مرگ جاهلی(خوان حکمت)
اين حرف را هم شيعهها و هم سنّيها ازوجود مبارك رسول گرامي(ص) نقل كردند: مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِيتَهً جاهِليَّهً (1)؛ كسي بميرد و امام زمانش را نشناسد، مرگ او مرگ جاهليت است.
لذّت و حلاوت مرگ براي انسان مؤمن
ميدانيد مرگ عصارة حيات است، مرگ ما را نميميراند، ما مرگ را ميميرانيم؛ ما مرگ را آنچنان ميميرانيم كه ديگر مردني نيست! در قرآن نفرمود مرگ انسان را ميچشد، فرمود: انسان مرگ را ميچشد: كُلُّ نَفسٍ ذائِقَهُ المُوت(2). هر كسي اين كاسة مرگ، اين يك ليوان مرگ را ميچشد و تمام ميكند و ديگر مرگي نيست. ما مرگ را ميميرانيم، نه مرگ ما را بميراند؛ ما كه نابود نميشويم! مرگ يك مايعي است در يك ليوان، اين يك ليوان عصارة عمر ماست. اگر كسي عمري شيرين كار بود، حرف شيرين زد، كار شيرين كرد، فكر شيرين داشت، با حلاوت بود؛ اين ليوان خيلي شيرين است. هيچ شربتي به اندازة مرگ براي مؤمن گوارا نيست! مرحوم كليني از امام(ع) نقل كرد كه وقتي مؤمن ميميرد، آنقدر لذّت ميبرد كه در تمام 60 ـ 70 سال به آن لذّت نرسيده بود. خدا ميداند مرگ براي مؤمن چقدر شيرين است. او نه فشاري دارد، نه دردي دارد، نه رنجي دارد؛ فرشتگان به سلامش ميآيند، مثل اينكه گل ياسی بو كند ميخوابد؛ مرگ اينقدر شيرين است. اين حرف، حرف مولوي است:
مرگ اگر مرد است، آيد پيش من
تا كشم خوش در كنارش تنگ تنگ
من از او جاني بَرَم بيرنگ و بو
او زِ من دَلقي ستاند رنگ رنگ(3)
به مرگ خطاب ميكند، ميگويد: ای مرگ، مگر مردهاي؟ چرابه سراغ ما نميآئي ؟ اي مرگ اگر نمردهاي، درياب. اين بزرگان به مرگ خطاب ميكنند: بيا، ما را به آن لذّت برسان. تو دَلقي از ما ميگيري، ما جان تو را از اين عالم به در ميبريم. هيچ لذّتي براي انسان مؤمن به شيريني مرگ نيست. انبياء را مي بيند، اولياء را مي بيند، حسين بن علي را مي بيند، فرشتگان را مي بيند، فرشتگان به او سلام ميكنند، در كمال آسايش جان ميدهد؛ اين مرگ مردان الهي است كه به اين صورت در ميآيد، اين مرگ عاقلانه است.
امّا اگر كسي مرگش مرگ جاهلي بود، تمام تلخكاميهاي دوران يك طرف، تلخي مرگ يك طرف. اگر دندان كسي را بخواهند بدون بيحسي موضعي بكشند چقدر درد ميآيد ؟ اصلاً چرا درد ميآيد ؟ براي اينكه يك ذي روحي را ميخواهند بيروح كنند. يك مقدار گوشت بدن را شما با كارد جدا كنيد، چرا درد ميآيد ؟ براي اينكه ميخواهيد روح را از او جدا كنيد. تمام ذرّات بدن از نوك پا تا مغز همين درد را دارد، چون از تك تك اينها روح را جدا ميكنند! موقع مردن كسي را آمپول بيهوشي نميزنند. مرگي كه دين و برهان ميگويد غير از مرگي است كه طبيب ميگويد. مرگي كه طبيب ميگويد، براي اجازة دفن خوب است. او نميداند مرگ يعني چه، برزخ يعني چه؛ اين بحث فراطبيعي است. اينكه طبيب ميگويد اين شخص مرد، يعني قلبش و مغزش از كار ايستاد؛ دفنش كنيد! امّا مرگ يعني انتقال از دنيا به برزخ؛ انسان وابسته به دنيا تك تك اين علاقهها را از او بايد جدا كنند، با مقراض بكنند؛ تكتك اين اجزاء را بايد بيروح كنند، لذا اين بيچاره مدّتها در رنج است. مرگ اگر قابل تحمّل بود كه آدم جان نميداد! بدون بيحس كردن، بدون بيهوش كردن تمام ذرّات بدن، روح را از ما ميگيرند و چه دردي از اين دشوارتر؟!!
عصاره حيات انساني
فرمود: كسي که امام زمانش را نشناسد و بميرد، مرگ او مرگ جاهليّت است: مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِيتَهً جاهِليَّهً. وقتي جاهليّت شد، معلوم ميشود زندگي زندگي جاهلي است؛ وگرنه در موقع مردن كه سخن از عقل و جهل، عدل و ظلم، حُسن و قبح و حرام و حلال نيست! اگر عمري انسان بيراهه رفته است، محصول آن عمر را در يك قدح ميريزند، ميگويند: بچش! در قيامت هم همين كار را ميكنند، ميگويند: ذُقْ اِنَّكَ اَنتَ العَزيزُ الكَريم(4). تو كه عزيز بيجهت بودي، بچش جزاي عمل را: كُلُّ نَفسٍ ذائِقَهُ المُوت، نه اَلمُوتُ يَذُوقُ كُلِّ نَفس؛ نه مرگ ما را ميچشد، ما مرگ را ميچشيم. ببينيم اين قدحي كه پر كرديم، تلخ است يا شيرين! فرمود: اگرکسی امام زمان را نشناسد، تلخ است، جاهليّت است؛ وقتي مرگ،مرگ جاهلي بود، نشان آن است كه حيات، حيات جاهلي است. امام زمان كسي است كه عدل محض است، عقل محض است، عدالت اجتماعي ميآورد تا مغزها فرار نكند از يك سو؛ سرمايهها گريزان نباشند از سوي ديگر؛ طبقة محروم آشوب نكند، از سوي سوّم؛ اين ميشود عدل ممثّل، اين ميشود حيات عقلي، اين ميشود حيات عادلانه؛ لذا گفتند: با امام زمانت رابطه داشته باش، اسرار امامت را بشناس، دستور امام را بشناس. البتّه سينه زدنها و ناله كردنها و اشك ريختنها هم در حدّ خود به اندازة 10 درصد و 20 درصد اثر خود را دارد؛ امّا آن 90 درصدش فهم است و فهم!
بيانات حضرت آيتالله جوادي آملي (دام ظلّه)
در جمع اقشار مختلف شهرستان آمل، حسينية هدايت آمل ـ 14/ 11/ 1384
(1) وسائل الشيعه/ 16/ 246
(2) انبياء/ 35 و عنكبوت/ 57
(3) كلّيات شمس تبريزي/ ص 498/ غزل 1327
(4) دخان/ 49
خوان حکمت روزهای یکشنبه منتشر میشود.