kayhan.ir

کد خبر: ۳۴۷۸۸
تاریخ انتشار : ۲۳ دی ۱۳۹۳ - ۲۱:۵۷

کرم‌ها و ریشه‌ها (یادداشت روز)


اگر آرمان به سانتریفیوژ وصل نیست، به چه چیزی وصل است؟ یعنی کجا ممکن است خط قرمز باشد و آستانه تحمل قائلان این سخن تمام شود؟ کجاهاست که غیرت  یک فرد یا جامعه دیگر نمی‌پذیرد کوتاه بیایند؟ اصلا آیا محل نزاع و بحث مثلا میان منافع و آرمان‌ها و دوگانگی واقعیت‌ها و ارزش‌هاست آن‌گونه که در سخنان هفته گذشته رئیس‌جمهور القا شد و عمیق‌تر آن سال‌هاست از زبان طیفی از معارضین اصول انقلاب اسلامی- از جبهه ملی و نهضت آزادی تا راست و چپ‌های تجدیدنظرطلب نظیر برخی اعضای کارگزاران و مشارکت و مجمع روحانیون و حتی یکی دو عضو زاویه گرفته جامعه روحانیت- ادا می‌شود؟ کسانی با بدفهمی و خیال‌ مصلحت‌سنجی وارد این مغالطه شده‌اند اما متن و اصل و ریشه این خط در معارضه با انقلاب اسلامی است. سخنگوی حزب کارگزاران به عنوان کسی که این حزب را لیبرال توصیف کرد یکشنبه 21 دی 93 در مصاحبه با روزنامه اعتماد می‌گوید «ما باید مشخص کنیم می‌خواهیم همچنان یک دولت انقلابی باشیم یا دولتی مستقل که می‌خواهیم به مسائل داخلی بپردازیم. اگر بخواهیم انقلابی بمانیم و رفتار کنیم باید بسیج و سپاه را تقویت کرد، یارگیری‌هایی در منطقه داشته باشیم، حوزه نفوذمان را افزایش دهیم... ما باید تعاملات و سرمایه‌گذاری خارجی را افزایش دهیم. مردم باید تصمیم بگیرند می‌خواهند دولت و نظام پیشتاز در منطقه و جهان داشته باشند یا ترجیح می‌دهند نظام و دولتشان مستقر و در خدمت توسعه و آبادانی کشور و نظام باشد.» این جریان به آقای روحانی و دولت وی به چشم پلی برای عبور از آرمان‌های انقلاب- با ژست تامین منافع ملی- می‌نگرد.
قبل از بررسی پرسش‌های فوق‌الذکر باید از یک عارضه مهم که خیلی هم به چشم نمی‌آید تحت عنوان «کرم‌خوردگی فکری و فرهنگی» در میان برخی جریان‌ها سخن گفت. به تعبیر دهخدا «کرم‌خوردگی: خوردن کرم درخت را، و آن آفتی است که بر اثر کرم‌های ریز حاصل می‌شود.» مفهوم رساتر، کرم‌خوردگی دندان است. دندان در ظاهر سالم اما در واقع از درون پوک شده و پوسیده است. گاه اندازه یک خال کوچک به نظر می‌رسد اما وقتی همان خال را بشکافید یا دندان بشکند معلوم می‌شود پشت این دیواره به ظاهر سالم، بخش اعظمی از دندان بر اثر فعالیت باکتری‌ها پوسیده است. گاه این عمل باکتری‌ها موجب ایجاد حفره و سپس تعمیق آن و شکستن دندان می‌شود. اتفاقی که در سازمان مجاهدین (انقلاب) و حزب مشارکت و کارگزاران رخ داد، مشابه همین کرم‌خوردگی است. 9 دی ماه 1380 در حالی که «عصر ما» ارگان «سازمان» توقیف شده بود، نشریه سکولار همشهری ماه به سردبیری محمد-ق (سردبیر بعدی نشریات زنجیره‌ای) نوشت «عصر ما در تئوری‌پردازی‌های خود می‌کوشید ثابت کند سکولار نیست و با سکولارها مرزبندی دارد اما کارنامه 8 ساله عصر ما لاجرم گامی بلند در راه عرفی شدن [سکولاریزاسیون] سیاست بود. جناح چپ در عصر ما دوران گذار خویش را از ایدئولوژیزه به استراتژیک سپری کرد. عصر ما آذر 80 لغو امتیاز شد اما مدت‌ها پیش از این عصر ما پایان یافته بود. فراموش نکنیم همه ما بر شانه‌های عصر ما ایستاده‌ایم.»
همین کرم‌خوردگی بود که باعث شد علیرضا علوی‌تبار جرئت کند درباره حزب مشارکت پیش‌بینی کند و آن پیش‌بینی هم درست از آب دربیاید مبنی بر اینکه 3 طیف در جبهه مشارکت گرد هم آمده‌اند از جمله کسانی که به خاطر خط امام در مقابل آقای منتظری ایستادند اما طیف تکنوکرات و بورکرات، خط امامی‌ها را به حاشیه خواهند برد. همین کرم‌خوردگی است که موجب می‌شود سردبیر «همشهری ماه» و چند نفر قبیل وی امسال به مرکزیت حزب کارگزاران راه پیدا کنند و محمد هاشمی دبیر سیاسی حزب و از پایه‌گذاران آن پس از کناره‌گیری اعتراضی  از حزب بگوید من به اعضای کارگزاران هشدار دادم که سرنوشت ساختارشکنانه مشارکت در انتظار کارگزاران است. همین کرم‌خوردگی است که موجب می‌شود سردبیر همشهری ماه پس از حضور در طیفی از پایگاه‌های مطبوعاتی دشمن، سردبیر روزنامه آسمان شود و آن روزنامه از زبان یک عضو گروهک مرتد جبهه ملی، به حکم قرآنی قصاص اهانت کند. اسفند 92 این روزنامه توقیف می‌شود اما فقط به 2 میلیون تومان جریمه محکوم می‌شود! بعدها اخباری از حضور آقای سردبیر در برخی گروه‌های انتخاب وزیر و مدیر منتشر شد تا 27 تیر 93 که همین آقا به همراه برخی دیگر از اعضای گروهک‌های نشاندار به مراسم افطار رئیس‌جمهور دعوت می‌شود و در آنجا درباره زندگی به سبک حلزون خانه به دوش، فقدان آزادی بیان و اظهار همدردی با رئیس‌جمهور در قبال برخی محدودیت‌ها سخنرانی می‌کند. به چند ماه نمی‌کشد که همین پادوی جریان‌های معارض و تجدیدنظرطلب، سردبیر یک روزنامه تازه تاسیس می‌شود تا دیروز تیتر و عکس تمام قد صفحه اول خود را به یک کارگردان و این عبارت اختصاص دهد؛ «من هم شارلی هستم.»!
«من هم شارلی هستم»، برگردان «من هم سلمان رشدی هستم» است. درباره اتفاقات این روزهای پاریس و حمله به مجله طنز شارلی ابدو و پشت پرده‌های آن باید در زمان دیگری گفت و نوشت. حقیقت این است که 2 گروه تروریست فرهنگی و فیزیکی (از سروش تا داعش) یکی با ژست روشنفکر و دیگری با قیافه مسلمانی، به اصل و ریشه و تنه و ساقه اسلام حمله می‌کنند. علت هم همان است که چند سال پیش سروش (به عنوان شروع‌کننده برخی توهین و تحریف‌ها نسبت به پیامبر(ص)) با صدای بلند در هلند و پاریس گفت «سکولاریسم که قرار بود نسبت به ادیان بی‌طرف باشد اکنون تبدیل به سکولاریسم ستیزه‌گر شده یعنی رسما با پاره‌ای از ادیان در می‌آویزد و می‌ستیزد و وجود اجتماعی آن را تحمل نمی‌کند. از این قرار چیزی اتفاق افتاده که در پیش‌بینی سکولارها نبوده است... رفته رفته سکولاریسم وارد دوره ستیزه‌گر و میلیتانت می‌شود. سکولاریسمی که مدارا و ظرفیت و هاضمه قوی پیشین خود را از دست داده است. به گفته جامعه‌شناسان و برخلاف پیش‌بینی‌ها، ادیان در حال قوت گرفتن هستند... سکولاریسم نمی‌تواند دین قوی و فربه را ببلعد و از گلویش پایین نمی‌رود و لذا ستیزه‌گر می‌شود... آمریکا، عراق و افغانستان را اشغال کرد و هر دو کشور در قانون اساسی نوشتند ما باید قوانین‌مان را از شرع بگیریم. سکولاریسم صدامی تبدیل شده به آنتی سکولاریسم و این در مخیله آمریکایی‌ها نمی‌گنجید... در کشورهای اروپایی حکومت‌ها در مواجهه با اقلیت‌های دینی نیرومند کم‌کم دارند مدارای خود را از دست می‌دهند.»
شارلی ابدو با عقبه یهودی، سال‌های 2006 و 2001 به همراه برخی نشریات اروپایی از جمله دانمارکی اقدام به انتشار کاریکاتورهای توهین‌آمیز علیه پیامبر اعظم(ص) کرد. این نشریه اعلام کرد همین امروز (چهارشنبه) نیز کاریکاتورهایی علیه پیامبر اسلام(ص) منتشر خواهد کرد. اما یک روز قبل، یک روزنامه ایرانی- با عقبه‌ای که به اجمال گفته شد- در تیتر یک بزرگ خود با وقاحت می‌نویسد «من هم شارلی هستم». یعنی سلمان رشدی‌ها در این مسجد ضرار دور هم جمع شده‌اند. این کرم‌خوردگی  و فعالیت زالوها و انگل‌ها در حال وقوع است اما چون دوقطبی اصلی برای برخی مسئولان، دوقطبی غیرواقعی و مغلوط «حامی دولت- منتقد و مخالف دولت»- و نه دوقطبی‌ باورها و منافع ملت و دشمنان آن- است بنابراین از کنار این قبیل نشریات عبور می‌کنند و دست روی نشریه منتقدی می‌گذارند که خبر مرگ دیکتاتور عربستان (یکی از عاملان اصلی انواع جنایت‌ها علیه ملت‌های منطقه و خائن بزرگ در ماجرای سقوط قیمت نفت) را تیتر خود کرده است. این روزنامه بلافاصله دادگاهی می‌شود چون موجب تخریب روابط خوب ما با آل سعود شده(!) اما متولیان نشریات زنجیره‌ای جرئت می‌کنند گستاخی را از غیرانسانی خواندن قصاص به «من هم شارلی هستم» توسعه بدهند. چرا؟ چون آرمان بعضی از ماها نه به سانتریفیوژ که به هیچ رگ و ریشه‌ای وصل نیست. به اعتبار همین پکیدگی و پوسیدگی بود که فروردین 88 یک سارق لباس پیامبر(ص) در اسلامبول ترکیه (اجلاس اتحاد تمدن‌ها) دست راسموسن دبیر کل ناتو و نخست‌وزیر سابق دانمارک را که از حامیان اصلی کاریکاتورهای توهین‌آمیز علیه رسول اعظم(ص) بود، گرفت و به گرمی فشرد در حالی که دست راست راسموسن شکسته و از گردن آویزان بود.
از کتاب آیات شیطانی تا کاریکاتورها و مقالات اهانت‌آمیز رسانه‌های اروپایی و آمریکایی و از اعلام جنگ جهانی چهارم و صلیبی علیه 23 کشور اسلامی تا تبدیل آن به جنگ نیابتی توسط امثال داعش و آل سعود و... نشان می‌دهد اتفاقا رویکرد غرب به حوزه جهان اسلام نگاه مطلقا ایدئولوژیک و نه مبتنی بر منافع ملی و دیالوگ و مذاکره و احترام است. بدین ترتیب این تلقی که آرمان‌ها را باید پشت در مذاکرات گذاشت و درباره منافع مشترک مذاکره کرد، نه معارضه با آرمان که معارضه و انکار واقعیت است. در حقیقت خطا یا مغالطه است که آرمان‌ها و منافع ملی مقابل هم نشان داده شوند حال آن که اولا پیگیری آرمان‌ها در میان مدت و بلند مدت رکن مقوّم منافع ملی ماست و ثانیا این واقعیات هستند که برخی ذهنیت‌ها فانتزی و خیالی در زمینه امکان تعامل با غرب، بستن با کدخدا و خوش‌گمانی نسبت به آمریکا را به چالش کشیده‌اند. به عبارت دیگر آنچه به واسطه واقعیت‌ها زیر سوال و در گوشه رینگ است نه آرمان‌های اسلامی و انقلابی ملت که برخی خیال‌پردازی‌های رمانتیک و تجدیدنظرطلبانه نسبت به استکبار می‌باشد. به راستی در حالی که برخلاف توافق ژنو تحریم‌ها 100 مورد افزایش پیدا کرد و حتی تحریم ناچیز صنعت خودرو خلاف تعهد غرب لغو نشد با چه رویی می‌توان ماجرا را به تقابل منافع ملی و آرمان نسبت داد؟
وقتی آقای عراقچی معاون وزیر خارجه می‌گوید مذاکرات مسقط مذاکرات بسیار بدی بود که می‌خواستیم تعطیل کنیم و آقای صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی تصریح می‌کند غرب در وین جا زد و با افزایش مطالبات سراغ تبدیل اورانیوم 5 درصد (پس از اورانیوم 20 درصد) رفت، و این همه در حالی است که کمترین صحبتی از لغو ملموس و موثر تحریم‌های اصلی در کوتاه مدت نیست، چگونه می‌شود صورت مسئله را تحریف کرد و روند مذاکرات را به صلح حدیبیه پیامبر(ص) تشبیه کرد؟! اگر قرار باشد هر بار بر دامنه امتیازات واگذار شده افزوده شود و حالا به اصل سانتریفیوژ برسیم و از آن طرف تحریم‌ها بماند و فربه‌تر هم شود و چرخ تولید به خاطر بی‌تدبیری‌های برخی دولتمردان- و نه الزاما تحریم‌ها- نچرخد، آنگاه تکلیف شعارها و وعده‌ها چه می‌شود؟! آیا آنگاه نباید گفت غیرواقعی‌ترین شعارها همین شعارهای نابهنجار و به دور از استاندارد‌های انقلاب بوده است؟! پیامبر اعظم(ص) یا صحابی ایشان کجا در ماجرای حدیبیه یا حتی در محاصره شعب ابی‌طالب و محاصره - جنگ دشوار احزاب ولو یک بار- آن هم با صدای بلند به نحوی که دشمن بشنود- مهر تایید بر فشارها و دعاوی دشمن گذاشتند و گفتند «با انزوا نمی‌شود پیشرفت کرد»؟! آیا جز بیعت رضوان با رهبر سخن دیگری در حدیبیه مطرح شد؟ دشمن باید از این قبیل اظهارات چه سیگنالی را دریافت کند؟ تحلیل‌های اینهورن مشاور سابق اوباما در المانیتور و ری‌تاکیه عضو شورای روابط خارجی آمریکا در لس‌آنجلس تایمز که در اخبار دیروز کیهان منتشر شد، نشان می‌دهد این آدرس دادن‌های غلط و خلاف واقع، دشمن سرخورده را جسور و امیدوار کرده است.
منطق ما نمی‌توانیم و باید کوتاه بیاییم مطلقا در قاموس قرآن و ادبیات پیامبر و اهل بیت علیهم‌السلام نیست. ادبیات «لاطاقهًْ لنا الیوم بجالوت و جنوده- ما نمی‌توانیم مقابل جالوت و لشکریانش مقاومت کنیم»، «یا اهل یثرب لامقام لکم فارجعوا- مردم این جنگ جنگ شما نیست و نمی‌توانید باقی بمانید، از مقاومت برگردید» و قبیل آن منطق مومنان نیست؛ منطق اهل تردید و تردد میان جبهه حق و باطل است. جناب آقای  روحانی به عنوان کسی که افتخار دارد لفظ امام را برای آیت‌الله خمینی در کوران انقلاب ترویج کرده و در سال 78 علیه اوباش مزدور آمریکا صریح سخن گفته، با حساب همه اعضای جبهه جنگ نیابتی (از سروش تا داعش) جداست. بنابراین باید ادبیات اسلام و انقلاب را سر دست بگیرد و دولت را در مقابل جنگ مستقیم و جنگ نیابتی جبهه شیطان بزرگ تجدید سازمان کند. این مقدمه بسیاری از گشایش‌ها و برکت‌هاست.

محمد ایمانی