سه گلوله او را از پای درآورد و خود نیز توسط مأموران دستگیر شد
قتل رزم آرا در دل رژیم چنان وحشتی انداخت که دولت بعدی با نخست وزیری حسین علاء نتوانست با ملی شدن صنعت نفت مخالفتی کند و مجبور به استعفا شد و مجلس، مصدق را به نخست وزیری انتخاب کرد. آیتالله کاشانی در مصاحبهای در رابطه با قتل رزم آرا چنین اظهار نظر کرد: «این عمل (هلاکت رزم آرا) به نفع ملت ایران بود و آن گلوله و ضربه عالیترین و مفیدترین ضربهای بود که به پیکر استعمار و دشمنان ملت ایران وارد آمد». در مرداد 1331، ماده ی واحدی به تصویب مجلس رسید که چون خیانت حاجی علی رزم آرا بر ملت ایران شده، خلیل طهماسبی مورد عفو قرار گیرد. بدین ترتیب در 23 آبان همان سال، طهماسبی پس از دو سال و اندی از زندان آزاد گردید.آیت الله کاشانی در پی آزادی شهید طهماسبی او را به عنوان «شمشیر برّان اسلام» و «مجری اراده و افکار ملت ایران» مورد ستایش قرار داد.
فداییان اسلام از راه تشکیل جلسات تفسیر قرآن و اسلام شناسی براساس مکتب تشیع، به فعالیت خود ادامه میدادند و پرچم سبز و سفید خود را با کلمات زیبای «لا اله الا الله، محمد رسول الله و علی ولی الله» آراسته بودند. در آن موقع در دولت حسین علاء پیوستن ایران به پیمان بغداد مطرح بود که در حقیقت ایران یکی از اقمار منطقه ی انگلیس و آمریکا میشد. فداییان اسلام در 25 آبان که حسین علاء برای شرکت در ختم مرحوم سید مصطفی کاشانی وارد مسجد امام (شاه سابق) شد، توسط مظفر ذوالقدر هدف قرار گرفت اما گلوله به او اصابت نکرد و جان سالم به در برد.
شهید قبل از کودتای 28 مرداد 1332، در نامهای به دکتر مصدق او را از سقوط دولت با خبر و به وی جهت اجرای احکام الهی هشدار میدهد.
سید مجتبی نواب صفوی یازدهم آذرماه 1332 راهی عراق شد؛ از آنجا به بیروت و سپس به فلسطین رفت، اجلاسی با عنوان «مؤتمر اسلامی» به میزبانی «جمعیت انقاذ فلسطین» و «مکتب الاسراء المعراج» در شب معراج پیامبر، کارش را آغاز کرد. نواب وقتی به محل اجلاس در بیتالمقدس رسید که این جمع مشغول مذاکره بودند.این مسافرت شش روزه نواب به بیتالمقدس بازتاب گستردهای در مطبوعات داشت، مطبوعات، هدفهای این سفر را دعوت و تهییج سران کشورهای اسلامی اعلام کردند. در آن روزها روزنامهها نوشتند: در اولین جلسه «مؤتمر اسلامی»، نواب صفوی در حضور سران کشورهای اسلامی و اندیشمندان مسلمان سخنرانی کرد، نواب صفوی پشت تریبون این اجلاس قرار گرفت و سخنرانی تندی به زبان عربی کرد.جلسه که تمام شد، نواب همراه 70 نفر از سران کشورهای اسلامی برای بازدید از منطقههای اشغال شده قدس به مرز بیتالمقدس رفتند. کنار مرز، نواب مسجد مخروبهای را دید که داخل بخش اشغالی بیتالمقدس بود. روی تخته سنگی ایستاد و گفت: «آن مسجد مخروبه را میبینید، میخواهیم آنجا نماز بخوانیم، هر کس آماده شهادت است با ما همراه شود». سید راه افتاد و بقیه هم پشت سر او حرکت کردند، نواب با دستش سیم خاردارها را پایین کشید، سربازان اسراییلی دست به اسلحه بردند، آماده شلیک شدند و با حیرت نگاه میکردند، سران دنیای اسلام به سید جوان اقتدا کردند و نواب، قامت بست .نواب صفوی کنار سیم خاردارهایی که بین اردن و اسرائیل کشیده شده بود، گفت: «این ننگآور نیست که جز با اجازه اسراییل، ما مسلمانان نتوانیم قدم به خاک فلسطین بگذاریم؟سوکارنو، رییسجمهور وقت اندونزی، بعد از بازدید از نواب پرسید: «چرا این کار را کردی؟ نزدیک بود همه را به کشتن دهی»! نواب گفت: «بردم تا شهیدتان کنم تا ملتهای مسلمان با کشته شدن نمایندگان خود بیدار شوند.»
رهبر فداییان اسلام در تاریخ 26/8/1334 درست یک روز پس ازاعدام انقلابی نافرجام حسین اعلاء از خانه سید غلام حسین شیرازی برای جست و جوی مخفیگاه دیگری بیرون آمد و به منزل آیتالله طالقانی رفت.
نواب صفوی در پاسخ یارانش که پرسیدند: «اگر ما را گرفتند چه کار کنیم؟» گفت: «به وظیفهتان عمل کنید. به خدا من چنان میمیرم که داستان «آمنا برب الغلام» زنده شود و از هر قطره خونم یک نواب صفوی به وجود بیاید. مرگ ما حتمی است.»
سرانجام پس از پنج روز، نواب تصمیم گرفت به خانه حمید ذوالقدر که از دوستان قدیمیاش بود برود. آقای طالقانی نیز شال سپیدی را از کمرش باز کرد و بر سر نواب بست و عینکش را نیز به او داد تا مأموران موفق به شناساییاش نشوند اما چند لحظه پساز ورود نواب به خانه حمید ذوالقدر در عصر چهارشنبه در تاریخ 1/9/1334 گروهی از برجستهترین مأموران شهربانی به سرپرستی کارآگاه معنوی، رهبر بزرگ فداییان اسلام را دستگیر کردند.
با دستگیری نواب، برنامه رادیو تهران قطع شده و اعلام میشود که: «توجه! توجه! نواب صفوی دستگیر شد. با دستگیری نواب صفوی و یارانش، تلاشهای زیادی برای جلوگیری از اعدام آنها شد و حتی برخی علما ازجمله حضرت امام خمینی نیز تلاش زیادی در این راه کردند
حجت الاسلام و المسلمین مرحوم حاج سید احمد خمینی (ره)
در قضیه اعدام نواب صفوی و سایر اعضای فداییان اسلام، میگوید: امام از مرحوم آقای بروجردی و مراجع دلخور شدند که چرا موضع تندی علیه دستگاه نگرفتند و اینها را نجات ندادند. امام در این قضیه خیلی صدمه روحی خوردند. در آن اوضاع و احوال شرایط به گونهای بود که از دیدگاه متحجرین مبارزه با شاه ننگ بود، یعنی استدلال میکردند، حالا که بناست یک روحانی اعدام شود، لباس روحانی را از تن او بیرون بیاورید تا به مقام روحانیت اهانت نشود! درست نقطه مقابل، تفکر امام که اعتقاد داشتند روحانی باید با کسوت مقدس روحانیت شهید شود تا مردم بفهمند و آگاه شوند که اینها در صحنه هستند
اما رژیم طاغوت توانست با سالوسی و دور زدن برخی از علما و بزرگان، رهبر فدائیان اسلام و سه تن از یاران نزدیکش را در دادگاه محاکمه و سپس در سحرگاه بیست و هفتم دی ماه ۱۳۳۴ مصادف با سالروز شهادت حضرت زهرا(س) در میدان تیر زندان قصر، اعدام کند در آخرین ملاقات شهید نواب صفوی با خانواده اش، مادر ایشان میگوید: «کاش ما مُرده بودیم. کاش ما از بین میرفتیم، بعد شما خودتان را به کشتن میدادید.»نواب ناراحت شد، ولی مهربانانه به مادر گفت: «خانم! اجازه بدهید من دست شما را ببوسم، پای شما را ببوسم. نزدیک صبح جوخه اعدام در کنار میدان بزرگ پادگان به خط ایستادند. نواب و یارانش از سلول بیرون آمدند. ناگهان سید محمد واحدی فریاد زد: اللّه اکبر، اللّه اکبر
به اشاره سرهنگ اللهیاری، پاسبانی دست بر دهان سید محمد گذاشت. سرهنگ پرسید: اگر خواستهای دارید بگویید. سید برای غسل شهادت آب طلبید. آبی که فراهم شد سرد بود. نواب خشمگین فریاد زد: «اگر آب گرم نباشد، رنگ ما میپرد و تو و امثال تو فکر میکنید ترسیده ایم. اما مهم نیست. خدا آگاه است که لحظه به لحظه اشتیاق ما به شهادت بیشتر میشود.
آن گاه یارانش را مورد خطاب قرار داد و گفت: «خلیلم، محمدم، مظفرم! زودتر آماده شوید. زودتر غسل شهادت کنید، امشب جدهام فاطمه زهرا علیهاالسلام منتظر ماست.لحظاتی قبل از شهادت و پس از اتمام نماز، نواب بار دیگر در جملاتی به ارشاد سربازان جوخه اعدام و افسران رژیم پرداخت و در نهایت به ضرب گلوله به فیض شهادت نائل آمد.حرکتهای گروه فداییان اسلام و عملگرایی آنان در پیشبرد آرمانهای اسلامی مدنظرشان تاثیر بسیاری بر حرکتهای انقلابی روحانیون در دهههای 40 و 50 داشت و مقدمهای برای شروع تلاش پیگیر مردم برای به ثمر نشاندن نهال مبارزات و شکوفایی انقلاب اسلامی بود.