بالاترين امتياز انسان(بخش دوم)
نیت؛ تعیینکننده ارزشکارها
سؤالی که اینجا مطرح میشود این است که آیا کسی ميتواند در همه امور مجراي فيض الهی شود؟ آیا کسی میتواند هم ثروتي به دست آورد و صرف دیگران کند، هم علم و مهارتي براي معالجه ديگران پيدا کند و هم در امور سياسي و اجتماعي و همه اموری که ممکن است انساني به انسان ديگر خدمت کند، انجام وظیفه کند؟ ظاهرا جمع همه اینها ممکن نیست.
سؤالی که اینجا مطرح میشود این است که آیا کسی ميتواند در همه امور مجراي فيض الهی شود؟ آیا کسی میتواند هم ثروتي به دست آورد و صرف دیگران کند، هم علم و مهارتي براي معالجه ديگران پيدا کند و هم در امور سياسي و اجتماعي و همه اموری که ممکن است انساني به انسان ديگر خدمت کند، انجام وظیفه کند؟ ظاهرا جمع همه اینها ممکن نیست. مثلاً يک نفر در چند رشته پزشکی ميتواند متخصص باشد؟ امروزه شاید نزدیک به صد رشته پزشکي، اعم از تخصص و فوق تخصص در جهان وجود دارد و هنوز نیز در حال گسترش است. در گذشته يک حکيمباشي همه بیماریها را معالجه ميکرد، اما اکنون انواع متعددی از پزشکان متخصص و غیرمتخصص داريم. با این حال، آیا یک نفر ميتواند در همه اين رشتهها تخصص پيدا کند؟ به تحقیق چنین چیزی ممکن نیست. این فقط در رشته پزشکی است، تا چه رسد به اينکه کسی بخواهد در همه امور جهان متخصص شده و واسطه فيض شود. اين شدني نيست. بنابراین در مرحله انتخاب، باید دید کدام بهتر از دیگری است و چگونه میتوان بین بعضی از این امور جمع کرد.
ضرورت توجه به اولویتها
انسانها نيازهاي فراوانی دارند که اگر کسی بتواند براي رفع آن نيازها تلاش کند، خدمت بزرگي کرده است. به طور کلي ميتوان اين نيازها را به دو دسته تقسيم کرد؛ نيازهايي که مربوط به جسم انسان است و نيازهايي که مربوط به روح آدميان است. آنچه مربوط به جسم است، با رفتن از اين دنيا موضوعیتي ندارد. مثلاً اثر هر خدمت پزشکي فقط براي همین دنیاست و انسانها تا زنده هستند میتوانند از اين خدمت استفاده کنند و بعد از مرگ، ديگر زمينهاي براي استفاده از آن باقی نميماند، اما خدماتي که براي روح انسان ميشود تا ابد باقي و اثر آن بينهايت است. بنابراين فيضهايي که مربوط به روح انسان است، بسیار مهمتر از فيضهايي است که مربوط به بدن اوست؛ البته این بهتر بودن باعث نمیشود که همه فقط به دنبال انجام خدمات معنوي باشند، زیرا در این صورت نيازهاي دنیوی تأمين نميشود و دیگر موضوعي برای تکامل روح انسان باقی نميماند. بنابراین در حد ضرورت باید به مسائل جسمی و نيازهاي مادي نیز پرداخت؛ زیرا در غیر این صورت جايي براي رشد معنوي انسان باقي نميماند.
نکتهاي که باید به آن توجه کنیم این است که انسان در همان جايي که خدمات مادی انجام میدهد ميتواند براي خودش رشد ابدي و معنوي با آثار بينهايت فراهم بکند و آن وقتي است که اين کار را براي خدا انجام بدهد. پزشکي که بیماری را معالجه ميکند، به هر قصدي اینکار را انجام دهد ولو فقط به قصد پول باشد، بیمار معالجه میشود و دستمزدش را میگیرد و آن را مصرف میکند و تمام میشود: «أَذْهَبْتُمْ طَيِّبَاتِكُمْ فِي حَيَاتِكُمُ الدُّنْيَا وَاسْتَمْتَعْتُم بِهَا؛(1) کار را براي دنيا کرديد، مزدش را نیز گرفتيد. ديگر چه ميخواهيد؟» اما اگر این کار را فقط براي خدا انجام دهد؛ همين معالجه ميليونها برابر ارزش، بلکه ارزش بینهایت پيدا ميکند: مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ(2) اين ارزش بر اثر همان نيتي است که در دل دارد و هيچ کسي نیز از آن خبر ندارد؛ میگوید: خدايا چون تو دوست داري، این کار را انجام ميدهم. اموری که مربوط به اين زندگي دنیوی است تمام ميشود، اما اگر کاری براي خدا انجام شد تا ابد باقي میماند و ارزش هر کار، به نیت انسان، بستگی دارد و اختلاف ارزش کارها در اختلاف نيتهاست.
واسطه فيض بودن در داشتن نیت الهی
پس از اینکه انسان تأثیر نیت را در ارزش کارها دانست، باید ابتدا خودش را اینگونه بسازد که از این نيتهای متعالی داشته باشد و سپس ديگران را به داشتن اینگونه نيتها ترغیب کند. داشتن این نیت کار سادهای نیست و به قول معروف نيت در آستين انسان نيست که هر وقت خواست، هر نيتي بکند. اين کار مقدماتِ شناختی و انگیزشی بسیاری ميخواهد تا اينکه این نيت از انسان بربيايد و هر کاری را نمیشود به هر نيتي انجام داد. اگر انسان بتواند اين خدمت را براي مردم انجام بدهد که به آنها بیاموزاند که در همه خدماتي که ارائه ميدهند نيت خدايي داشته باشند، اين نیز نوعی وساطت است؛ مثلا هم پزشک است و برای خدا کار میکند و هم به دانشجويش ياد میدهد که اين کار را براي خدا بکن.
اگر ما با دقت شخصيت خود را تحليل کنيم، درمییابیم که بيش از نود درصد از دانش و یافتههای ما توسط ديگران به ما رسیده و آنها را عمدتا از معلمان ياد گرفتهايم. والدین نیز ميتوانند غير از وظیفه پدري و مادري، نقش معلم را داشته باشند، ولي استاد میتواند بیشتر از دیگران مؤثر باشد؛ مخصوصا اگر در موضوعی غیر از اخلاق و معارف تدریس کند و بتواند براي دانشجو اثبات کند که نصایح او از روی دلسوزی و خیرخواهی است، نه وظیفه شغلی. مثلاً اگر استادی که در دانشگاه درس ریاضیات تدریس میکند و دانشجویان او نیز فقط در فکر یاد گرفتن فرمولها و مسائل ریاضی از او هستند، برای دانشجو توصیههای اخلاقی داشته باشد و بگوید چون شما را دوست دارم و خیرتان را ميخواهم اينها را به شما ميگويم، دانشجو ميفهمد که حرفه استادش در رشته رياضي، اين اقتضا را ندارد و این مطلب را از او بهتر قبول میکند.
شهید بهشتی و تدریس زبان
شهید بهشتي با اینکه استاد حوزه بود و در مسجد امام درس مکاسب ميگفت، مدتی در دبيرستانهاي قم دبير زبان بود. اگر چه رشتهاش اين نبود، اما در انجمن ايران و آمريکا، زبان انگليسي را خوب ياد گرفت و با لباس روحاني در دبيرستان حکمت، انگليسي درس ميداد. او میگفت: اگر من به عنوان دبير زبان انگليسي مطلبي درباره دين بگويم دانشآموزان بهتر ميپذيرند. وقتی معلم شرعيات درباره دین چیزی میگوید، دانشآموزان ميگويند به لحاظ حرفهاش گفته است و بايد بگويد، اما من که برای تدریس زبان انگليسي سر کلاس ميروم و به آنها ميگويم: بچهها من درسم انگليسي است و شما بايد در این کلاس زبان ياد بگيريد، اما این مطلب دینی را نیز از روی دلسوزي به شما میگویم، آنها بهتر استقبال ميکنند و اثر بيشتری دارد. بنابر این شهید بهشتی علاوه بر اینکه با تدریس زبان به آنها خدمت میکرد، خدمت دیگری هم در کنار آن داشت و آن اینکه به دانشجو درس دين و زندگي میداد. او بعدها با تلاش فراوان، دبيرستان دين و دانش را تأسيس کرد و خودش رئيس دبيرستان شد.
سخنرانی آيتالله مصباح يزدي(دامت بركاته) در جمع تعدادي از پزشکان مرتبط با دفتر پژوهشهاي فرهنگي ـ23/4/1391
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1). احقاف ،20. (2). نحل،96.
زلال بصیرت روزهای پنج شنبه منتشر میشود.