دمت گرم، رزمنده!
مرد میگریست. عاقل مردی بود، میگفت بد کردید. میگفت و گریه میکرد. لابد زخم تازه، طعنه به جراحتهای کهنه دفاع مقدس زده بود که کار مرد به اورژانس کشید.
او یک دلواپس است؛ از زمره آنهایی که میگویند کاسب تحریماند. وقتی پرونده استیضاح وزیر علوم سابق (فرجیدانا) پیش آمد و او از پیشآهنگان بود، گفتند دلواپس است، چون برادرش بورسیه غیرقانونی گرفته است. بورسیه و ما ادراک ما البورسیه! 28 مرداد 93 بود. مرد گفت «باید اعتراف کنم یکی از برادرانم از بورسیه استفاده کرده!» اقرار العقلاء علی انفسهم جائز! چشم ما روشن آقای علیاصغر زارعی! خب!
«ادعا کردهاند نام برادران من در فهرست بورسیههای غیرقانونی وجود دارد. البته باید اعتراف کنم که یکی از برادرانم از بورسیه استفاده کرده؛ اما نه بورسیه دکترا؛ بلکه بورسیه «شهادت» که در دوران جنگ تحمیلی نصیب وی شد. احتمالا منظور این بداخلاقیها هم همین بورسیه شهادتی بوده که نصیب برادر من شده است. یکی دیگر از برادرانم نیز چندماه پیش فوت کرد که کارگر بود و تحصیلات دانشگاهی نداشت که بخواهد از بورسیه دکترا استفاده کند. دیگر برادرم هم که زنده است، همینطور اصلا تحصیلات دانشگاهی ندارد که بحث بورسیه دکترایش مطرح باشد. بنابراین، میماند همان یک برادرم که شهید شد و احتمالا منظور از این هیاهو، بورسیه شهادت بوده که نصیب برادرم شد».
نوش جانت این تیرهای ملامت! «یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبهم و یحبونه ... یجاهدون فی سبیلالله و لایخافون لومه لائم». غم حقیقت را خوردن و طعنه شنیدن، سنت جوانمردان است.
علیاصغر زارعی اکنون یک «برند» که نه، یک پرچم است؛ او علمداری است که راه گم نشود. در غیرت و مردانگی او همین بس که آبان 1387 وقتی مطلع شد مدیرکل پارلمانی دولت وقت برای منتفی کردن یک استیضاح، چک 5 میلیونی به برخی نمایندگان میدهد، رفت و سیلی به گوش او نواخت.
علیاصغر زارعی دیروز اما نه به گوش فلان نماینده و دولتمرد سیلی نزد. سیلیای اگر زد همان بود که گفت و گریست؛ بیآبرویی کردید! این سیلی نجیبانه، سیل خواهد ساخت زیر پای همه بیخیالها و سهلانگارها و سهلاندیشها که پلی شدهاند برای عبور و نفوذ دشمن ... حتی اگر کار رزمنده «علیاصغر» به اورژانس کشیده باشد.
دمت گرم رزمنده!