kayhan.ir

کد خبر: ۲۰۹۷۹۶
تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۹:۴۹
یادی از شهید مدافع حرم جاویدالاثر مرتضی کریمی شالی

رازهای زیبایی که پس از شهادت فاش شدند



زندگی هر شهیدی پر از رمز و راز است که به تعبیر سید شهیدان اهل قلم، جز به بهای خون فاش نمی‌شود. هر شهیدی برای اینکه به اوج قله شهادت برسد، مسیری را طی می‌کند. شهید مرتضی کریمی‌شالی نیز یکی از این شهداست که در زندگی خودش راهی را در پیش گرفت و مسیری را طی کرد که مقصدی جز شهادت برای او قابل تصور نبود. زندگی او نیز پر از اسرار ناگفته بود که پس از شهادتش فاش شدند. حتی خانواده‌اش نیز از این رازها بی‌خبر بودند و بعد از شهادتش او را بهتر شناختند. برای شناخت این شهید مدافع حرم که هنوز پیکر پاکش به خانه برنگشته و رازهای زندگی‌اش، با پدرش هم‌کلام شدیم. راز بزرگی و راه به شهادت رسیدن مرتضی کریمی‌شالی را از زبان پدرش بخوانید:
مرضیه کرماجانی
حاج  رجبعلی کریمی شالی پدر شهید مرتضی کریمی‌شالی درباره او می‌گوید: مرتضی 25 دی سال 1360 و همزمان با دوران دفاع مقدس و شهادت پسردایی‌اش، شهید جاویدالاثر غلامحسین کریمی‌شالی در تهران متولد شد. دوران کودکی و نوجوانی‌اش در مسجد و هیئت رشد یافت و فعالیت خودش را در همان دوران دانش‌آموزی با عضویت در بسیج شروع کرد.
پس از پایان تحصیلات در شهرداری تهران مشغول به کار شد. اما پس از مدتی گفت «دیگر شهرداری نمی‌روم!» به او گفتم «موقعیت کاری خوبی داری، چرا می‌خواهی آن را رها کنی؟» گفت که قصد کار در سپاه را دارد.
 بعد از ورود به سپاه، ابتدا در همدان و اصفهان دوره‌های تخصصی را گذراند و سپس به تهران بازگشت و در پادگان حر، تیپ حضرت زهرا(س) مستقر شد. با توجه به اینکه جزء نیروهای مخصوص سپاه بود به مأموریت در مناطق مرزی غرب کشور اعزام می‌شد و با ‌تروریست‌های پژاک به نبرد می‌پرداخت. وی از شاگردان شهید سردار حاج حسین همدانی بود.
با عمل و اخلاق خوبش همه را جذب می‌کرد
پدر شهید کریمی‌شالی درباره ویژگی‌های شخصیتی او هم توضیح می‌دهد: مرتضی جاذبه بالایی داشت؛ این جذابیت از اخلاص و اخلاق خوبش می‌آمد. با مردم به نیکی رفتار می‌کرد. ما تا مدت‌ها بعد از شهادتش از برخی کارهای او بی‌اطلاع بودیم. خانواده‌هایی که بعد از شهادت مرتضی به منزل ما می‌آمدند، می‌گفتند «مرتضی عزیز ماست... بچه‌های ما را او نجات داد و از مسیر انحراف به مسیر حق هدایتشان کرد...» شهید کریمی‌شالی با رفتار خوبش، بسیاری از جوانانی که با آنها برخورد داشت را جذب اسلام و انقلاب کرد. بعد از شهادتش، یک مادر پیر به ما گفت که تنها فرزندش در اعتیاد گرفتار شده بود و داشت از دست می‌رفت، اما مرتضی بود که او را از منجلاب مواد مخدر بیرون کشید و زندگی بخشید. یکی از این جوانان، «شهید مجید قربانخانی» است؛ جوانی که در یک قهوه‌خانه کار می‌کرد و مسیری نادرست را در پیش گرفته بود، اما بعد از برخورد و ارتباط با مرتضی، زندگی‌اش متحول شد. دوستی مجید با شهید کریمی‌شالی باعث شد تا به هیئت و بسیج برود. مجید قربانخانی آن‌قدر در عشق به جهاد و ولایت غرق می‌شود که درنهایت، همراه مرتضی به سوریه می‌رود و در کنار او به شهادت می‌رسد. اخلاق مرتضی به‌گونه‌ای بود که هرکس با او همکلام می‌شد، شیفته‌اش می‌شد.
دل کندن از گنجشک‌های بابا
پدر شهید درباره ماجرای اعزام فرزندش به سوریه هم می‌گوید: مرتضی می‌خواست با رضایت ما اعزام شود. البته من رضایت داشتم اما مادرش نگران بود. ما یک سال قبل از آن زمان دخترمان را هم در یک سانحه رانندگی از دست داده بودیم، به همین دلیل هم مادر مرتضی ابتدا مخالفت کرد و گفت: ما نمی‌خواهیم یک فرزند دیگرمان را هم از دست بدهیم. مادرش با فرمانده‌اش تماس گرفت و گفت که شما می‌خواهید مرتضی را به سوریه بفرستید؟ فرمانده‌اش گفت که «نخیر! من یک ماه است که در مقابل اصرار مرتضی ایستاده‌ام و نامه اعزام او را امضا نکرده‌ام، حالا که مادرش هم مخالف است من اصلا با اعزامش موافقت نمی‌کنم.»
چند روز بعد مرتضی دوباره آمد و به مادرش گفت که می‌خواهد حجت را بر وی تمام کند. گفت: «فردای قیامت چطور می‌خواهید جواب حضرت زهرا(س) را بدهید اگر از شما بپرسند که چرا نگذاشتید پسرت از حرم دخترم دفاع کند؟! جواب حضرت زینب(س) را چه می‌دهید اگر از شما بپرسند چرا با دفاع از حرم من توسط پسرت مخالفت کردید؟» مادرش این سخنان را که شنید کوتاه آمد و به اعزام او به سوریه رضایت داد!
مرتضی وقتی رضایت مادرش برای اعزام او به سوریه را دید طوری شادی کرد که انگار همه دنیا را به او داده‌اند.
او به‌صورت داوطلبانه از همه تعلقات مادی، از پدر و مادر و خانواده، از دختران خود که همیشه به آنها می‌گفت: گنجشک‌های بابا گذشت و راهی سوریه شد تا ازحرم بی‌بی حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) دفاع کند.
مرتضی متأهل بود و دو فرزند دختر داشت. به خانواده و فرزندانش عشق می‌ورزید و وابستگی عاطفی شدیدی به آنها داشت. وقتی از مرتضی پرسیدم که چطور از دو فرزند خردسالش دل می‌کند، گفت؛ «می‌دانی چیست بابا، اگر ما نرویم و در سوریه با داعش نجنگیم، باید اینجا و کنار زن و بچه‌هایمان با آنها بجنگیم. من می‌روم تا مردم، نظام مقدس جمهوری اسلامی و ولی امر مسلمین حضرت امام خامنه‌ای در صحت و سلامت بمانند.»
در آخرین دیدار، وقتی موقع اعزام با ما خداحافظی کرد، هنوز یادم هست وقتی داشت می‌رفت، انگار از همین کوچه پرواز کرد. در سوریه هم که بود، هر شب با ما تماس می‌گرفت و تلفنی صحبت می‌کرد. برای آرامش مادرش می‌گفت که ما در حرم حضرت زینب(س) هستیم و جایی نمی‌رویم؛ خیالتان راحت باشد! تا اینکه بار آخر که تماس گرفت، گفت که من چند روزی نمی‌توانم با شما صحبت کنم. چند روز بعد خبر شهادتش را از طریق یکی از دوستانش شنیدیم.
در وصیت‌نامه‌اش نوشته که چقدر ضجه و ناله کرده و از حضرت زینب(س) خواسته بود تا واسطه گردد تا بتواند مدافع حرم ایشان بشود.
مدت‌ها قبل از اینکه موضوع اعزامش به سوریه پیش بیاید یک روز به خانه ما آمد و دوتا عکس همراه داشت و گفت: این عکس‌ها را برای بعد از شهادتم نگهدارید! مادرش ناراحت شد و گفت: دیگر این حرف‌ها را به زبان نیار. غافل از اینکه شهادت‌نامه‌اش را حضرت زینب(س) امضا کرده بود. همان عکس‌ها بعد از شهادتش روی دیوارها و تابلوها رفت.
مرتضی مردمی و عدالتخواه بود
رجبعلی کریمی‌شالی ادامه داد: مرتضی بسیار مردمی بود. یک‌بار دیدیم که چند نوجوان به در منزل ما آمدند و گفتند که با آقامرتضی کار دارند. وقتی از مرتضی پرسیدم که این بچه‌ها با تو چه کار دارند، گفت که ما باید روی این نوجوانان کار کنیم تا آنها از نظر اعتقادی و شخصیتی و علمی، قوی شوند. او از کودک خوردسال تا پیرمرد 70 ساله، با همه حشر و نشر داشت تا همه را جذب کند. مردم محله‌مان آن‌قدر شیفته مرتضی بودند که وقتی او از محل عبور می‌کرد، همه به احترام او می‌ایستادند و به او عرض ارادت می‌کردند.
بارها می‌دیدیم که از هیئت تعداد زیادی غذا می‌گرفت و به حاشیه‌های شهر می‌برد تا بین فقرا و محرومان پخش کند. دغدغه مظلومین و مستضعفان را داشت و هر کاری از دستش برمی‌آمد برای کمک به مردم نیازمند انجام می‌داد. وقتی مشکل یا نابسامانی را می‌دید نمی‌توانست آرام بگیرد. خودش را به‌طور کامل وقف مردم کرده بود. همیشه دنبال این بود که گوشه‌ای از یک مشکل را حل کند.
او به شدت عدالت‌خواه بود و تحمل ظلم به کسی را داشت. اغلب روزها وقتی کارش تمام می‌شد به بسیج محل خودمان در شهرک ولیعصر می‌آمد و تا پاسی از شب به مردم خدمت می‌کرد.
فردی بسیار مسئولیت پذیر بود. اگر کسی برای حل مشکلی به او مراجعه می‌کرد، امکان نداشت جواب منفی بدهد. اگر جایی مسئله‌ای بود و از او می‌خواستند، بی‌درنگ و با تمام وجود موضوع را پی گیری می‌کرد.
زخمی ‌داعش وطنی
پدر شهید کریمی‌شالی گفت: ما خانوادگی از علاقه‌مندان روزنامه کیهان هستیم. من بازنشسته دانشگاه علوم پزشکی تهران هستم. آنجا‌ اشتراک کیهان داشتم و هر روز به دستم می‌رسید. بعد از بازنشستگی‌ام تقریبا هر روز خودم را به یک روزنامه فروشی می‌رسانم و کیهان می‌خرم. اگر هم روزنامه را پیدا نکنم از پسرم می‌خواهم که سر راهش به خانه برایم تهیه کند. شهید مرتضی کریمی‌شالی هم علاقه زیادی به کیهان داشت.
زمان فتنه 88 گروهی از اغتشاشگرها قصد حمله به روزنامه کیهان را داشتند. مرتضی همراه با گروهی از دوستانش به آنجا رفتند و امنیت کیهان را برقرار کردند.
شهید کریمی‌شالی در جریان فتنه، فعال بود؛ صبح روز عاشورای سال 88 بود که از خانه بیرون رفت. شب، یکی از دوستانش تماس گرفت و گفت که مرتضی را به بیمارستان برده‌اند. ما در مراسم شام غریبان بودیم و از عزاداران حسینی خواستیم تا برای سلامتی آقامرتضی دعا کنند. وقتی به خانه برگشتیم دیدیم که با همان لباس بیمارستان و با دست و گردن بسته به خانه برگشته است. گفته بود که مادرم تحمل ماندن من در بیمارستان را ندارد و مرخص شده بود. او  در روز عاشورای سال 88 به دست داعش وطنی جانباز شد. در 21 دی سال 1394 نیز در تقابل با ‌تروریست‌های تکفیری داعشی در خان‌طومان سوریه به شهادت رسید.
چقدر پول گرفتیم؟
پدر این شهید تصریح کرد: روزی در محفلی، یک نفر به مادر شهید کریمی‌شالی گفت که شما به‌خاطر پول، فرزندتان را به سوریه فرستاده اید! مادر شهید هم گفت که اگر به شما 100 میلیون بدهند، حاضرید یک انگشت فرزندتان قطع شود؛ که او نیز با قاطعیت گفت نه! مادر شهید هم گفت که پس نباید چنین حرفی بزنید.
زندگی ساده و خانه کوچک ما و خانواده مرتضی در جنوب شهر، گواه همه چیز است. تا به حال ندیده‌ایم خانواده‌ای به‌خاطر اعزام فرزند یا مردشان به سوریه، به پول و ثروتی رسیده باشند.
راه مرتضی را ادامه دهیم
پدر شهید مرتضی کریمی‌شالی در پایان گفت: شهدای مدافع حرم به‌خاطر این مردم، به‌خاطر این نظام و این مملکت خود را فدا کردند. ما هم توقع داریم که مردم در مسیر این شهدا حرکت کنند. مرتضی همیشه می‌گفت که اگر می‌خواهید منحرف نشوید و به راه اشتباه نروید، گوش به فرمان رهبر معظم انقلاب اسلامی باشید. چون حضرت آقا، بهترین دوست‌شناس و بهترین دشمن‌شناس است. می‌گفت ما باید دوستان و دشمنانمان را بشناسیم.
شهید کریمی‌شالی به هدایت جوانان اعتقاد داشت و در این راه همت می‌کرد. اگر ذره‌ای احتمال می‌داد که قلب یک فرد قابل هدایت است، تا آخر نهایت تلاش خودش را می‌کرد تا آن فرد را به راه درست هدایت کند. یعنی تا این حد کرامت انسان‌ها را رعایت می‌کرد.
رسد آدمی ‌به جایی که به جز خدا نبیند
دکتر محمد شفیعی، استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران در یادداشتی به مناسبت پنجمین سالگرد شهادت شهید مدافع حرم مرتضی کریمی‌شالی نوشت:
پنجمین سالگرد شهادت جاویدالاثر مرتضی کریمی‌شالی است؛ شهیدی دیگر از خاندان کریمی‌که در طول دوره دفاع مقدس انصافا دین خود را با تقدیم شهدا و رزمندگان زیاد به اسلام و انقلاب ادا کردند، مرتضی عزیز هم بقیه السلف همان شهداء و ایثارگران است و از دامن خانواده آشنا با انقلاب و دفاع مقدس و شهادت برخاسته است. شهیدی است که پدر و عمو و فرزندان عمو و دایی و خاله و کل فامیلش رنگ و بو و خاک دفاع بر چهره دارند.
مرتضی در تداوم دفاع مقدس و خط سرخ شهادت به ندای هل من ناصر امام حسین(ع) که هنوز از اعماق تاریخ به گوش می‌رسد، لبیک گفت و برای دفاع از حرم بی‌بی دو عالم حضرت زینب(س) به مصاف باطل شتافت و به دنیا و مافیها پشت پا زد.
دوره نوجوانی او که یادم می‌آید او را به ادب واحترام ،عشق به بسیج و شیدای امام حسین(ع)، اهل هیئت و دسته حسینیه و عزاداری می‌شناختم و شهادت، مدال افتخار و کمترین پاداشی بود که می‌توانست عطش سیری‌ناپذیر او را سیراب کند. به تعبیر امام خمینی(ره) مراد عاشقان و بسیجیان خیلی از بزرگان عرفان و فقاهت در آرزوی شهادت بوده و از عطایای حضرت حق در میهمانی خلوص و تقرب جز عطیه شهادت نخواسته‌اند. البته همان مشتاقان و طالبان هم به مراد شهادت نرسیده‌اند.
یکی چون عمری در ظلمات حصارها و حجاب‌ها مانده است و در خانه عمل و زندگی جز ورق و کتاب منیت نمی‌یابد و دیگری در اول شب یلدای زندگی سینه سیاه هوس‌ها را دریده است با سپیده سحر عشق عقده وصال و شهادت بسته است و حال من غافل که هنوز از کتم عدم‌ها با وجود نیامدها چگونه، چگونه از وصف قافله سالاران وجود وصفی کنم، من و امثال من از این قافله فقط بانگ جرس می‌شنویم؛ بگذارم و بگذرم.
رسد آدمی ‌به جایی که به جز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت
طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت
به در آی تا ببینی طیران آدمیت
بعد از پایان دفاع مقدس تصور براین بود که در باغ شهادت بسته شده و منتظران و عاشقان شهادت بی‌انگیزه شوند. اما در اوج قیل و قال توسعه و مادی‌گری و سازندگی، معرکه‌ای باز شد که قافله مشتاقان را دوباره به وصال شهادت نوید داد. این‌بار دفاع از حرم و حریم امام حسین(ع) و عقیله بنی‌هاشم وسیله این نور عظیم شد و شهدای مدافع حرم بر تارک شهر سوخته و خاک گرفته درخشیدند وهمه ما را مدیون خود نمودند. بر همین اساس مقام معظم رهبری مدظله‌العالی خطاب به خانواده‌های شهدای مدافع حرم فرمودند حقیقتا هم شهدای شما و هم خانواده‌ها، پدران و مادران و فرزندان آنان حق بزرگی برگردن همه ملت ایران دارند. این شهدا امتیازاتی دارند؛ یکی این است که اینها از حریم اهل‌بیت درعراق و سوریه دفاع کردند و در این راه بشهادت رسیدند. امتیازات دوم این است که اینها رفتند با دشمنی مبارزه کردند که اگر اینها مبارزه نمی‌کردند این دشمن می‌آمد به داخل کشور و اگر جلویش گرفته نمی‌شد ما باید اینجا در کرمانشاه و همدان و بقیه استان‌ها با اینها می‌جنگیدیم و جلوی اینها را می‌گرفتیم و در واقع این شهدای عزیز جان خودشان را در دفاع ازکشور، ملت، دین و انقلاب اسلامی فدا کردند. امتیاز سوم هم این است که اینها در غربت به شهادت رسیدند و این هم امتیاز بزرگی است. این هم پیش خدای متعال
فراموش نمی‌شود.
شهدای مدافع حرم با حکم فتوای مقام معظم رهبری به جهاد با تکفیری‌های داعش رفتند و بر اساس نظر ایشان شهیدی که در سوریه و عراق و هرمکان و زمانی شهید شده باشد همانند این است که جلوی حرم امام حسین(ع) شهید شده است. چرا که اگر این شهدا نبودند اثری از حرم اهل‌بیت نبود. گاهی وقت‌ها انسان از خودش بدش می‌آید که آن‌قدر درگیر دنیا و زندگی روزمره شده و درپیچ وخم کوچه‌های دنیا گم شده است که یادش می‌رود دراین جامعه درهمین همسایگی‌ها هنوز هستند جوانان برومندی که از همه‌چیز خود گذشتند و رفتند تا ما راحت زندگی کنیم. امروز باتمام قد به احترام شهدای مدافع حرم، ادای احترام به فرمانده شهید مرتضی کریمی ‌بایستیم و سلام بدهیم به پدران و مادرانی که فرزندانشان را در راه اعتلای اسلام و جمهوری اسلامی به معرکه خون فرستادند درود بفرستیم.
دل‌نوشته‌های حنانه برای بابا
حنانه دختر بزرگ‌تر شهید کریمی‌شالی دل‌نوشته‌ای برای پدر خود نوشته که به این شرح است: «هرکه مرد است قوی می‌میرد، شیعه‌زاده علوی می‌میرد, اثر نامگذاری این است, مرتضی مرتضوی می‌میرد. باباجون، بابا مرتضی، رفتی خدا پشت و پناهت. ما را تنها گذاشتی عیبی نداره، من و ملیکا راه تو را ادامه می‌دهیم همان جور که دوست داری. مامان ما را فاطمی‌بزرگ می‌کنه. باباجون، من ناراحت نیستم که رفتی، تو رفتی تو برای دفاع از حرم عمه‌جانمون زینب(س) دفاع کردی و پرپر شدی. تو دل آقا رسول‌الله(ص), دل آقا امیرالمؤمنین(ع) و دل خانم فاطمه زهرا(س) را شاد کردی، خدا رو شکر، ولی بابا جون، به گنجشک‌های خانه هم سر بزن، آخه دلمان برات تنگ شده است.»
وصیت‌نامه شهید مرتضی کریمی‌شالی
سلام. درود به ساحت مقدس امام زمان عج و روح پاک امام راحل و سلام بر نائب بر حقش حضرت سید علی خامنه‌ای و شهدای هشت سال دفاع مقدس و شهدای مدافع حرم
با قلب خود ورقی می‌سازم و با خون خود جوهری و با استخوان خود قلمی ‌می‌سازم و دست‌نوشته‌ای به یادگار بر روی آن حک می‌کنم.
در ابتدای وصیت‌نامه‌ام از تمامی دوستان و آشنایان و خانواده خودم تقاضا دارم به فرامین مقام معظم رهبری گوش فرا دهند تا گمراه نشوند زیرا ایشان بهترین دوست‌شناس و دشمن‌شناس است.
 از همه می‌خواهم ‌اشک و ‌گریه‌های خود را نثار اباعبدالله‌الحسین(ع) و فرزندان آن بزرگوار و خانم زینب(س) کنند.
از دوستان و آشنایان که بر گردن بنده حقیر حق دارند تقاضا می‌کنم بنده حقیر را مورد عفو و حلالیت خود قرار دهند.
 می‌دانم که اخلاق و رفتار من آنقدر خوب نبود که توفیق شهادت داشته باشم و این شهادت که نصیب بنده شد لطف و کرم و هدیه خداوند بود.
بی‌بی‌ زینب(س) آن زمان که شما در شام غریب بودید گذشت. و دیگر به هیچ احدی اجازه نمی‌دهیم به شما و سلاله اباعبدالله‌الحسین(ع) بی‌احترامی ‌کند.
نماز لیله‌ًْالدفن و حلالیت چهل مؤمن فراموش نشود. حتما این کار را برای من روز دفن انجام دهید و شال و پیراهن مشکی و پرچم سرخ حرم و ‌تربت اباعبدالله‌الحسین(ع) رو داخل قبرم کنار بدنم قرار بدهید ممنونم.
منو حلال کنید.
سایه مقام معظم رهبری مستدام باشد.