چرا امام حسين (ع) با يزيد مذاکره نکرد؟ (پاورقی)
Research@kayhan.ir
حجت الاسلام دکتر جواد سليماني
اشاره
تفقه و تدبر در قیام سید و سالار شهیدان و چگونگی سیر اجتماعی ذیل این قیام در دوران کنونی همواره محققان و اندیشمندان را به تفکر و تامل واداشته است. برهمین اساس است که گاهی نوشتار و یا گفتاری پیرامون جوانب متعدد این حرکت عظیم مطرح میشود. همزمان با ماه محرم و ایام عزاداری امام حسین(ع) دفتر پژوهشهای موسسه کیهان سلسله مقالاتی را با عنوان چرا امام حسین(ع) با یزید مذاکره نکرد منتشر میکند تا ضمن بررسی گوشهای از این قیام تاریخساز به سهم خود مانع از تفسیر و تاویلهای ناصحیح از مقاومت و ایستادگی سیدالشهداء و یاران بزرگوارشان گردد.
متن حاضر حاصل پژوهش حجتالاسلام والمسلمین «جواد سلیمانی» از مدرسین حوزه و دانشگاه است. ایشان دارای کارشناسی ارشد تاریخ و دکترای مدرسی معارف با گرایش مبانی نظری اسلام و صاحب آثار و مقالات متعددی است که از آن میان میتوان به عدالت در گرداب، (این پاورقی چندسال قبل در روزنامه چاپ شده است) امام حسین(ع) و جاهلیت نو، تاریخ تحلیلی اسلام و... اشاره کرد.
دفتر پژوهشهای موسسه کیهان
مقدمه
(راز دشمني استکبار و ارتجاع با انقلاب اسلامي ايران)
هر انقلاب و نظام فکري – سياسي مخالفاني دارد و اسلام به عنوان يک مکتب نجات بخش بشريت که در همه عرصه هاي اعتقادي، سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي منطق مترقي دارد و به طور طبيعي مخالفان خود را به چالش کشيده و منافع مادّي و معنويشان را به خطر افکنده دشمنان خاص خود را دارد؛ از اين رو از بدو ظهور اسلام تا به امروز مسلمانان و رهبران راستينشان مورد تهاجم دشمنان مستکبر بوده و هستند که براي ريشه کن کردن قرآن و پيروان آن لحظهاي آرام نمينشينند؛
انقلاب اسلامي ايران به عنوان مهمترين و بزرگترين دستاورد حيات سياسي حضرت امام خميني (ره) امروز تأثير شگرفي در جهان گذاشته به طوري که بسياري از نهضت هاي آزادي بخش از آن الهام گرفته و مسلمانان مظلوم فلسطين و لبنان با تأسّي از اين انقلاب بر دشمنانشان غلبه کردهاند. از اين رو امروزه مراکز علمي و تخصصي دنيا درباره ماهيت اين انقلاب مطالعه و تحقيق مي کنند.
بسياري از مستضعفان دنيا تحت تأثير انقلاب ايران و انديشههاي امام خميني (ره) به مبارزه با ظلم و فسادِ طواغيت به پاخاستهاند به طوري که اين امر موجب احساس خطر جدّي استکبار جهاني بخصوص صهيونيستها گرديده است از اين رو با تمام توان در پي نابود کردن نظام جمهوري اسلامي بوده و هستند، چه اينکه به اقرار برخي از مقامات کليسا، انقلاب اسلامي ايران نه تنها اسلام بلکه اساساً گرايش به دين را در عصر پُست مدرن (عصري که خدا در آن مرده بود) به صورت جدّي زنده کرد. از اين رو نابود کردن انقلاب اسلامي از آغاز نهضت تا به امروز همواره در رأس اهداف جهان خواران بوده است، به طوري که امروز دنياي غرب از تمام ظرفيت نظامي، اقتصادي و تبليغاتي خود براي ضربه زدن به ايران استفاده ميکند. که اين امر به وضوح براي شاهدان بيدار در دنياي معاصر روشن است.
لکن پرسش مهم اين است که غير از انقلاب اسلامي ايران برخي ديگر از انقلاب هاي دنيا مانند انقلاب کوبا نيز منافع استکبار جهاني را به خطر انداختهاند ويا برخي از دولت هاي کشورهاي اسلامي بخاطر محدوديت هاي مذهبي کشورشان، از آزادي غربيان در کشورشان جلوگيري مي کنند، ولي استکبار بيش از همه آنها با ايران اسلامي سرِستيز دارد، راز اين کينه مستمر چيست؟ چرا و چگونه دنياي غرب به جنگ با انقلاب اسلامي ايران برخاسته است؟
در پاسخ چرايي دشمني استعمار با انقلاب اسلامي بايد گفت ريشه دشمني با امام و انقلاب به ويژگي موجود در خميرمايه انقلاب ايران باز ميگردد. جوهره انقلاب و نظام اسلامي ايران بر خلاف انقلابها و دولت هاي به ظاهر اسلامي ديگر يک جوهره کاملا ديني است، آن هم نه هر ديني بلکه دين اسلام که کاملترين دين توحيدي است و نه هر اسلامي بلکه اسلام ناب که در تشيع تجلّي يافته است، اسلامي که براساس سفارش رسول اکرم (صلي الله عليه وآله) به قرآن و عترت به عنوان دو يادگار نفيس رسول أعظم اسلام چنگ زده است. شاهد صدق اين مدعا کلامي است که در مطلع وصيت نامه سياسي الهي بنيانگذار انقلاب، حضرت امام خميني (ره) باکمال صراحت بيان گرديده است.ايشان وصيت نامه را با حديث شريف ثقلين آغاز نموده چنين فرموده است:
« قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلّم): إنّي تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي أهل بيتي فانّهما لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض» رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: « من در ميان شما دو امر نفيس را مي گذارم، کتاب خدا و عترت و اهل بيتم را، ايندو از هم جدا نميشوند تا اينکه در حوض [کوثر] بر من وارد خواهند شد.»
بعد از نقل اين حديث مينويسند:
« ذکر اين نکته لازم است که حديث ثقلين متواتر بين جميع مسلمين است و کتب اهل سنّت از صحاح شش گانه تا کتب ديگر آنان با الفاظ مختلفه و موارد مکرره از پيغمبراکرم (صلي الله عليه و آله) بطور متواتر نقل شده است و اين حديث شريف حجّت قاطع است بر جميع بشر بويژه مسلمانانِ مذاهب مختلف و بايد همه مسلمانان که حجّت بر آنان تمام است جوابگوي آن باشند واگر عذري براي جاهلان بي خبر باشد براي علماء مذاهب نيست.» 1
سپس به شرح ستمها و ظلمهايي که به قرآن و عترت بعداز رسول خدا (صلي الله عليه و آله) رفته پرداخته و افتخار شيعه را از تمسّک به قرآن و أئمه طاهرين سلام الله عليهم اجمعين اعلان ميکند. و دنياي استکبار و دست نشانده گان آنان در جهان اسلام را بخاطر دشمني با قرآن سخت مورد سرزنش قرار داده ميفرمايند:
«اخيرا قدرتهاي شيطاني بزرگ بوسيله حکومتهاي منحرف خارج از تعليمات اسلامي که خود را به دروغ به اسلام بستهاند براي محو قرآن و تثبيت مقاصد شيطاني ابرقدرتها قرآن را با خط زيبا طبع ميکنند و به اطراف ميفرستند و با اين حيله شيطاني قرآن را ازصحنه خارج ميکنند.»2
يا ميفرمايد: « ما مفتخريم که مذهب ما جعفري است که فقه ما که درياي بيپايان است يکي از آثار اوست و ما مفتخريم به همه ائمه معصومين (عليهم السلام) عليهم صلوات الله و متعهد به پيروي آنانيم.»3
تمايز اصلي اسلامِ اهلبيت با ساير اسلامها در اين است که اسلام اهلبيت معتقد است که امام بايد حکومت سياسي را در دست داشته باشد و با ابزار قدرت سياسي عدالت اجتماعي و حيات طيبه را در جامعه فراهم سازد. و اگر کسي غير از ولي خدا بر مسند قدرت بنشيند طاغوت است و مبارزه با آن لازم و ضروري است. از اين رو حضرت امام ميفرمود:
« ما مفتخريم که ائمه معصومين ما صلوات الله و سلامه علهيم در راه تعالي دين اسلام و در راه پياده کردن قرآن کريم که تشکيل حکومت عدل يکي از ابعاد آن است در حَبس و تبعيد بسر برده و عاقبت در راه براندازي حکومتهاي جائرانه و طاغوتيان زمان خود شهيد شدند. »4
چنين تفکري است که تشيع را از ساير اديان متمايز نموده و فرهنگ شهادت طلبي و مبارزه با ظلم و ستم و حکام جور و تلاش براي برقراري عدالت اسلامي را در جامعه شيعه رواج داده است و همين موضوع ريشه تمام دشمنيهاي سلاطين عالم با شيعه و امامان و نائبان و پيروانشان بوده است. چه اينکه مستکبران عالم که منافع خود را در سلطه حداکثري بر جوامع و استعمار و استثمار کامل آنان ميبينند بيشترين و جدّي ترين مانع پيش روي خود را در تشيع و فرهنگ سرخ و عاشورايي آن ميبينند. ازاين رو بيشترين دشمني را با انقلاب ما که رهرو راه اميرمؤمنان (عليه السلام) است دارند. از اين رو دقيقا همان بلايي را که بر سر پيروان اسلام ناب در دوران بعثت و هجرت و بعداز رحلت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بر سر اسلام و اصحاب راستين رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آوردهاند بر سر ملّت ايران و دولت اسلامي ما آورده و ميآورند.
شايان ذکر است مماشات و مداراي ظاهري غرب با ساير کشورهاي مسلمان دقيقا به اين دليل است که اسلام آنها اسلام حکومتي نيست يعني آنان خود را به اجراي قوانين اسلام ملتزم ندانسته و عملا مجريانشان براساس موازين اسلام حکومت نميکنند. ازاينرو در مقابل استکبار تسامح نشان ميدهند و به راحتي به استعمار دست دوستي داده و امتيازهاي مادي و معنوي به آنها اعطاء ميکنند. تاحدّي به دستورات ديني ملتزم هستند که به منافع شخصي و حزبيشان و خاندان و دوستان هم پيمان خارجيشان لطمه نخورد.
بنابراين، در يک جمعبندي کلي ميتوان گفت علت اساسي کينه توزي هاي مستمر استکبار بر عليه ملّت ايران پيروي ازمکتب اميرمؤمنان (عليه السلام) و تلاش براي برقراري حکومت مستقل و مردمي اسلامي و عدالت محور، بدون هيچ تسامح است. و اين همان ويژگي برجستهاي است که انقلاب ايران را با ساير انقلاب هاي دنيا و ساير نظامهاي به ظاهر اسلامي متمايز ساخته و براي جهان خوارانِ اضطراب ايجاد کرده است.
معارف ديني و سيره معصومان نشانگر آنست که مسلمانان همواره بايد در مقابل دشمنان خويش و ترفندهايشان هوشمندانه برخورد کرده و لحظهاي از برائت و مقابله با آنان غفلت نورزند. لکن در طول تاريخ چنين بوده است که اهريمنان کينه توز جبهه باطل وقتي مي بينند اهل حق قوت گرفتهاند روش هاي انتقام گيري خود را تغيير داده و سعي مي کنند در قالب دوستي و همرنگي و همراهي با اهل حق خود را به آنها نزديک کرده و در موقعيت مناسب به آن ضربه بزنند. از اين رو گاه منافقانه لباس دين داري برتن کرده لاف ديانت مي زنند وگاه باسياست يک دست هويج و يک دست چماق خواهان روابط دوستانه و همزيستي مسالمت آميز و صلح و آزادي مي شوند. در چنين شرايطي برخي از خواص جبهه حق فريب آنان را خورده و نسبت به آنها ملايمت بخرج مي دهند و برخي ديگر نيز در اثر استحاله هويتي با آنان هم سنخ، هم سو و هم صدا گرديده نزديکي و قرابت با آنان را به سود خويش مي يابند. از اين رو نغمه صلح و دوستي با دشمنان نقابدار دين و ارزشهاي ديني را سر مي دهند، مي گويند:« تا کي مرگ بر فلاني و فلاني بگوييم، ما از شعار مرگ خسته شده ايم، ما زندگي مي خواهيم، تاکي بر سر برائت از ابوسفيانها کشته بدهيم، تحت محاصره اقتصادي قرار بگيريم، در مجامع بين المللي تحقير شويم، مستکبران يک واقعيت انکار ناپذير دنياي فعلي هستند، مگر مي شود روز را ديد انکار کرد، با واقعيت بايد کنار آمد نه مبارزه کرد.» و بدين سان عدّه اي از مردم را فريب داده به دنبال خود مي کشند؛ همانطور که یکی از رجال زمان ما مینویسد:
« کساني که غرب را مظهر شيطان و کانون پليدي ديدند و تا دامن ذهن و زندگي را از آلودگي پاک دارند، بستن همه دربها را به روي غرب توصيه کردند. غافل از آنکه تمدن غرب واقعيتي بود در حال بسط و توسعه که ريشه در تاريخ داشت و قوام يافته در متن جریانهای پر حادثه بود »
1- امام خمینی، وصیت نامه، وزارت ارشاد، ص 1
2- همان، ص 2
3- همان، ص 3
4- همان، ص 3