پروژه و ضدپروژه در جنگ غزه(یادداشت روز)
«امیدی به مساعدت آمریکا وجود ندارد.» رئیسجمهور محترم دیروز این باور را در نشست اعضای کمیته فلسطین جنبش عدم تعهد عنوان کرد. آقای روحانی میگوید «تا زمانی که آمریکا دفاع از ظالم را به عنوان رکن سیاست خارجی خود اعلام میکند، امیدی به مساعدت آنان وجود ندارد.»
این ارزیابی، بازگویی برداشتی است که مردمان چهار گوشه غرب آسیا (خاورمیانه) در پی یکصد سال تعامل با غرب و دو رویه نقیضگونه آن پیدا کردهاند. این روزها در حالی که دولت یازدهم در ایران یک ساله میشود، صد و هشتمین سالگرد صدور فرمان مشروطیت به دنبال نهضت ملت ایران است. در این 100-150 سال همواره دو جریان خوشگمان و بیاعتماد به غرب جدید و متجدد- چه در ایران و چه در خاورمیانه اسلامی- با هم در کش و قوس بودهاند. باریکه کوچک غزه با مساحت 362 کیلومترمربع قریب یک ماه است به مثابه یک تیزاب گریزناپذیر تمام استدلالهای دوطرف را به آزمون کشیده و مانند یک سنگ محک دقیق از این استدلالها عیارسنجی میکند.
یک قرن پیش در حالی که مجتهد بزرگ شیخ فضلالله نوری مشروطه را مشروعه میخواست و حاضر نشد پرچم انگلیس را بر سردر خانه خویش بزند و سر به دار نسپارد، حلقههایی متنوع برخی دارای ماموریت و برخی خوشگمان و غافل حاضر شدند گفتمان نهضت را از گفتمان اسلامی- ایرانی به گفتمان مدرنیته تغییر دهند هیچ، که حتی در برابر استبداد به سفارت انگلیس پناه بردند. تصور بر این بود یا عامدا چنین القا میشد که راه نجات و ترقی و پیشرفت و سعادت در تجدد معطوف به مدرنیته غرب و اتکا به انگلیسیها- و سپس آمریکاییها- است. اگر مصریها پارسال چوب خوشباوری به آمریکا و غرب را خوردند و انقلاب آنها به سرقت رفت، ملت ایران یکصد سال پیش دچار همین مصیبت شد و البته 30 سال بعد مصیبت مجددی را در نهضت ملی شدن نفت و کودتای 28 مرداد 32 تجربه کرد. هنوز هیچ روشنفکر خوشگمان به مدرنیته و لیبرالیسم پاسخ درخوری ارائه نکرده که چرا تجدد و لیبرالیسم ایرانی به دیکتاتوری رضاخانی و محمدرضایی ختم شد و چرا متجددان مدعی آزادی در برابر این دو دیکتاتور و استکبار خارجی حامی آنها زانوی خشوع و تواضع زدند؟ جریان خوشبین به غرب در این پویش یکصد ساله توضیح متقنی ارائه نمیکند که چرا همواره اصرار داشته خط مقدم چالش را از مواجهه با قدرتهای استکباری مهاجم به داخل منتقل کند و هم جبهه با استعمار و غرب مهاجم بایستد یا به عنوان پیاده نظام آن عمل کند؟ همچنان که حاضر نیست پاسخ دهد چرا به جای زهرآگینی و کشندگی مار مدرنیته، همواره خوشخرامی و خوشخط و خالی و زرق و برق غرب را برجسته میکند و به جای ترسیم سیمای دشمن، چهره دوست را برای او تصویر مینماید؟
غزه اما گریبان همه را گرفته است. اکنون همه آنها که روزگاری با وقاحت گفتند «ماجرای فلسطین، جنگ عرب و یهودی است و به ما چه؟» و «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» یا از پرز و نتانیاهو شنیدند که جنبش سبز «سرمایه بزرگ اسرائیل است» و «آنها به نیابت از ما میجنگند، جنگ با جمهوری اسلامی از درون مرزهای ایران آغاز میشود»، مجبورند دیروز خود را انکار کنند و در تصویر صفحه اول روزنامههای خود ولو به تظاهر تصویر کارگردانی را در حال اهدای خون به مردم غزه منتشر کنند که خود سرباز ناتوی فرهنگی و جنگ نیابتی در حوزه سینما و فرهنگ است. به راستی مردم در محاصره و مظلوم اما مقاوم و مبارز غزه، امروز نیازمند چند سیسی خون آلوده و معتاد به دلارهای اسکاری هستند؟ بیایید نه به اصغر فرهادی اسکاری، نه به شیرین عبادی دریافتکننده جایزه نوبل و نه به محمد خاتمی مدعی گفتوگوی تمدنها و نفی خشونت خوشگمان باشیم و هیچ نپرسیم که در روزگار بایکوت ملت ایران چرا سازمانها و رسانههای غربی و دلارها و آنتنهای آنها مشغول ترویج و بازتبلیغ این جماعت بود. اما آیا حق نداریم بپرسیم فلان کارگردان اسکاری چند فیلم برای قربانیان استکبار و استعمار و لیبرالیسم خونریز غربی ساخته یا دستکم دستاندرکاران اسکار و برندگان آن را دعوت به تحریم یا اعلام بیزاری از جنایتکاران صهیونیست و حامیان غربی آنها کرده است؟ یا فلان نامزد جایزه صلح نوبل چرا گریبان اوباما- دیگر برنده جایزه صلح نوبل!- را نمیگیرد که پای خونریزی و کودککشی اسرائیل ایستاده یا به شکل سیستماتیک اقدام به شکنجه و نقض حقوق بشر میکند؟ آیا مردی با عبای شکلاتی و مدعی گفتوگوی تمدنها و نفی خشونت مرده است که نمیتواند از ظرفیت بینالمللی مدعایی (!؟) برای اعلام بیزاری همقطارانش از اسرائیل استفاده کند؟ آیا آن ظرفیت تنها به کار اغوای ملت ایران و دادن آدرس غلط میآید؟! آنها که با بلاهت تمام 8 ماه به عنوان پیاده نظام اسرائیل در معرکه آشوب 88 هیزمکشی کردند و دست به خودکشی زدند، اکنون چگونه نسبت به اسرائیل اعلام بیزاری کنند؟ فذلک میت الاحیاء.
پرسش و استدلال دیگری نیز در میان است. از حدود یک سال پیش که جماعتی مرتجع یا تجدیدنظرطلب اراده کردند حرمت ارتباط با شیطان بزرگ را به بهانه چالش هستهای و با هل دادن دولت جدید به وسط معرکه بشکنند، یک استدلال کانونی داشتند و آن اینکه دولت آمریکا میانهرو است و این اسرائیل و لابی صهیونیستی تندرو در آمریکا هستند که کاخ سفید و غرب را تحریک به دشمنی و تحریم و سختگیری افزونتر با ملت ایران میکنند. این استدلال از سالها قبل نیز مطرح بوده است. همین طیف در عین حال مدعی بودهاند که مسئله فلسطین و غزه ربطی به ملت ایران ندارد. آیا این دو استدلال قابل جمع است؟ یعنی میشود اسرائیل را به عنوان خط مقدم بیشترین دشمنیها با ایران معرفی کرد و هم مدعی شد فتنهگریهای زنجیرهای اسرائیل در منطقه ارتباطی به ما ندارد و نباید با او مواجه شد؟! اگر کسی حتی مسلمان هم نبود تا به دعوت «کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا» لبیک بگوید و حتی اگر وجدان انسانی نداشت که قلب او از جنایتهای دلخراش صهیونیستها به درد بیاید، صرف ادعای منافع ملی حکم میکرد اسرائیل را دشمن بدارد و در دفع شرارت او لحظهای دریغ نکند. اما اگر هیچ کدام این اتفاقها نیفتاد و چنین جماعت انگشتنمایی در نوک پیکان جنگ نیابتی اسرائیل و آمریکا قرار گرفتند آنگاه نمیتوان گفت آنها از آل سعود و داعشیها- سربازان جنگ نیابتی آمریکا و اسرائیل در جهان سنی- مرتجعتر و فرومایهترند؟ آیا جرم آنها جرم کوچکی است که اوبامای جنایتکارتر از بوش را بزک کردند و بر دست چدنی او دستکش مخملی کشیدند، حال آن که خون ملتهای عراق و سوریه و فلسطین و لبنان- و بحرین و یمن و مصر- بر گردن او سنگینی میکند. چرا آنان در هنگامه جنگ صهیونیستی- آمریکایی موسوم به جنگ جهانی چهارم کوشیدند ملت ما را مشغول درگیریهای فرساینده داخلی کنند؟
منطقه ما در همین دو ماه اخیر اتفاقات مهم و عبرتآموزی را به خود دید حاکی از اینکه دشمن مشغول کید مداوم است و «من نام لم ینم عنه. آن که به خواب رود دشمن او نمیخوابد.» این پروژه گازانبری البته خسارتهای استراتژیک برای طراحان صهیونیستی- آمریکایی آن درپی خواهد داشت اما ماجرا این است که جنگافکنی داعش در 100 کیلومتری پایتخت بغداد آن هم در بحبوحه مذاکرات هستهای وین و 45 روز قبل از سررسید توافق ژنو و همچنین هجوم یک ماه بعد صهیونیستها به مقاومت غزه بیارتباط به هم نیست. فتنهانگیزی داعش در اواسط خرداد قرار بود شکست بزرگ سیاسی، نظامی و انتخاباتی آمریکا در سوریه و عراق را جبران کند و یک لبه از حمله گازانبری علیه جبهه مقاومت اسلامی (با محوریت ایران) باشد که دقیقا 30 روز بعد با جنگ مستقیم صهیونیستها در غزه کامل شد. هدف نقشه بزرگی که اکنون 80-90 درصد آن با شکست غیرمترقبه مواجه شده این بود که با غافلگیری دولت و ارتش عراق، بغداد به عنوان متحد استراتژیک ایران سقوط کند و از آن طرف بخشی از خط فلسطینی- لبنانی مقاومت فرو بریزد و ایران با دو بال شکسته پای توافق وین حاضر شود؛ خواب آشفتهای که برای آمریکا و اسرائیل بد تعبیر شد. ماجرای عراق و ماجرای غزه هر چند که در این دو ماه قلب ملت ما و ملتهای مسلمان منطقه را خون کرد اما ظرفیت بیسابقهای از مظلومیت و بیداری و عزم و بسیجگری را فراهم ساخته است.
اگر ظرفیت بیداری اسلامی به اعتبار برخی غفلتها و تکاپوی دشمن در برخی کشورها به انحراف رفت، حماقت بزرگ اسرائیل - و سرانگشتان داعشی آنها- زرادخانه بیداری اسلامی با هویت «مقاومت اسلامی» را مجددا تا حد انفجار انباشته کرده است. بیداری بدون مقاومت همان حکایت 100 سال پیش ما بود که در مبارزه با استبداد از عقبه استکباری آن غافل ماندیم و تصور کردیم آزادی بدون استقلال و بیزاری از شیاطین مستکبر عالم ممکن است. امروز میتوان به عیان دید که فلسطین و لبنان و سوریه و عراق کم یا زیاد در حال عبور از فاز «بیداری» به مرحله عمیقتر و متعالیتر «مقاومت اسلامی» هستند. این رویداد، اتفاق راهبردی مهمی است. آیا بدون فتنه داعش در عراق و سبزها در ایران و اسرائیل در غزه میشد ملتها را به خود آورد و در تراز عزت و مقاومت بسیج کرد؟ این ظرفیت را باید قدر شمرد و به فعلیت رساند. بسیج رسانهای و ضرورت تشکیل ستاد جنگ رسانهای در وسعت جهان اسلام بلکه جامعه جهانی، یکی از ضرورتهای این مهم است. اگر جنایات مستقیم یا نیابتی آمریکایی- صهیونیستی در همین چند ماه اخیر مقدمه اتحاد بیشتر امت اسلام و فرزندان مقاومت در چهار گوشه منطقه شده باشد، رویداد بزرگی است آن قدر که سربازان ناتوی فرهنگی را مجبور کرده برخلاف سنت همیشگی شکستن مرزبندی با غرب مهاجم، به فاصلهگذاری با غرب تظاهر کنند؛ یعنی اینکه آمریکا و انگلیس و غرب با خطایی استراتژیک سربازان جنگ نیابتی را خلع سلاح کرده و زیر پای استدلال و توجیهات آنان را خالی نمودهاند.
رمز پیروزی و عزت و پیشرفت ما و همه ملتهای ستمکشیده منطقه در همان یک جمله با ارزشی است که رئیسجمهور محترم در سالگرد تنفیذ و در آستانه یک سالگی دولت یازدهم گفته است؛ «امیدی به مساعدت آمریکا وجود ندارد.» تنها ملتهایی که از مستکبران مایوس شدند و طمع آنها نسبت به خود را ناامید کردند، روی نجات و پیشرفت و عزت را خواهند دید. اکنون زمان ایمان دوباره به این آیت الهی است که «واعدوا لهم مااستطعتم من قوه... هرچه نیرو دارید برای نبرد با دشمن فراهم کنید. دشمنان خدا و دشمنان شما باید از شما بترسند.»
محمد ایمانی
یک قرن پیش در حالی که مجتهد بزرگ شیخ فضلالله نوری مشروطه را مشروعه میخواست و حاضر نشد پرچم انگلیس را بر سردر خانه خویش بزند و سر به دار نسپارد، حلقههایی متنوع برخی دارای ماموریت و برخی خوشگمان و غافل حاضر شدند گفتمان نهضت را از گفتمان اسلامی- ایرانی به گفتمان مدرنیته تغییر دهند هیچ، که حتی در برابر استبداد به سفارت انگلیس پناه بردند. تصور بر این بود یا عامدا چنین القا میشد که راه نجات و ترقی و پیشرفت و سعادت در تجدد معطوف به مدرنیته غرب و اتکا به انگلیسیها- و سپس آمریکاییها- است. اگر مصریها پارسال چوب خوشباوری به آمریکا و غرب را خوردند و انقلاب آنها به سرقت رفت، ملت ایران یکصد سال پیش دچار همین مصیبت شد و البته 30 سال بعد مصیبت مجددی را در نهضت ملی شدن نفت و کودتای 28 مرداد 32 تجربه کرد. هنوز هیچ روشنفکر خوشگمان به مدرنیته و لیبرالیسم پاسخ درخوری ارائه نکرده که چرا تجدد و لیبرالیسم ایرانی به دیکتاتوری رضاخانی و محمدرضایی ختم شد و چرا متجددان مدعی آزادی در برابر این دو دیکتاتور و استکبار خارجی حامی آنها زانوی خشوع و تواضع زدند؟ جریان خوشبین به غرب در این پویش یکصد ساله توضیح متقنی ارائه نمیکند که چرا همواره اصرار داشته خط مقدم چالش را از مواجهه با قدرتهای استکباری مهاجم به داخل منتقل کند و هم جبهه با استعمار و غرب مهاجم بایستد یا به عنوان پیاده نظام آن عمل کند؟ همچنان که حاضر نیست پاسخ دهد چرا به جای زهرآگینی و کشندگی مار مدرنیته، همواره خوشخرامی و خوشخط و خالی و زرق و برق غرب را برجسته میکند و به جای ترسیم سیمای دشمن، چهره دوست را برای او تصویر مینماید؟
غزه اما گریبان همه را گرفته است. اکنون همه آنها که روزگاری با وقاحت گفتند «ماجرای فلسطین، جنگ عرب و یهودی است و به ما چه؟» و «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» یا از پرز و نتانیاهو شنیدند که جنبش سبز «سرمایه بزرگ اسرائیل است» و «آنها به نیابت از ما میجنگند، جنگ با جمهوری اسلامی از درون مرزهای ایران آغاز میشود»، مجبورند دیروز خود را انکار کنند و در تصویر صفحه اول روزنامههای خود ولو به تظاهر تصویر کارگردانی را در حال اهدای خون به مردم غزه منتشر کنند که خود سرباز ناتوی فرهنگی و جنگ نیابتی در حوزه سینما و فرهنگ است. به راستی مردم در محاصره و مظلوم اما مقاوم و مبارز غزه، امروز نیازمند چند سیسی خون آلوده و معتاد به دلارهای اسکاری هستند؟ بیایید نه به اصغر فرهادی اسکاری، نه به شیرین عبادی دریافتکننده جایزه نوبل و نه به محمد خاتمی مدعی گفتوگوی تمدنها و نفی خشونت خوشگمان باشیم و هیچ نپرسیم که در روزگار بایکوت ملت ایران چرا سازمانها و رسانههای غربی و دلارها و آنتنهای آنها مشغول ترویج و بازتبلیغ این جماعت بود. اما آیا حق نداریم بپرسیم فلان کارگردان اسکاری چند فیلم برای قربانیان استکبار و استعمار و لیبرالیسم خونریز غربی ساخته یا دستکم دستاندرکاران اسکار و برندگان آن را دعوت به تحریم یا اعلام بیزاری از جنایتکاران صهیونیست و حامیان غربی آنها کرده است؟ یا فلان نامزد جایزه صلح نوبل چرا گریبان اوباما- دیگر برنده جایزه صلح نوبل!- را نمیگیرد که پای خونریزی و کودککشی اسرائیل ایستاده یا به شکل سیستماتیک اقدام به شکنجه و نقض حقوق بشر میکند؟ آیا مردی با عبای شکلاتی و مدعی گفتوگوی تمدنها و نفی خشونت مرده است که نمیتواند از ظرفیت بینالمللی مدعایی (!؟) برای اعلام بیزاری همقطارانش از اسرائیل استفاده کند؟ آیا آن ظرفیت تنها به کار اغوای ملت ایران و دادن آدرس غلط میآید؟! آنها که با بلاهت تمام 8 ماه به عنوان پیاده نظام اسرائیل در معرکه آشوب 88 هیزمکشی کردند و دست به خودکشی زدند، اکنون چگونه نسبت به اسرائیل اعلام بیزاری کنند؟ فذلک میت الاحیاء.
پرسش و استدلال دیگری نیز در میان است. از حدود یک سال پیش که جماعتی مرتجع یا تجدیدنظرطلب اراده کردند حرمت ارتباط با شیطان بزرگ را به بهانه چالش هستهای و با هل دادن دولت جدید به وسط معرکه بشکنند، یک استدلال کانونی داشتند و آن اینکه دولت آمریکا میانهرو است و این اسرائیل و لابی صهیونیستی تندرو در آمریکا هستند که کاخ سفید و غرب را تحریک به دشمنی و تحریم و سختگیری افزونتر با ملت ایران میکنند. این استدلال از سالها قبل نیز مطرح بوده است. همین طیف در عین حال مدعی بودهاند که مسئله فلسطین و غزه ربطی به ملت ایران ندارد. آیا این دو استدلال قابل جمع است؟ یعنی میشود اسرائیل را به عنوان خط مقدم بیشترین دشمنیها با ایران معرفی کرد و هم مدعی شد فتنهگریهای زنجیرهای اسرائیل در منطقه ارتباطی به ما ندارد و نباید با او مواجه شد؟! اگر کسی حتی مسلمان هم نبود تا به دعوت «کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا» لبیک بگوید و حتی اگر وجدان انسانی نداشت که قلب او از جنایتهای دلخراش صهیونیستها به درد بیاید، صرف ادعای منافع ملی حکم میکرد اسرائیل را دشمن بدارد و در دفع شرارت او لحظهای دریغ نکند. اما اگر هیچ کدام این اتفاقها نیفتاد و چنین جماعت انگشتنمایی در نوک پیکان جنگ نیابتی اسرائیل و آمریکا قرار گرفتند آنگاه نمیتوان گفت آنها از آل سعود و داعشیها- سربازان جنگ نیابتی آمریکا و اسرائیل در جهان سنی- مرتجعتر و فرومایهترند؟ آیا جرم آنها جرم کوچکی است که اوبامای جنایتکارتر از بوش را بزک کردند و بر دست چدنی او دستکش مخملی کشیدند، حال آن که خون ملتهای عراق و سوریه و فلسطین و لبنان- و بحرین و یمن و مصر- بر گردن او سنگینی میکند. چرا آنان در هنگامه جنگ صهیونیستی- آمریکایی موسوم به جنگ جهانی چهارم کوشیدند ملت ما را مشغول درگیریهای فرساینده داخلی کنند؟
منطقه ما در همین دو ماه اخیر اتفاقات مهم و عبرتآموزی را به خود دید حاکی از اینکه دشمن مشغول کید مداوم است و «من نام لم ینم عنه. آن که به خواب رود دشمن او نمیخوابد.» این پروژه گازانبری البته خسارتهای استراتژیک برای طراحان صهیونیستی- آمریکایی آن درپی خواهد داشت اما ماجرا این است که جنگافکنی داعش در 100 کیلومتری پایتخت بغداد آن هم در بحبوحه مذاکرات هستهای وین و 45 روز قبل از سررسید توافق ژنو و همچنین هجوم یک ماه بعد صهیونیستها به مقاومت غزه بیارتباط به هم نیست. فتنهانگیزی داعش در اواسط خرداد قرار بود شکست بزرگ سیاسی، نظامی و انتخاباتی آمریکا در سوریه و عراق را جبران کند و یک لبه از حمله گازانبری علیه جبهه مقاومت اسلامی (با محوریت ایران) باشد که دقیقا 30 روز بعد با جنگ مستقیم صهیونیستها در غزه کامل شد. هدف نقشه بزرگی که اکنون 80-90 درصد آن با شکست غیرمترقبه مواجه شده این بود که با غافلگیری دولت و ارتش عراق، بغداد به عنوان متحد استراتژیک ایران سقوط کند و از آن طرف بخشی از خط فلسطینی- لبنانی مقاومت فرو بریزد و ایران با دو بال شکسته پای توافق وین حاضر شود؛ خواب آشفتهای که برای آمریکا و اسرائیل بد تعبیر شد. ماجرای عراق و ماجرای غزه هر چند که در این دو ماه قلب ملت ما و ملتهای مسلمان منطقه را خون کرد اما ظرفیت بیسابقهای از مظلومیت و بیداری و عزم و بسیجگری را فراهم ساخته است.
اگر ظرفیت بیداری اسلامی به اعتبار برخی غفلتها و تکاپوی دشمن در برخی کشورها به انحراف رفت، حماقت بزرگ اسرائیل - و سرانگشتان داعشی آنها- زرادخانه بیداری اسلامی با هویت «مقاومت اسلامی» را مجددا تا حد انفجار انباشته کرده است. بیداری بدون مقاومت همان حکایت 100 سال پیش ما بود که در مبارزه با استبداد از عقبه استکباری آن غافل ماندیم و تصور کردیم آزادی بدون استقلال و بیزاری از شیاطین مستکبر عالم ممکن است. امروز میتوان به عیان دید که فلسطین و لبنان و سوریه و عراق کم یا زیاد در حال عبور از فاز «بیداری» به مرحله عمیقتر و متعالیتر «مقاومت اسلامی» هستند. این رویداد، اتفاق راهبردی مهمی است. آیا بدون فتنه داعش در عراق و سبزها در ایران و اسرائیل در غزه میشد ملتها را به خود آورد و در تراز عزت و مقاومت بسیج کرد؟ این ظرفیت را باید قدر شمرد و به فعلیت رساند. بسیج رسانهای و ضرورت تشکیل ستاد جنگ رسانهای در وسعت جهان اسلام بلکه جامعه جهانی، یکی از ضرورتهای این مهم است. اگر جنایات مستقیم یا نیابتی آمریکایی- صهیونیستی در همین چند ماه اخیر مقدمه اتحاد بیشتر امت اسلام و فرزندان مقاومت در چهار گوشه منطقه شده باشد، رویداد بزرگی است آن قدر که سربازان ناتوی فرهنگی را مجبور کرده برخلاف سنت همیشگی شکستن مرزبندی با غرب مهاجم، به فاصلهگذاری با غرب تظاهر کنند؛ یعنی اینکه آمریکا و انگلیس و غرب با خطایی استراتژیک سربازان جنگ نیابتی را خلع سلاح کرده و زیر پای استدلال و توجیهات آنان را خالی نمودهاند.
رمز پیروزی و عزت و پیشرفت ما و همه ملتهای ستمکشیده منطقه در همان یک جمله با ارزشی است که رئیسجمهور محترم در سالگرد تنفیذ و در آستانه یک سالگی دولت یازدهم گفته است؛ «امیدی به مساعدت آمریکا وجود ندارد.» تنها ملتهایی که از مستکبران مایوس شدند و طمع آنها نسبت به خود را ناامید کردند، روی نجات و پیشرفت و عزت را خواهند دید. اکنون زمان ایمان دوباره به این آیت الهی است که «واعدوا لهم مااستطعتم من قوه... هرچه نیرو دارید برای نبرد با دشمن فراهم کنید. دشمنان خدا و دشمنان شما باید از شما بترسند.»
محمد ایمانی