ردپای 60 سال خیانت و جنایت (پاورقی)
روایتی مستند از دخالتها و جنایات آمریکا در ایران 1392-1332
هایزر: این دفعه با همیشه فرق میکرد
Research@kayhan.ir
تالیف: کامران غضنفری
اعزام ژنرال هایزر به ایران
کارتر در اواخر دسامبر 1978 پس از مشورت با سایروسونس(وزیر خارجه)، برژینسکی (مشاور امنیت ملی)، هارولد براون(وزیر دفاع)، و ژنرال دیوید جونز(رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا) تصمیم گرفت که ژنرال هایزر را به ایران بفرستد تا مأموریت مذکور را به اجرا در آورد.29
ژنرال الکساندر هیگ (فرمانده نیروهای ناتو در اروپا) در مقدمه کتاب خاطرات ژنرال هایزر، در مورد دلایل اعزام هایزر به تهران میگوید:
« در اوایل ژانویه 1979، وقتی که فرماندهی عالی نیروهای متفق در اروپا را داشتم، یک مقام وزارت دفاع آمریکا دربارة اوضاع رو به وخامت ایران با من صحبت کرد و گفت که رئیس جمهور مایل است ژنرال هایزر(معاون من) به تهران برود. مذاکرات بعدی با مقامات کاخ سفید نشان داد که هدف از این کار، به راه انداختن یک کودتا در ایران است. اگرچه این برداشت در نظر مقامات دیگر متفاوت بود، اما احساس کلی این بود که اوضاع خطرناک منافع آمریکا[در ایران] آنها را به این فکر انداخته است .»30
برژینسکی نیز این قضیه را چنین تعریف میکند:
« [در جلسة سوم ژانویه شورای امنیت ملی] دانکن(معاون وزیر دفاع) گفت که ژنرال هایزر باید هر چه زودتر به تهران اعزام شود و فرماندهان ارتش ایران را از ادامه همکاری نظامی آمریکا و ایران، و پشتیبانی آمریکا از آنان مطمئن سازد. من گفتم اگر قرار است شاه از ایران برود، ما باید تعهد قاطع و صریحی به نظامیان ایران بدهیم که در صورت لزوم آنها را در یک اقدام نظامی مورد حمایت قرار خواهیم داد. من با صراحت تمام گفتم که ما نباید در پشتیبانی از ارتش ایران کمترین تردیدی به خود راه دهیم31 ... زمانی که ساعت 6 بعد از ظهر با همراه داشتن تلگرامها به نزد رئیس جمهور رفتم، به او گفتم که به نظر من به اندازه کافی درباره ایران اقدام نکردهایم و این امر ممکن است نتیجة معکوس به بار آورد. کارتر از این گفتة من عصبانی شد و پرسید که مایل به انجام چه اقدامی بودهام. به او گفتم که ما باید ارتش را تشویق به کودتا میکردیم.»32
برژینسکی در ادامة مطلب فوق، باز هم قصد خود مبنی بر تشویق ارتش به کودتا را بیان میدارد:
« امیدوارم که تلگرام ما به ژنرال هایزر که در شرف حرکت به طرف تهران است، به ویژه تضمینهایی که درباره پشتیبانی آمریکا از نظامیان داده شده، از سوی ارتش به منزلة تشویق به انجام اقدامات قاطع در هنگام ضرورت، تعبیر شود.»33
باید توجه داشت فردی که برای این مأموریت انتخاب شده بود یعنی ژنرال رابرت هایزر، در دوران ریاست جمهوری پنج رئیس جمهور آمریکا نقش مشاور را داشته و در دوره 38 ساله نظامیگری خود در سه جنگ حضور داشته و بالاترین نشان نظامی آمریکا یعنی مدال "خدمت برجسته دفاعی" را به خود اختصاص داده بود. وی همچنین شش سال با درجه ژنرال چهار ستاره، در مقام معاون فرماندهی نیروهای آمریکا در اروپا و سپس فرماندهی نیروهای هوائی آمریکا خدمت کرده بود.
ژنرال الکساندر هیگ، در بخش دیگری از مقدمهای که بر کتاب هایزر نوشته، اعتراف میکند که منافع آمریکا اغلب از سوی دولتهایی تأمین میشود که خودکامه بوده و نمی توانند دموکراسی را تجربه کنند. وی ضمناً به کاخ سفید هشدار میدهد که چنانچه مسئلة نقض حقوق بشر در چنین کشورهایی را مطرح کنند، ممکن است به سقوط آن دولتها منجر شده و در نتیجه منافع آمریکا به شدت آسیب ببیند. وی میگوید:
« به قول هایزر، مسئلة مهم این است که آمریکا چگونه با یک تغییر تاریخی در کشورهای در حال توسعه که درگیر روند تجدد طلبی و مدرنیزه شدن گشتهاند، برخورد میکند. دولت ها و سنتهای سیاسی این کشورها کمتر دموکراتیک است و اغلب حاکی از خودکامگی است. منافع ما اغلب از سوی دولتها تأمین میشود، دولتهایی که نمیتوانند دموکراسی را تجربه کنند. ایران یک مورد کلاسیک است، اما هنوز کشورهای دیگری نیز هستند و فردا هم کشورهایی خواهند بود که همین مسئله را خواهند داشت...هنگامی که مسئلة حقوق بشر و نقض آن در یک کشور خارجی مطرح میشود، کاخ سفید باید دریابد که اگر دولت آن کشور سقوط کند، منافع آمریکا به شدت لطمه خواهد خورد.»34
در واقع، ژنرالهیگ مطلب درستی را بیان داشته است زیرا که تاریخ 65 سال گذشته، یعنی از هنگام خاتمة جنگ جهانی دوم تا کنون، نشان میدهد که آمریکا در نقاط گوناگون دنیا همواره حامی و پشتیبان حکومتهای دیکتاتور و ضد مردمی بوده و هر جا که مردمی قصد ایستادن بر روی پای خود و رهایی از زیر بار ظلم و ستم چنان حکومتهایی را داشتهاند، مورد تهاجم و سرکوب نیروهای آمریکایی قرار گرفتهاند.
هایزر ماجرای ورودش به ایران را این گونه بیان میکند:
« خبر ورود من به ایران[چهارم ژانویه 1979 – 14 دی ماه 1357] به طور سـّری به اطلاع ژنرال فیلیپ گاست، رئیس هیئت نظامی آمریکا در ایران، رسیده بود. ترتیب استقبال از من، به طور مخفیانه داده شده بود... به نظر نمیرسید که کسی آمدن ما را زیر نظر داشته باشد. در سفرهای قبلی مهمترین رهبران نظامی حکومت شاه، در فرودگاه به استقبال من میآمدند و مراسم استقبال پر طمطراق بود، اما این دفعه با همیشه فرق میکرد.»35
وی در مورد دیدار روز بعد خود با سولیوان، چنین میگوید:
«پنجم ژانویه که با سولیوان روبهرو شدم، پیامی را که از سایروسونس دریافت کرده بود به دستم داد. در پیام دستور داده شده بود که من همة دستورات قبلی را نادیده بگیرم. به نظر میرسید که دیگر نباید طبق دستور مقرر با رهبران نظامی ایران تماس بگیرم. قرار شده بود تا اطلاع بعدی از واشنگتن، کاری نکنم. این مقدمة خوبی نبود. دریافتم که در واشنگتن وحدت نظر وجود ندارد. بدیهی بود که وزارت خارجه در مورد اوضاع ایران نقطه نظر خاصی داشت و وزارت دفاع نقطه نظر دیگری. 36... برای من عجیب بود که با دستور رئیس جمهور وارد ایران شدم که همه را وادار به حمایت از بختیار کنم، اما از نمایندة رئیس جمهور شنیدم که بختیار قبل از آغاز بازی، شکست خورده است.... به سفیر گفتم: اگر قرار باشد به من دستور داده شود که کار را ادامه دهم، قطعاً هر چه را که خود بخواهم، انجام خواهم داد.
تنها با ارتش در تماس خواهم بود و او نیز میتواند تماس خود را با سیاسیون ادامه دهد.»37