kayhan.ir

کد خبر: ۲۰۸۰۵۷
تاریخ انتشار : ۱۷ دی ۱۳۹۹ - ۲۱:۲۷
به مناسبت سالگرد 19 دی‌ماه و آغاز اوج‌گیری نهضت امام

اسرار مقاله‌ای که باعث قیام قم شد




عصر شنبه 17 دی‌ماه 1356، وقتی روزنامه اطلاعات بر روی دکه‌های مطبوعاتی قرار گرفت، عده کمی‌صفحه 7 آن و مقاله‌ای که در ستون سمت چپ آن به چاپ رسیده بود را دیدند. اما صبح 18 دی‌ماه، بریده همان صفحه شامل مقاله مذکور تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» نوشته فردی به نام «احمد رشید مطلق» بر در و دیوارهای مدارس حوزه علمیه قم نصب شده و طلاب دور تا دور آن، تجمع کرده بودند و چون خیلی‌ها نمی‌توانستند آن را ببینند، افرادی با صدای بلند مقاله یاد شده را می‌خواندند. مقاله‌ای سراپا توهین و اهانت به مقام مرجعیت شیعه و شخص حضرت امام خمینی، رهبر در تبعید ملت ایران.
گزارش‌های ساواک حکایت از آن دارد که وقتی افرادی با صدای بلند مقاله را برای دیگران قرائت می‌کردند، هربار به نام امام می‌رسیدند، حاضران با صدای بلند صلوات می‌فرستادند.
اعتراضات از همان تجمعات شروع شد و به گردهمایی در منازل مراجع عظام کشیده شد. خودداری روحانیون و وعاظ از منبر رفتن و سپس تعطیلی دروس حوزه و بازار قم در 19 دی، به دنبال آن، تظاهرات طلاب انقلابی و بازاریان و مردم و بالاخره هجوم مأموران و مزدوران رژیم شاه که طلاب و روحانیون تظاهرکننده را به خاک و خون کشیدند، نخستین صحنه اوج گیری نهضت امام را رقم زد و قیام قم، به‌عنوان اولین خیزش مردمی این دوران به ثبت رسید.
در چهلم شهدای قم بود که تبریز به پا خاست و از آن پس چهلم‌ها در پی چهلم‌ها، روز به روز نهضت امام را عمق بیشتری بخشید و صفوف بیشتری از مردم را به میدان مبارزه و انقلاب کشانید تا ورود امام در 12 بهمن و دهه فجر انقلاب و پیروزی آن در 22 بهمن 1357.
اما چه اتفاقاتی باعث نوشتن آن مقاله تاریخ‌ساز شد؟ چه اسراری پشت‌پرده نوشته شدن آن مقاله مرموز وجود داشت؟
واقعیت این بود که پس از شهادت آیت‌الله حاج سید مصطفی خمینی و مجالس باشکوهی که در ‌ترحیم و به خصوص چهلم ایشان در سراسر ایران برگزار شد و رایحه خوش و نسیم دل‌انگیز نهضت امام پس از 13 سال مجدداً وزیدن آغاز کرد، شاه و اربابان آمریکایی‌اش از این محبوبیت امام و پویایی نهضتش به خشم آمدند. احسان نراقی از مشاوران دربار شاه، در این مورد می‌گوید:
«... شاه از بابت این جلسات و این مجالس‌ترحیم خیلی عصبانی بود. در این ضمن، یاسر عرفات یک تلگراف تسلیتی به آقای خمینی در نجف مخابره می‌کند. آقای خمینی در جواب یاسر عرفات می‌گوید که درد و محنت من روزی پایان می‌گیرد که ملت ایران از شر این آدم جابر فارغ و راحت بشود. ... نصیری این متن را برده بود برای شاه، به شاه نشان می‌دهد و شاه می‌گوید که حالا باید جنگ را علنی کرد با روحانیون و به خصوص آقای خمینی. بروید یک مقاله تهیه کنید. می‌روند و دستگاه ساواک یک مقاله‌ای تهیه می‌کند وهفته بعد نصیری مقاله را برای شاه می‌برد. شاه می‌گوید نه یک کمی‌تندترش بکنید. که بعد هم وقتی که مقاله حاضر می‌شود، می‌گوید که از طریق دربار بدهید که همان دربار هویدا می‌فرستد برای وزیر اطلاعات که خودش هم گفته است. او هم می‌دهد به روزنامه اطلاعات و اطلاعات هم نمی‌خواهد چاپ کند و خلاصه چاپ می‌کند که آن جریانی که می‌دانید پیش آمد...»1
پیش از این، اغلب سیاسیون و مورخین، ساواک و یا داریوش همایون وزیر اطلاعات و جهانگردی وقت رژیم (که اساساً با صلاحدید کارشناسان سفارت آمریکا و در زد و بند با رژیم صهیونیستی به مقاماتی در رژیم شاه دست پیدا کرد) را نویسنده مقاله فوق دانسته بودند، اما او در گفت‌و‌گو با «بی‌بی‌سی»، این موضوع را تکذیب کرده و می‌گوید:
«...مقاله ارتباطی به ساواک نداشت. در دربار تهیه شد. خود شاه شخصا در آن سهم داشت... کسی اصلا جرات نمی‌کرد در ایران چیزی بنویسد و چاپ بکند بدون دستور شاه، چون به هر حال به موجب قانون اساسی رهبران مذهبی یک موقعیتی دارند که کسی به خودش اجازه نمی‌دهد.. مقاله به من داده شد و من به خبرنگار اطلاعات دادم. فرصت کنگره حزب رستاخیز بود و آنها هم ایراد کردند، اعتراض کردند که ممکن است این مقاله اسباب زحمت خودشان بشود...قم یکپارچه به دست مذهبی‌ها افتاده بود... چاره‌ای نبود، گفته بودند باید چاپ شود و باید چاپ می‌شد. دفعه اولی هم نبود که از دربار این جور مطالب به روزنامه‌ها فرستاده می‌شد و چاپ می‌شد...»2
خیلی‌ها در دستگاه رژیم شاه با چاپ مقاله فوق مخالف بودند. احسان نراقی می‌گوید:
«... هیچ یک از مقامات هم با این کار موافق نبودند، نه آموزگار موافق بود، نه دیگران، نه به‌نظر من حتی ساواک... این ناشی‌گری خودش (شاه) بود. متوجه نبود که این‌بار فقط روحانیت نیست...»
علی امینی، از نخست‌وزیران اسبق شاه و از نیروهای وابسته به آمریکا که در آب نمک خوابانده شده بود تا در وقت لزوم به میدان آورده شده و ادای دموکراسی را درآورد، درباره انتشار مقاله فوق و خام‌دستی شاه می‌گوید:
«...ایراد این وقایع این بود که کسی او را متوجه نمی‌کرد که کارش صحیح نیست... اصرار خود شاه بود. اردشیر زاهدی برای خود من نقل کرد، او مدعی بود که مدتی با شاه بحث کرده، گفته آقا بد است، این فحش‌ها چیست، اصلا خود این کار از ناحیه دربار زشت است... تمام اینها را به‌حساب شاه می‌گذارند، خوب آن آدم مذهبی متأثر می‌شود. همه رژیم، شاه بود. والّا خوب اینها می‌دانستند که این وزراء داخل آدم نیستند.. .»3
به راستی چه شده بود که شاه علی‌رغم توصیه اطرافیان و مشاوران، تا این حد اصرار داشت با چاپ مقاله یاد شده، خیلی صریح به جنگ با روحانیت و مرجعیت و ملت ایران برود؟ او که حتی برای کوچکترین اقدام در کشور، خواستار موافقت آمریکا بود و بدون اجازه ارباب به قول معروف حتی آب هم نمی‌خورد، چگونه این‌بار شخصا وارد میدان شده و گوشش به توصیه دوستان و اطرافیانش هم بدهکار نبود؟ چه موضوعی باعث شده بود او علی‌رغم ‌ترس ذاتی و محافظه‌کاری دربرابر روحانیون، این‌گونه بی‌گدار به آب بزند و به میان آتش بپرد؟
کلید پاسخ به این سؤال را گزارشگر «بی‌بی‌سی» در فیلم مستند «داستان انقلاب» به دست می‌دهد که:
«... شاه به اتکا و حمایت کارتر مطمئن شده بود که قادر به مقابله با آیت‌الله خمینی هست و می‌تواند تلافی‌جویی کند...»4
داریوش همایون در گفت‌و‌گویی با «بی‌بی‌سی»، درباره این موضوع کلیدی توضیح بیشتری می‌دهد:
«... فراموش نکنیم که آن مقاله پنج شش روز بعد از دیدار کارتر از تهران بود که منتشر شد. کارتر قوت قلبی به شاه داد که برایش قابل تصور نبود. خیلی از حدود متعارف دیپلماتیک تجاوز کرده بود و شاه احساس کرد که دیگر محلی برای نگرانی نیست و الان وقتش است که به مبارزه‌ای که (امام) خمینی پیش کشیده و شروع کرده، پاسخ بدهد...»5
جیمی‌کارتر در شب سال نو میلادی برای بازدیدی از پایگاههای آمریکا در ایران به تهران آمده بود کارتر در دیدارش از ایران و به‌خصوص بر سر میز شام، حرف‌هایی به شاه گفت که وی را بسیار دلگرم و در عین حال گستاخ کرد.
«پی‌یر سالینجر» رئیس دفتر مطبوعاتی دوران ریاست‌جمهوری جان اف کندی و روزنامه‌نگار دوران کارتر، از آن شب و سخنرانی جیمی ‌کارتر چنین گزارش داده:
«... کارتر گفت: ایران، مرهون شایستگی شاه در رهبری کشور است، زیرا او توانسته ایران را به‌صورت جزیره ثبات در یکی از پرآشوب‌ترین نقاط جهان درآورد. این تجلیلی است از شما اعلیحضرت و رهبری شما و احترام و ستایش و عشقی که ملت به شما دارد. امروز همراه شاه، هنگام عبور از خیابان‌های زیبای تهران، شاهد خوشامدگویی هزاران ایرانی بودیم که در طرفین خیابان‌ها، دوستانه به ما خوشامد گفتند.
آنگاه رئیس‌جمهوری آمریکا، موضوع حقوق بشر و مسائل مربوط به امنیت نظامی متقابل و قدردانی از دوستی با شاه را عنوان کرد و گفت: نظرات ما در مسائل مربوط به امنیت نظامی متقابل، با هیچ کشوری به اندازه ایران نزدیک نیست و من نسبت به هیچ رهبری مانند شاه، این همه احساس حق‌شناسی عمیق و دوستی صمیمانه ندارم.
پس از پایان یافتن سخنان کارتر، شاه به پا خاست، دیگر میهمانان نیز از جای برخاستند و همراه او به کف زدن پرداختند. آنگاه شاه با دو دست، دست راست رئیس‌جمهوری را گرفت و به شدت فشرد و تکان داد. وی، شاد و خرسند به‌نظر می‌رسید، زیرا، هیچ‌یک از رؤسای‌جمهوری آمریکا، با چنین گرمی ‌از او ستایش نکرده بودند.»6
پی‌یر سالینجر در ادامه شرح این روایت می‌گوید:
«دیپلمات‌های آمریکایی حاضر در آن ضیافت، از سخنرانی کارتر شگفت‌زده شده بودند.آنها حق داشتند که از گفته‌های او حیرت کنند، زیرا جیمی‌کارتر، در مبارزات انتخاباتی ریاست‌جمهوری با صراحت به سیاست حقوق بشر تکیه کرده بود و ایران، به‌دلیل نقض موارد متعدد حقوق بشر به وسیله عفو بین‌الملل محکوم شده بود.»7
سالینجر، نظریه خود را در مورد سخنان کارتر بدین نحو بیان کرد:
«من به نوبه خود، از آن همه اغراق گویی کارتر در سخنانش شگفت‌زده شده بودم. این حیرت من، به‌خاطر پشتیبانیش از شاه نبود، روزی که پرزیدنت، سیاست حقوق بشر خود را اعلام کرد، من بر این باور بودم زمانی فرا خواهد رسید که اجرای این سیاست با منافع ملی ما، تعارض پیدا خواهد کرد. من با تجارب شخصی می‌دانستم هر زمان این تعارض روی دهد، سیاست مزبور را، ولو آنکه صادقانه عنوان کرده باشیم، به‌خاطر منافع ملی‌مان، کنار خواهیم گذاشت. بدین ‌ترتیب، سخنان شب 31 دسامبر کارتر، تعارضی بود میان سیاست حقوق بشر و نیاز ایالات متحده آمریکا در حفظ متحد قدرتمندی در خاورمیانه و این متحد قدرتمند، ایران بود.»8
به این ‌ترتیب روشن شد که شاه با کدام چراغ سبز اربابش، آنچنان گستاخ شده بود که شخصا اقدام به سفارش و انتشار مقاله‌ای کرد که شعله‌های انقلاب را برافروخت.
اگرچه جمله آنتونی پارسونز، سفیر انگلیس در ایران در کتاب خاطراتش به نام «غرور و سقوط» در این مورد صریح‌تر به ‌نظر می‌رسد و پرده از طراحی مقاله فوق در سفارتخانه‌های بیگانه برمی‌دارد. پارسونز به صراحت می‌نویسد:
«...در اوایل ژانویه 1977 تصمیم گرفته شد که برای بی‌اعتبار کردن (امام) خمینی مطلبی علیه او منتشر شود...»9
دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان
_____________________
1- احسان نراقی- مستند داستان انقلاب- تلویزیون بی‌بی‌سی و انقلاب ایران به روایت رادیو بی‌بی‌سی- دکتر عبدالرضا هوشنگ مهدوی- مرکز اسناد انقلاب اسلامی- چاپ اول- پاییز 1387- صفحه‌های 227 و 228
2- داریوش همایون- مستند داستان انقلاب- پیشین
3- علی امینی- مستند داستان انقلاب- تلویزیون بی‌بی‌سی- پیشین
4- مستند داستان انقلاب- تلویزیون بی‌بی‌سی
5- داریوش همایون- مستند «آب در هاون»- قسمت اول- شبکه دوم سیما- 12 بهمن 1388
6- Pierre Salinger; America Held Hostage. Doubleday and company.INC. Garden city, New York, 1981, pp.4 - 5.
7- همان
8- همان
9- آنتونی پارسونز- غرور و سقوط- ‌ترجمه محمود طلوعی- نشر هفته- 1362- صفحه 99