ردپای 60 سال خیانت و جنایت(پاورقی)
روایتی مستند از دخالتها و جنایات آمریکا در ایران 1392-1332
طراحی دیپلمات آمریکایی در تهران: دو سناریو برای آشوب و براندازی جمهوری اسلامی
تالیف: کامران غضنفری
Research@kayhan.ir
سرهنگ لیلاند هلند وابسته نظامی سفارت نیز اقرار میکند اطلاعاتی که به دست دانشجویان افتاده بود از صحت و دقت برخوردار بوده است. وی میگوید :
« در خلال بازجویی احساس کردم یکی از گروگانها باید قبل از من در بازجوییهای خود مطالبی درباره ی من فاش کرده باشد. چون می دیدم ایرانیها اطلاعاتی راجع به من دارند که قاعدتاً نمیبایست بدانند و چیزهایی می پرسند که اصلاً در پرونده ام نوشته نشده بود. در حالی که واقعاً نمی دانستم ایرانیها اطلاعاتشان را چگونه به دست آورده اند، از خود می پرسیدم : آیا به زور از کسی حرف کشیده اند، یا کسی داوطلبانه این مطالب را در اختیارشان گذاشته است؟ … جواب مسأله را هرگز پیدا نکردم. ولی در جریان بازجوییها همواره با این حقیقت انکارناپذیر رو به رو بودم که ایرانیها خیلی نکات محرمانه را راجع به من میدانند، خودشان هم به خوبی آگاهند که اطلاعاتشان از صحت و دقت کافی برخوردار است.»
طبق مدارک به دست آمده از سفارت آمریکا مشخص گردید که یکی از کارهای پایگاه سیا در سفارت، تهیه کارت های شناسایی و گذرنامههای جعلی برای مأموران خود در تهران بود. در یکی از گاوصندوق ها مهرهای تقلبی ویزای ورود و خروج فرودگاههای کشورهای اروپایی، آسیایی، آفریقایی، آمریکای لاتین به دست آمد. در گاوصندوق دیگری، بیش از هزار پاسپورت جعلی جمهوری غنا کشف شد. همچنین، چندین پاسپورت جعلی بدست آمد که عکس آمریکاییها در کنار نام و ملیت های جعلی به ثبت رسیده بود. «توماس آهرن» مسئول پایگاه سیا در تهران، یک گذرنامه ی آلمانی با نام مستعار داشت که او را یک تاجر معرفی میکرد.»
هم چنین، طبق اظهارات کورت بارنس مأمور مخابرات سفارت، تعداد قابل توجهی سلاح در داخل سفارت وجود داشته است. وی میگوید:
«[هنگام اشغال سفارت] حدود ساعت سه بعدازظهر بود که وضعیت دشواری برایمان پیش آمد. ایرانیها «آل گولاسینسکی» را با خود به پشت در اتاق آورده بودند و با تهدید به کشتن او از ما می خواستند تا در را به رویشان بگشاییم. «تام آهرن» که از نظر مقام اداری بین ما در اتاق از همه ارشدتر بود، با دیدن این وضع تصمیم گرفت در را باز کند. ولی ما از او خواستیم اجرای تصمیم خود را پنج دقیقه عقب بیندازد تا در این مدت بتوانیم سلاح هایی را که قبلاً به داخل اتاق آورده شده بود در جایی مخفی کنیم و بعد هم با گشودن در تمام گاوصندوق ها نشان دهیم که همه چیز نابود شده و چیزی را مخفی نکرده ایم.
اما در عمل چون نتوانستیم محل مطمئنی برای پنهان کردن سلاح ها در نظر بگیریم، ناچار تعدادی از سلاح ها را درون یکی از گاوصندوق ها و جعبه فشنگ ها را نیز درون یکی دیگر گذاردیم و قفل کردیم. ولی غیر از این دو بقیه ی گاوصندوق ها را باز گذاشتیم تا همه ببینند که هر چه پرونده و سند محرمانه در آنها وجود داشته، همه را به صورت رشته در آورده ایم.
در این میان، چند قبضه تفنگ باقی ماند که چون از نظر اندازه قابل جادادن در گاوصندوق ها نبود، تصمیم گرفتیم آنها را از بالای سقف اتاق در زیر گنبد ـ که محل استقرار آنتن های مختلف بود ـ مخفی کنیم.»
با توجه به اعترافات فوق، آیا مقامات آمریکا باز هم می توانند مدعی شوند که سفارت آمریکا در تهران یک مرکز دیپلماتیک بوده است؟!
جان لیمبرت افسر سیاسی سفارت، دیدگاه دانشجویان نسبت به فعالیت های پنهانی سفارت آمریکا را چنین بیان میکند:
«در هنگام قضاوت راجع به جریان بازجوییهای دانشجویان از ما و یا تفسیرهایشان از مدارک به دست آمده در سفارتخانه، حتماً باید این نکته بسیار مهم در نظر گرفته شود که آنها کمترین تردیدی نسبت به فعالیت های آمریکا در جهت براندازی رژیم [امام] خمینی یا نابودی انقلاب نداشتند. و اصولاً هم اعتقادشان جز این نبود که : تمام گرفتاریهای مملکت و اعمال نادرستی که انجام شده فقط از آمریکا سرچشمه گرفته است.»
در همین موضوع، بد نیست نگاهی بیندازیم به یکی از اسناد «خیلی محرمانه» به دست آمده از سفارت آمریکا. در این سند، یکی از دیپلمات های آمریکایی به نام «جان گریوز» دو طرح را برای براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران ارائه میکند. وی میگوید :
«هیچ یک از گروهها اعم از رهبران سنتی نیروهای مسلح، مدیران و تکنسین های غربزده، سیاستمداران لیبرال، دموکرات، آرمان گرایان شبه نظامی، و بالاخره افراطیون چپ گرا که شامل کمونیست ها نیز می شوند، نمی توانند به نحو آشکار برای به دست گرفتن قدرت اقدام نمایند چون همیشه این خطر هست که بنیاد گرایان اسلامیکه از حمایت بی دریغ تودهها برخوردارند، آنها را نیست و نابود سازند. با وجود این، بنیاد گرایان اسلامی نیز آسیبپذیر هستند، به نظر من حداقل دو سناریو وجود دارد که میتوان آشوب به پا کرد و باعث سقوط نهایی آنان شد.
سناریوی اول: نیروهای رو به تفرق ناشی از نارضایتیهای نژادی و منطقهای، که اگر به نحو نامناسبی با آنها برخورد شود، میتوانند سبب بسته شدن حوزههای نفتی و رکود در اقتصاد سنتی شده، و یا ناسیونالیسم آنقدر بیاثر شود که تودههای مردم از عدم استعداد و توانایی رهبران اسلامی خود ناراضی و ناامید شوند.
سناریوی دوم: ایجاد اختلاف در میان محصلین مدارس و دانشجویان دانشگاهها نیز میتواند منجر به بروز نارضایتی عمومی و یا خشونت شده و سبب بهوجود آمدن همان دورههای چهل روزه شهادتطلبیای شود که منتهی به سقوط شاه شد.»