kayhan.ir

کد خبر: ۴۹۵۱۳
تاریخ انتشار : ۱۹ تير ۱۳۹۴ - ۱۷:۲۳
پیدا و پنهان شکل‌گیری وهابیت

عبدالعزیز چگونه توانست مدینه را به تسخیر خود درآورد ؟!(پاورقی)


Research@kayhan.ir
مهم‌ترين بخش گفت‌وگوي اين دو، درباره بندر عقبه بود كه لندن تصميم داشت پادشاه ماوراي اردن، عبدالله؛ برادر علي و پسر ديگر شريف حسين كنترل آن را در دست بگيرد. در هر حال به نظر لندن شريف و پسرهايش براي قبايل، چون قهرماناني نامدار به حساب مي‌آمدند. ۱۱۴ اين مسئله حتي خوشايند علي هم نبود اما او بيشتر از آن‌چه نزديكانش از وي مي‌دزديدند، نگران چيزهايي بود كه دشمنانش از او مي‌گرفتند.
در آن سو، عبدالعزيز هم نسبت به اين مسئله اعتراض كرد اما زماني كه نماينده بريتانيا درگيري او را با علي يك درگيري كاملا مذهبي اعلام كرد، رضايتش فراهم آمد؛ چرا كه خيالش بابت اعلام بي‌طرفي بريتانيا در قبال تسخير جده و مدينه آسوده شد، رضايت شفاهي انگلستان براي تسخير حجاز كافي بود.
مدت كوتاهي بعد، شهر مدينه زير فشار محاصره تسليم شد. فرمانده گروهي كه شهر را محاصره كرده بود، همان فيصل الدويش معروف بود كه در طائف آن كشتار را به راه انداخته بود.
وهابي‌ها هميشه نسبت به مدينه؛ شهري كه مقبره پيامبر اكرم(ص) در آن قرار داشت و چند تن از امامان معصوم و برخي از صحابه رسول خدا در آن دفن شده بودند، حساسيت داشتند. شهر مدينه به خصوص مورد توجه و سكونت شيعيان زيادي بود و علاوه بر همه اين‌ها گنجينه‌هايش به خوبي مي‌توانست حس انتقامجويي اخوان را برانگيزد.
بنابراين عبدالعزيز كه به حمايت مردم مدينه نياز داشت، تلاش كرد تا دور از چشم اخوان، براي مردم شهر آذوقه بفرستد و توجه آن‌ها را به عطوفت خودش جلب كند. به اين ترتيب مردم كه مقاومت را شكست خورده مي‌ديدند، تصميم گرفتند به محمد، پسر سوم عبدالعزيز كه جواني تقريبا بيست ساله بود، تسليم شوند. محمد با سپاهيان سعود وارد مدينه شد و مستقيم به مسجد پيامبر رفت و نماز را بجا آورد. با وجود فيصل الدويش، كنترل شهر مدينه اكنون در دست خاندان سعود بود.
پس از رسيدن اين خبر به جده، نيروهاي علي نيز سلاح‌ها را بر زمين و او را تنها گذاشتند. علي به عراق رفت و به برادرش فيصل پناهنده شد و به اين ترتيب پرونده حكومت‌هاشمي‌ها با رفتن او از عربستان بسته شد. پادشاه جديد عربستان با سخاوت مالكيت زمين‌هايي را كه متعلق به خاندان‌هاشمي بود به آن‌ها بازگرداند؛ هر چند ‌هاشمي‌ها در اردن اقامت داشتند.
اكنون كه عبدالعزيز در يك قدمي امپراطوري‌اش بود، نمي‌توانست هيچ چيزي را كه مانع تحقق اين رويا بود، بپذيرد. او تا آن لحظه اخوان را زير پر و بالش پرورش داده بود و وهابي‌ها برادران او محسوب مي‌شدند اما زماني پيش آمد كه عبدالعزيز بايد به نفع امپراطوري با آموزه‌هاي اخوان به طور عملي مخالفت مي‌كرد.
حادثه‌اي كه در يكي از شب‌ها در خارج از اردوي سعودي به وقوع پيوست، نمونه‌اي از اين مخالفت عملي بود.
آن شب گيلبرت كليتون انگليسي كه به همراه منشي فلسطيني‌اش آنتونيوس ميهمان عبدالعزيز بودند، تصميم گرفتند براي نوشيدن پنهاني ويسكي و سودا كه كليتون در خاطراتش از آن با عنوان بزمي مهم ياد كرده است، به چادرهايشان پناه ببرند. آن‌ها بعد از خوردن نوشيدني و مشروب مشغول گشت و گذار شبانه بودندكه دو نفر از اعضاي فرقه اخوان به آن‌ها دشنام دادند. آن دو به فرستاده‌هاي بريتانيا لقب «سگ‌هاي مسيحي‌» دادند.
وقتي كليتون به اردوي سلطان بازگشت با خود انديشيد كه بايد به خاطر اين توهين با عبدالعزيز حرف بزند. عبدالعزيز با شنيدن ماجرا، آن دو عضو فرقه اخوان را فراخواند. دو مرد در حالي كه ريش‌هاي ژوليده خود را مي‌جنباندند، با اداي عبارت: «خداوند به تو رحمت ارزاني دارد»، سلام كردند، سلطان خشمگين در جواب گفت كه خداوند شما را روسياه كند. سپس دستور داد تا همان جا آن دو نفر را در حضور وي سي ضربه شلاق بزنند و بعد آن‌ها را به زندان مكه فرستاد تا جزاي دشنام دادن به ميهمانان مست سلطان را ببينند.۱۱۵
مورد كليتون نمونه‌اي از سياست‌هاي قاطع عبدالعزيز درباره مسايل ديني در مواجهه با موقعيت‌هاي سياسي بود.