مدیحهسرایی نشریات زنجیرهای برای فراماسونها
پدران معنوی مدعیان اصلاحطلبی(پاورقی)
همین تحریفات را درباره اشخاصی مانند سلیمان میرزا اسکندری، میرزا آقاخان کرمانی، عبدالرحیم طالبوف، میرزا فتحعلی آخوندزاده و ... در نوشتههای امروزین اندیشههای ماسونی شاهد هستیم که متاسفانه در برخی نشریات و روزنامههای وابسته به جریان شبه روشنفکری و به اصطلاح اصلاح طلبی بدون هرگونه روشنگری و پاسخی منتشر میشوند.
دیگر آزادیخواه اندیشمند حضرات روشنفکرنما، یعنی میرزا ملکم خان معروفتر از آن است که بتوان به یک یا دو منبع تاریخی اشاره کرد.
مثلا در مهرنامه شماره 3 به تاریخ خرداد 1389، در پروندهای به نام «آیا در ایران، اقتصاد علم است»، مطلبی با عنوان «گذار از اندیشه لیبرال به اقتصاد دولتی». در مقدمه این مطلب آمده است:
«...میرزا ملکم خان ناظم الدوله که روشنفکری آزادیخواه بود، 104 سال پیش رسالهای نوشت برای ناصرالدین شاه قاجار...که اگر عمدی یا به سهو قسمتی از نوشته میرزا ملکم خان را به عنوان مقاله به یکی از همایشهای این روزهای اقتصادی بدهیم، هیچ کس نمیتواند بفهمد این مقاله را روزنامهنگار و نویسندهای در 104 سال پیش نوشته است..»!
اینکه چرا برخی افراد و نشریاتی که مارک اصلاحطلب برپیشانی دارند، در تلاشند تا شخصیت تاریک و سیاه فردی مانند میرزا ملکم خان را تطهیر و تنزیه گردانده و وی را «پدر معنوی اصلاحطلبی» بخوانند، شاید از آن روباشد که برخی تئوریسینهای وابسته به این جناح، تقریبا همان پردهای را ساز میکنند که میرزا ملکمخان حدود 110 سال قبل مینواخت. شباهت تئوریهای این افراد با نظریات ملکم خان، شگفتآور است! ولی اگر بدانیم که ملکم خان با شناختی که از جامعه ایران و سنتهای فرهنگی آن به دست آورده بود، در ایده اصلی خود یعنی اروپایی کردن ایران تجدید نظر کرد و فراماسونری را در پوشش مذهب و دین به خورد ملت داد، از این تشابه تعجب نمیکنیم!!
ویلیام اسکاونت بلونت (آزادیخواه انگلیسی) در کتاب« راز تاریخی اشغال انگلیسی مصر» از قول میرزا ملکم خان مینویسد :
«...من دریافتم که اروپایی کردن ایران بیفایده است و مصمم شدم که اصلاحطلبی خود را در لفافه مذهب عرضه کنم تا برای هموطنانم در خور فهم باشد...»
و در حالی که روزنامه شرق در مطلبی ملکمخان را «روشنفکر اندیشمند مشروطهخواهی» معرفی میکند «که در آگاهی تودههای مردم نقش عمدهای داشت»، اما اسماعیل رایین در صفحه 32 جلد اول کتاب «اسناد فراماسونری در ایران» مینویسد :
«...در میان اغلب مورخان، این اجماع وجود دارد که نخستین محفل فراماسونی در ایران به وسیله ملکم خان تاسیس شد. این محفل که شعبهای تقلیدی از گراند اوریان فرانسه بود، فراموشخانه نام گرفت و بسیاری از رجال متنفذ آن دوره را گردآورد و به تبلیغ افکار سیاسی و اجتماعی جدید پرداخت.»
و یا ناظم الاسلام کرمانی در صفحه 121 «تاريخ بيداري ايرانيان» درباره میرزا ملکم خان و فراموشخانه او مینویسد:
«...درباره تاريخ «فراموشخانه ملكم»نظرها متفاوت است،اما اكثريت، تأسيس آنرا در سال 1274 هجري قمري مطابق با سال 1857 ميلادي دانستهاند. ملكم كلمه«فراموشخانه»را كه از زمانهاي بسيار قديم به فرقه (ماسونري) ميگفتند انتخاب كرد؛ چون مردي باهوش و زيرك بود و ميدانست چگونه بين مردم نفوذ كند،اين كلمه را كه حكايت از داستانهاي اسرارآميز و هيجان انگيز ميكرد به روي سازمان خود نهاد و جنبه رمز و ابهام فراموشخانه را با سابقه تاريخي آن در ذهن مردم ممزوج ساخت».
محمدعلی فروغی؛
موسس لژ بیداری
اما شاید یکی از پیشانی سفیدترین عوامل و عناصر فراماسونری که مکررا مورد توجه و تجلیل نشریات شبهروشنفکری و اصلاحطلب قرار گرفته، محمد علی فروغی باشد که در تازهترین شماره نشریه «اندیشه پویا» نیز پرونده مداحانه و تجلیلگرانه مفصلی را به خود اختصاص داده است.
مدیحه سرایی برای فروغی در این دسته از نشریات سابقه دیرین دارد؛کامران دادخواه در مهرنامه شماره 3 به تاریخ خرداد 1389 مینویسد:
«...تاریخ از فروغی به نیکی یاد کرده و او بدون شک انسان نخبهای بوده است...»
«مهرنامه» در همان سال و در شماره 9 خود به تاریخ اسفند 1389 نیز پروندهای درباره فروغی به بهانه انتشار کتاب «بررسی زندگی و آثار محمد علی فروغی» به چاپ رساند که در آن بطور مفصل، کارنامه وی مورد تحسین و تجلیل واقع شده و از قول برخی اشخاص، وی را به درجه فراانسانی نیز ارتقاء دادند.
مثلا حبیب یغمایی درباره وی میگوید:
«...این مرد اصلا فرشته بود...»
مجتبی مینوی مینویسد:
«...به نظر من فروغی نمونه کامل یک ایرانی تمام عیار، تربیت شده و با معرفت است که در کار سیاست و علم و ادب و فرهنگ و فلسفه در همه چیز خیلی مبرز و سرشناس و از رجال درجه اول محسوب میشود...»
همچنین رعدی آذرخشی در همان شماره «مهرنامه» راجع به فروغی مینویسد:
«...محمد علی فروغی یکی از دانشمندترین و روشن بینترین و بزرگترین رجال ایران در قرن حاضر بود...»
و مطالب فوق با این جمله خاتمه مییابد که :
«...پیشینه فروغی جای کوچکترین تردیدی درباره صداقت و درستی او باقی نمیگذارد...»