kayhan.ir

کد خبر: ۲۱۷۱۲۷
تاریخ انتشار : ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۲۲:۰۶

تفکر نهج‌البلاغه‌ای حافظ استقلال کشور(خوان حکمت)



اگر جامعه بخواهد جامعه علوي بشود، مهم‌ترين راهش اين است كه حوزه و دانشگاه با نهج‌البلاغه اميرالمؤمنين(ع) مأنوس باشند اوّلاً و نحوه اُنس حوزه و دانشگاه هم اين است كه اين كتاب در هر دو ارگان تدريس بشود ثانياً و نحوه تدريس اين كتاب در حوزه و دانشگاه هم بايد در دو سطح باشد، چون نهج‌البلاغه يك بخش آن خطبه‌هاي حضرت است، يك بخش آن نامه‌هاي حضرت است و يك بخش آن كلمات حكيمانه؛ هر كدام از اينها هم در دو سطح‌ هستند: يك سطح متوسط، يك سطح خيلي عالي، چون در كلمات حضرت حرف‌هاي نازل اصلاً نيست. آن سطح متوسط اين سه بخش را يعني بخش خطبه‌ها، نامه‌ها و كلمات را براي بخش متوسط از حوزه و دانشگاه تدريس كنند، اين كتابي نيست كه با بناي عقلا و فهم عرف و لغت حلّ شود، الاّ ولابد يك استاد عميقِ عريق مي‌طلبد. آن بخش دوم و بخش عالي‌اش را چه در سطح دانشگاه، چه در سطح حوزه براي آن نهاد عالي تدريس بشود، خيلي خيلي ما نهج‌البلاغه را تنزّل بدهيم بشود در سطح رسائل و كفايه، رسائل براي متوسطين است، كفايه براي كساني است كه به سطح عالي رسيده‌اند.
علم، نردبان است و عقل، راهنما
اگر جامعه بخواهد انقلابي بشود، احكام از يك طرف، اخلاق از طرف ديگر، حقوق از طرف سوم، استقلال و انقلابی بودن نظام از طرف چهارم حفظ شود، اين با سفارش و سخنراني و موعظه و نصيحت حلّ نخواهد شد، الاّ ولابد عقل، لازم است نه علم، چون علم نردبان است، از علم كاري ساخته نيست، علم را چه در حوزه و چه در دانشگاه به ما ياد مي‌دهند كه از اين نردبان بالا برويم بشويم عاقل، آنچه از جامعه ساخته است از عاقل ساخته است نه از عالم. در قرآن كريم مي‌بينيد در عين حال كه براي علم حرمت قائل است، مي‌فرمايد اين علم، مقدمه است، ابزار كار است: «تِلْكَ الأمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ»؛[1] اما «وَ مَا يَعْقِلُهَا إِلاّ الْعَالِمُونَ؛ جز اهل معرفت و دانش در آنها تعقّل نمی‌کنند.»؛[2] يعني هيچ كس بالا نمي‌رود، مگر اينكه نردبان علم در دست او باشد، از نردبان هيچ كار ساخته نيست، آن بالارونده است كه از نردبان بالا مي‌رود وگرنه «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ»[3] اينها در همين نهج‌البلاغه هست. فرمود خيلي از درس‌خوانده‌ها هستند كه كُشته جهل خود هستند. ما جهلي داريم در مقابل علم كه آن خيلي خطرناك نيست، جهالتي داريم در مقابل عقل كه تمام خطر مربوط به آن است. اين جمله نوراني حضرت كه فرمود: «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ» نه جهل در مقابل علم، بلکه جهل در مقابل عقل است كه فرمود: «يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَهًْ»[4] اين جهالت در مقابل عقل همه را از پا در مي‌آورد. اين بيان نوراني امام (ع) كه فرمودند: «الْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ» (عقل آن است كه به وسيله آن خداى رحمان پرستش شود و بهشت به دست آيد)،[5] اين برگرفته از بيان نوراني پيغمبر(صلی‌الله علیه و آله) است.
قرآن مَثلي که دارد براي دو نكته است: يكي اينكه دامنه مطلب را پايين بياورد، دوم اينكه دستِ فهم مخاطب را بالا ببرد تا توازني بين سطح فهم مخاطب و دامنه مطلب برقرار شود تا مطلب را بگيرد، وگرنه مطلبِ اوج‌گرفته بدون تمثيل تنزّل پيدا نمي‌كند، فهمِ نازل مخاطب بدون تمثيل بالا نمي‌آيد، هم فهم بايد بالا بيايد، هم دامنه مطلب بايد پايين بيايد كه بيان قرآني روشن شود تا بفهمند؛ البته كساني كه اوج گرفته‌اند اهل معراج‌ هستند «الصَّلَاهًْ مِعْرَاجُ‏ المُؤْمِن»[6]، آنها بي‌مَثل مي‌فهمند، لازم نيست كه تمثيل كنند و دامنه مطلب را پايين بياورند.
نهج‌البلاغه، نسخه دیگر قرآن
به هر تقدير نهج‌البلاغه برگرفته از قرآن كريم است، خود ذات اقدس اله ادّعا مي‌كند كه اين كتابي كه بيش از بيست سال در حال جنگ و صلح، در حال هجرت و غير هجرت، در حال فقر و غنا، در حال تنگدستي و گشاده‌دستي در طيّ اين بيش از بيست سال نازل شده است يك كتاب يكدستي است، فرمود: «وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ الله لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيرا؛ و اگر از جانب غیر خدا بود در آن اختلافی بسیار می‌یافتند.»؛[7] كتابي است كه صدر و ساقه‌ آن يكدست است، اصلاً هيچ اختلافي در اين بيش از شش هزار آيه نيست، در نهج‌البلاغه هم همين‌طور است. حضرت آن وقتي كه خانه‌نشين بود يك سلسله بياناتي داشت؛ البته نه زياد، آن وقتي هم كه خاورميانه در اختيار حضرت بود، بياناتي داشت. وقتي حضرت به حكومت رسيد، كلّ خاورميانه در اختيار او بود؛ يعني ايران و روم و حجازي كه بين ايران و روم بود. آن روز يك حكومت بود در كلّ خاورميانه، ايران چندتا استانداري داشت. يكي از استانداري‌هاي بزرگ از بصره شروع مي‌شد تا اهواز و كرمان، بخشي در اصفهان بود، بخشي از آن در آذربايجان بود. ايران چندتا استانداري داشت براي همه هم وجود مبارك حضرت استاندار مي‌فرستاد، نامه مي‌فرستاد. اين كشور پهناور مصر يك استان بود براي خاورميانه و يك استاندار داشت به نام مالك‌اشتر، كلّ خاورميانه را وجود مبارك حضرت امير اداره مي‌كرد. آن وقتي هم كه خانه‌نشين بود در همين سطح حرف مي‌زد. آن روزي كه يك كشور بود و حضرت امير اداره مي‌كرد، همان نحو سخن می‎گفت.اگر خداي سبحان درباره قرآن فرمود: «و اگر از جانب غیر خدا بود در آن اختلافی بسیار می‌یافتند» وجود مبارك حضرت امير هم كه «خليفهًْ خليفهًْ الله» است همين بيان را دارد؛ يعني در صدر و ساق نهج‌البلاغه شما هيچ اختلافي نمي‌بينيد.
زمانی ما اهل حقوق مي‌شويم، اهل اخلاق مي‌شويم، اهل استقلال مي‌شويم، به نظاممان علاقه‌منديم، كشورمان را از هر گزندي حفظ مي‌كنيم كه نهج‌البلاغه‌اي فكر كنيم و اين فكر در جامعه به وسيله حوزويان و دانشگاهيان منتقل مي‌شود. حوزوي و دانشگاهي با رسائل و مكاسب نه نظام را حفظ مي‌كند، نه كشور را حفظ مي‌كند. اينكه لحظه به لحظه مي‌گويد مواظب مملكتت باش! مواظب اخلاقت باش! مواظب حقوقت باش! مواظب ديگران باش! اين نهج‌البلاغه علوي است.
لزوم سپردن مسئولیت براساس شایستگی و توانایی
حضرت امیر براي كميل نامه‌ای مرقوم فرمودند و او را استاندار شهر هیت کردند. «هيتْ» الان يكي از منطقه‌هايي است كه تقريباً جزء فرمانداري‌هاي عراق است، آن روز اين منطقه «هيتْ» آن‌قدر وسيع نبود، گويا در حدّ يك بخش بوده و وجود مبارك حضرت امير او را مسئول منطقه هيت كرد.
كتابي است به نام الغارات اين الغارات يك قرن قبل از نهج‌البلاغه نوشته شده، غارت‌ها و شبيخون‌هايي كه حكومت اموي درباره حكومت علوي روا مي‌داشتند، مؤلف كتاب الغارات اينها را جمع كرده، اسم اين كارها را نوشته الغارات؛ غارت‌هايي كه معاويه نسبت به قلمرو حكومت حضرت امير داشت. «هيتْ» منطقه‌اي بود كه مسئوليت آن منطقه را وجود مبارك حضرت امير به كميل داده بود، امويان از همين‌جا عبور كردند و به منطقه قرقيسا حمله و غارت كردند، اينجا معبر را هم آسيب رساندند و كميل در آن منطقه هیت حضور نداشت. وجود مبارك حضرت امير نامه‌اي نوشت كه آن نامه در نهج‌البلاغه هست، حضرت فرمود بعضي‌ها فقط به درد دعاي كميل مي‌خورند. تو چرا جلوي او را نگرفتي؟ چرا سر پُست خود نبودي؟ چرا نتوانستي اداره كني؟ با اينكه كميل نزد حضرت امير خيلي محبوب بود، بعد به دستِ همين حجاج به شهادت رسيد، اما فرمود اين كميل با همه جلال و جمال ديني كه دارد براي همان شب‌هاي جمعه و دعاي كميل و تدريس و اينها به درد مي‌خورد، اما اينکه بتواند منطقه‌اي را آباد و اصلاح كند نيست. اين اعتراض صريح حضرت امير است.
بيانات حضرت آيت‌الله جوادي آملي (دام ظله)
در جلسه درس اخلاق؛ 14/2/96
________________________
مرکز اطلاع‌رسانی اسرا 
] 1و‌2‌[. عنکبوت، 43.
[3]. نهج‌البلاغه صبحي صالح، حکمت 107.
[4]. نساء، 17.
[5]. الكافي (ط ـ الإسلاميهًْ)، ج‏1، ص 11.
[6]. سفينهًْ البحار، ج‏2، ص268.
 [7]. نساء، 82.
خوان حکمت هر دو هفته یک بار روزهای یکشنبه منتشر می‌شود.