لحظات آغاز سال نو در نهضت امام خمینی(ره)
برای نوروزی که امام میآید
دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان
شب عید نوروز سال 1342 بود، صحن مطهر حضرت فاطمه معصومه (سلام علیها) از انبوه جمعیتی که برای لحظه تحویل سال آمده بودند، موج میزد و هزاران نفر در صحن مطهر، داخل حرم، مسجد بالاسر و مسجد اعظم، انتظار تحویل سال 1342 را میکشیدند، ناگهان در وقت تحویل سال نو که چراغهای حرم برای لحظاتی خاموش و روشن گردید، انبوه کاغذهایی به هوا پرتاب شد، فضای صحن و حرم را سفید کرد و بر روی سر و دست مردم ریخت. وقتی آن کاغذها در دستان زائران و مجاوران حرم مطهر باز شد، همگی چشمشان به تمثال مبارک حضرت امام و در کنارش، اعلامیه ایشان درباره عزای عید سال 42 و تراکتهای بازگوکننده خیانتهای رژیم شاه، روشن شد.
منشأ توزیع و پخش آنها، طلاب مبارزی بودند که اعلامیهها و تراکتها را در زیر عبای خویش پنهان نموده و همچون انقلابیون حرفهای، با هماهنگی بینظیری در راس زمانی خاص اقدام به پخششان نمودند و سپس با استفاده از شلوغی حرم و گیجی ماموران شاه، به سرعت متفرق شده و کوچکترین ردپایی از خود برجای نگذاردند.
حضرت آیتالله خامنهای که در آن روزها در بطن مبارزه قرار داشتند، از آن ایام چنین نقل کردهاند:
«... ما آن روزها اصلا آرام نداشتیم. به طور دائم در حرکت و فعالیت بودیم تا روز اول فروردین که زوار از سراسر کشور و بهخصوص از تهران میآمدند، بتوانیم حداکثر استفاده را بکنیم. تعداد زیادی تراکت تهیه کردیم، تراکتهای فراوانی مبنی بر اینکه ما عید نداریم، پلیکپی کردیم و هنگام تحویل سال، میان مردمی که در صحن مطهر اجتماع کرده بودند، ریخته شد. روز اول فروردین، با پخش اعلامیهها و تراکتهایی مبنی بر عزای عمومی گذشت...»1
از جمله طلاب مبارز آن روز، مرحوم علی حجتی کرمانی بود که در خاطراتش ماجرای آن شب را اینگونه تعریف نموده:
«... شب اول فروردین که آقایان عید را تحریم کرده بودند، من و آقای شیخ محمد هاشمیان مقداری تراکت برداشتیم و به صحن مطهر حضرت معصومه رفتیم. همانطور که میدانید موقع تحویل سال، صحن و حرم مملو از جمعیت میشود. مردم منتظر تحویل سال بودند و صلوات میفرستادند. من و آقای هاشمیان وسط جمعیت رفتیم و موقع تحویل سال که مردم شروع کردند به صلوات فرستادن و دعا خواندن، ما هم برای شعار دادن علیه رژیم و پخش تراکتها بین مردم، استفاده کردیم. البته مامورین ما را تعقیب کردند، ولی ما به سلامت از حرم بیرون رفتیم...»2
ماجرای پخش اعلامیه امام در لحظه تحویل سال 1342 به دنبال سخنرانی و اطلاعیه ایشان در اواخر سال 1341 بود که برای افشای عملکرد ضداسلامی و ضدایرانی رژیم شاه و تصویب قوانین ضد مردمی، عید نوروز 1342 را عزای عمومی اعلام کردند تا کوس رسوایی شاه در برگزاری رفراندوم قلابی و سرکوب روحانیون و انقلابیون و حبس و تبعید آنها، به آسمان رود. با این تدبیر و تصمیم حضرت امام، نهضت نوپای اسلامی مردم ایران که کمتر از 6 ماه از عمر آن میگذشت، گویی گامهای بلندی در افشای چهره دیکتاتور و وابسته شاه برداشت. امام در اعلامیهای که در 22 اسفند 1341 صادر کردند، نوشتند:
«... چنانچه اطلاع دارید دستگاه حاکمه میخواهد با تمام کوشش به هَدمِ احکام ضروریه اسلام قیام و به دنبال آن مطالبى است که اسلام را به خطر میاندازد. لذا اینجانب عید نوروز را به عنوان عزا و تسلیت به امام عصر- عجل الله تعالى فرجه- جلوس میکنم و به مردم اعلام خطر مینمایم...»
شیوه جدید مبارزه در عید نوروز
این برای نخستینبار بود که طلاب حوزه علمیه قم، به عملیات پخش ناگهانی اعلامیه و تراکت در صحن مطهر دست میزدند. از همین روی درحالی که مدتی طولانی از شیوههای مبارزاتی اینچنین سپری شده بود، برای ساواک و سایر نیروهای امنیتی طاغوت، ثقیل و سنگین میآمد. اینچنین بود که دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی شاه احساس خطر عمیقی کردند.
مرحوم علی حجتی کرمانی، درباره آغاز و رواج این نوع مبارزه یعنی پخش اعلامیه و تراکت در نهضت نوپای اسلامی اظهار داشته:
«... در آن روزها هنوز پخش تراکت در حوزه رسم نشده بود، البته این اقتباسی بود و ما طی رابطهای که از مسجد هدایت داشتیم، یاد گرفته بودیم. لذا شعارهای مناسبی انتخاب میکردیم و مینوشتیم و بعد که اینها تصویب میشد، شعارها را به صورت تراکت پخش میکردیم. شعارهای ما، شعارهایی علیه استبداد و استعمار و علیه شاه و دولت بود و حتی علیه همین مواد ششگانه! (شش اصل اولیه انقلاب به اصطلاح سفید شاه)...»3
روال پخش اعلامیه و تراکت توسط طلاب مبارز حوزه علمیه قم و هنگام تحویل سال در حرم مطهر حضرت معصومه سلام علیها، در نوروز سالهای بعد نیز ادامه یافت؛ در عید نوروز 1343 که حضرت امام در حصر بودند و در نوروز 1344 که چند ماه از تبعیدشان میگذشت و در نوروز 1345 که این حرکت افشاگرانه و روشنگرانه طلاب انقلابی به دستگیری عوامل اصلی همچون شهید محمد منتظری و کشف تشکیلات مدرسین انقلابی حوزه و دستگیری گسترده اساتید حوزه انجامید.
نوروزی که امام آمد
اما ایام نوروز 1343، مژدهای جانبخش و روحافزا نیز خصوصا برای پیروان حضرت امام به همراه داشت و آن انتشار خبر آزادی قریبالوقوع ایشان بود که بیش از 10 ماه را در حبس و حصر تهران گذرانده بودند.
تمام روزهای ایام نوروز آن سال را مردم قم و پیروان امام و خصوصا جوانان علاقهمند به ایشان، در انتظار آزادیشان سپری کردند، پیرامون منزل امام در محله یخچال قاضی اجتماع کرده و شبانهروز را در آنجا میگذراندند و بعضا به ابتدای جاده قم- تهران رفته و برای استقبال از قائد و مراد خود، منتظر مینشستند.
تا اینکه سرانجام در ساعت 22 پانزدهم فروردین، سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران و مامورانش، امام را شبانه از قیطریه تهران (محل حصر ایشان) به قم منتقل کردند. آنان امام را در میدان نکویی قم که بیش از صد متر با منزلشان در محله یخچال قاضی فاصله داشت، پیاده نموده و بهسرعت دور شدند.
گروهی از جوانان محلی به استقبال حضرت امام رفتند و با سلام و صلوات، ایشان را تا خانهشان مشایعت کردند. علاوه بر حضور جمعیت انبوه در منزل و کوچه محل سکونت امام، برخی از علما و روحانیون طراز اول قم نیز همان شب به دیدار ایشان شتافتند.
لحظاتی نگذشته بود كه خبر آزادی امامخمینی در شهر پیچید، عدهای بیاختیار فریاد میكشیدند و خبر آزادی امام را تكرار میكردند و عدهای نیز با ناباوری آن را شایعه میدانستند، ولی همه به سوی منزل امام خمینی حركت كردند.
طبق گزارش شهربانی قم پس از ورود آیتالله خمینی به قم و اطلاع مردم ، دستهدسته طلاب و كسبه برای زیارت به منزل ایشان رفتند. موجی از احساسات در قم و سرتاسر ایران بهوجود آمده بود. مشتاقان امام از سرتاسر كشور به سوی قم سرازیر شدند.
گزارش ساواك از استقبال مردمی چنین روایت کرده است:
«... كثرت مسافرین بهقدری بوده كه بلیت اتوبوس چندین برابر گران شده و شركت واحد به ناچار چند دستگاه اتوبوس در خط قم به كار انداخته است، ولی با وجود این گاراژهای مسافربری... بلیط پیشفروش كردهاند... چهار هزار نفر از آذربایجان و چند هزار نفر از گیلان و مازندران جهت زیارت خمینی حركت كردهاند...»
در بهار آزادی، جای شهدا خالی
ایران یكپارچه شور و احساسات نیروهای مذهبی شده بود گویی نوروز واقعی و بهار حقیقی حلول کرده است. هركس برای ابراز شادمانی و حمایت از قائد عظیمالشأن كاری انجام میداد. دستهدسته به سوی تلگرافخانه میرفتند تا خوشحالی خود را خدمت امام و علما ابراز كنند. عدهای از پیروان امام، كاروانهای زیارتی برای دیدار امام آماده ساختند. عدهای به چراغانی و آذینبندی پرداختند. مساجد، حسینیهها، منزل علما با برقراری جشنهای باشكوه میزبان مردم و علاقهمندان امام بودند.
حضرت امام در 18 فروردین و در جمع دانشجویان دانشگاه تهران که با دستههای گل به استقبال ایشان رفته بودند، اولین سخنرانی خویش، پس از دوران حبس را ایراد کردند و پرشورتر و رساتر به افشای جنایات رژیم شاه از جمله قتل عام پانزده خرداد 1342 پرداختند که در ایام حصر از آن بیخبر مانده بودند.
با سخنرانیهای امام در روزها و ماههای بعد، نهضت سمت و سوی قاطعتری یافت تا 4 آبان و ماجرای کاپیتولاسیون و سخنرانی کوبنده امام که دیگر رژیم شاه و اربابانش نتوانستند حضور ایشان را تحمل کرده و دست به تبعید امام زدند.
طی سالهای بعد همچنان ایام عید نوروز و تحویل سال، برای انقلابیون پیرو حضرت امام، روزهای افشاگری و روشنگری در جمع مردمی بود که از گوشه و کنار سرزمین ایران به قم رفته و یا طلاب و روحانیون به منطقه آنها میرفتند.
عید نوروز 1357 که نوروز آستانه انقلاب بود، اوج این فعالیتها بهشمار رفت که در 10 فروردین به قیام خونین مردم یزد در چهلم شهدای تبریز انجامید و صدها نفر شهید و مجروح گردیدند و این باعث تداوم چهلمهای انقلاب گردید تا پیروزی انقلاب در بهمن 1357 و... تا آنجا که در اولین نوروز انقلاب و در بهار 1358، شعار مردم این شده بود:
«در بهار آزادی، جای شهدا خالی»
اما عید واقعی را حضرت امام سالها پیش و در روزگار جوانیشان، با شعری زیبا و پر معنا در عهد ظهور و قیام حضرت صاحب الزمان، حجتبن الحسن العسکری (عج) دانستند. همان سالی که روز آغاز سال نو با روز میلاد حضرت حجت علیهالسلام مقارن گردید. در بخشی از آن اشعار نغز، امام سروده بودند:
«.... نی اساس شادی اندر تودۀ غَبرا مهیّاست
یا که اَندر بوستانهای زمینی عیش برپاست
خود در این نوروز اندر هشت جنّت شور و غوغاست
قُدسیان را نیز دَر لاهوت، جشنی شادی افزاست
چون که این نوروز با میلاد مَهدی توأمان شد...»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- مجله آشنا از نشریات مرکز فرهنگی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، شمارههای 15 و 16 و 17.
2- غلامرضا کرباسچی، جلد دوم تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی (1342-1340 )، صفحه 174، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، چاپ اول، زمستان 1381.
3- همان، ص 155