بوي بارون
غم که ميآيد در و ديوار، شاعر ميشود
در تو زندانيترين رفتار، شاعر ميشود
مينشيني چند تمرين رياضي حل کني
خطکش و نقاله و پرگار، شاعر ميشود
تا چه حد اين حرفها را ميتواني حس کني؟
حس کني دارد دلم بسيار شاعر ميشود
تا زماني با توام انگار شاعر نيستم
از تو تا دورم دلم انگار شاعر ميشود
باز ميپرسي: چهطور اينگونه شاعر شد دلت؟
تو دلت را جاي من بگذار! شاعر ميشود
گرچه ميدانم نميداني چه دارم ميکشم
از تو ميگويد دلم هر بار شاعر ميشود
زنده ياد نجمه زارع