از حماسه عاشورا تا زیارت اربعیـن
محمد سعید مدنی
رسول خدا(ص): «ان الحسین بن علی فی السماء اکبر منه فی الارض فانه مکتوب عن یمین العرش مصباح الهدی و سفینهًْ النجاهًْ» (شیخ صدوق- کمالالدین و تمام النعمه، جلد اول، ص 264)
(یعنی: به راستی که حسین بن علی، در آسمان نامش بزرگتر و بلندآوازهتر است، نسبت به زمین، و به راستی که در طرف راست عرش الهی نوشته است که حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.)
اطلاعرسانی پیروزی یزیدیان
بعد از پایان نبرد عاشورا و به خون غلتیدن امام حسین(ع) و یارانش، عبیدالله بن زیاد، فرماندار کوفه، کسانی را مامور کرد تا خبر پیروزی یزیدیان و کشته شدن حسین(ع) و اصحابش را به نقاط حساس و مهم آن روزگار مثل دمشق(شام) و مدینه و مکه و... برسانند.
عبدالملک بن حارث سلمی را برای انجام این ماموریت، از عراق به حجاز فرستاد. این در حالی بود که بنابر نوشتهها، عبدالملک از بردن این خبر تلخ و ناگوار و مژده دادن شهادت حسین(ع) به اهالی مدینه که محل سکونت بنیهاشم و خویشان و بستگان امام بود، اکراه داشت و احساس شرمندگی میکرد. او حتی به خود جرات داده و از عبیدالله خواسته بود تا او را از انجام این ماموریت معاف کند. اما ابن مرجانه طبق آنچه که جزو خصلتهای ذاتی و پست او بود، وی را تهدید کرده بود که هر طوری شده، خودت باید این خبر را برسانی.
عبدالملک هم به ناچار راه مدینه را در پیش گرفت و بعد از ورود به شهر، خبر ماجرای کربلا و شهادت امام حسین بن علی(ع) را به والی مدینه که به تازگی جانشین ولید بن عتبه بن ابیسفیان شده بود، داد.
واکنشها نسبت به خبر پیروزی یزیدیان
در واکنش به این خبر دو نوع برخورد ظهور کرد. از یکسو عمروبن سعید بن عاص اموی والی مدینه و سایر بنیامیه و همپالکیهای آنها که بغض و کینه دیرینه نسبت به اهلبیت(علیهمالسلام)، داشتند، از شنیدن این خبر، خواسته و ناخواسته، به جبر یا اختیار! اظهار سرور و شادمانی کردند. و از دیگر سو بنیهاشم با شنیدن این خبر دردناک، عزادار شده، شیون زنان بنیهاشم، کوی و برزن مدینه را پر کرد.
از میان اهالی مدینه، یکی از کسانی که از خبر شهادت امام حسین(ع) مطلع شد، جابربن عبدالله انصاری یکی از صحابه پیامبر اکرم(ص) بود. جابر که آن زمان بیش از 70 سال (حدود 72 سال) سن داشت، در 16 سالگی در رکاب پیامبر و همدوش سایر مجاهدان اسلام در جنگ خندق شرکت کرده بود، و در زمان رحلت رسول اکرم(ص)، 22 ساله بود. او که از اصحاب صدیق پیامبر و از ارادتمندان اهل بیت (علیهمالسلام) بود با شنیدن خبر فاجعه کربلا، با اینکه از دو چشم هم نابینا شده بود از مدینه به قصد زیارت قتلگاه امام و یاران فداکار و مخلص او حرکت کرد و در بیستم صفر، درست 40 روز بعد از شهادت امام(ع)، وارد سرزمین کربلا و محل پیکار عاشورا شد.
فلسفه زیارت اربعین
شیخ طوسی (در کتاب مصباحالمتهجد) مینویسد: «روز بیستم ماه صفر سال 61، روزی است که جابربن عبدالله انصاری، صحابی رسول خدا(ص) از مدینه برای زیارت قبر اباعبدالله به کربلا آمد و او اول کسی بود که امام را زیارت کرد و در این روز زیارت امام حسین(ع) مستحب است و زیارت اربعین همین است...» به این ترتیب سنت «زیارت اربعین» به دست جابربن عبدالله تأسیس شد. (درباره حضور کاروان اسرا در روز اربعین در حرکت از شام به سوی مدینه، تشکیک و ابهام جدی وجود دارد که باید در بحثی جداگانه به آن پرداخت.)
در این سفر، جابر تنها نبود و همسفری از خود جوانتر و در عین حال دانشمند و بزرگوار به همراه داشت که نامش عطیهبن سعدبن جناده کوفی است که از بزرگان تابعین محسوب میشود. جالب است بدانیم که نامگذاری این شخص و انتخاب نام عطیه، به درخواست پدر او توسط حضرت علیبن ابیطالب(ع) صورت گرفته است. (محمد ابراهیم آیتی، بررسی تاریخ عاشورا، ص 231)
درباره کیفیت زیارت اربعین و کارهایی که جابر در آنجا انجام داد، کتابهای تاریخ و منابع روایی ساکت نبوده و ماجرا را با جزئیات ذکر کردهاند. البته ما میدانیم، «در چنین روزی زیارت آن بزرگوار و شهدای طف مستحب است و بدین جهت روز اربعین همه سال، یکی از روزهای بسیار پرازدحام شهر مقدس کربلاست که مردم مسلمان و شیعه از اطراف و اکناف به آن سرزمین پرافتخار روی میآورند (آیتی، بررسی تاریخ عاشورا، ص 239) خوشبختانه به برکت پیروزی انقلاب اسلامی این مراسم در سالهای اخیر باشکوه بیشتری برگزار میشود. راهپیمایی اربعین در جای خود نوعی مانور قدرت و تجسم عینی وحدت شیعیان و دوستداران حریت و عدالت و ارادتمندان اهلبیت (علیهمالسلام) هم هست.
جایگاه و اهمیت زیارت اربعین
ائمه اطهار (علیهم السلام) درباره بزرگداشت عاشورای حسینی و زنده نگاهداشتن آن تاکیدات فراوان داشته، زیارت اربعین را یکی از مصادیق زنده نگاهداشتن عاشورا دانسته و ضمن سفارش به انجام آن، نحوه و کیفیت آن را هم شرح دادهاند. از جمله امام جعفر صادق(ع) زیارت اربعین را به شاگردان خود، از جمله صفوان بن مهران تعلیم داده است.
یکی از روایات مربوط به اهمیت زیارت اربعین مربوط میشود به دوران امامت حضرت امام هادی(ع)، به این شرح که: «پیرمردی خدمت حضرت هادی(ع) در سامرا آمد و گفت:
- من سال پیش هم خدمت رسیدم و بعد از آن به زیارت اربعین رفتم... امسال هم میخواهم پیاده به کربلا بروم.
امام تائید و دعایش کرده و سؤال کردند:
- سال گذشته که آمدی تنها نبودی؟
پیرمرد از توضیح دادن و حرف زدن امتناع کرد، اما بالاخره به اصرار یکی از همراهانش عرض کرد:
- بله، پسر و عروسم بودند، اما آنها در حین پیادهروی به سوی کربلا، به دست متوکل (خلیفه رسوای عباسی) کشته شدند.
امام(ع)، از شنیدن این خبر اندوهگین شدند (و حتی بعضی نوشتهاند که گریه هم کردند) و بعد به آن پیرمرد تسلیت گفتند و وی را دلداری دادند و در حق پسر و عروس شهید وی دعا کردند و... در پایان بار دیگر تاکید کردند:
- به کربلا برو... من هم دعایت میکنم.»
این روایت به سادگی و صراحت بیان میکند که با اینکه خطر مرگ در کمین زوار و مسافران کربلا بود، اما امام مانع از حرکت پیرمرد نشد و درباره رفتن او به کربلا و انجام «زیارت اربعین» تاکید فرمودند.
این درحالی است که درباره حج واجب بزرگان دین و ائمه اطهار(ع) فرمودهاند که اگر در راه حج احتمال خطر بدهید، تکلیف حج ساقط است. و باز این در حالی است که درباره به جا آوردن اربعین سایر بزرگان دین سفارش مخصوصی نشده است. باید از این هم غافل نبود که حضرات ائمه علیهمالسلام، بعد از حضرت سیدالشهداء مردم را به زیارت حائر حسینی تشویق و تشجیع مینمودند و از روایات چنان استناد میشود که به ائمه اطهار (علیهمالسلام) زیارت سیدالشهداء را امری حیاتی میدانستند لذا در سفر حج عدم خوف جانی را شرط وجوب میشمردند... ولی نسبت به زیارت حسینبنعلی(ع) هر چه خوف و ترس زیادتر میشد... ائمه(ع) ثواب زیارت را نزد خدا بیشتر میگفتند... یعنی بقای حج و زیارت خانه خدا را وابسته به زیارت حسینبنعلی(ع) میدانستند. (آیتی بررسی تاریخ عاشورا، ص ۳۹)
امام حسن عسگری(ع) فرموده است: مومن 5 نشانه دارد: 1- اقامه 51 رکعت نماز (نمازهای واجب روزانه و مستحب) 2- خواندن زیارت اربعین 3- انگشتر عقیق در دست راست کردن 4- در سجده پیشانی برخاک مالیدن 5- «بسمالله الرحمن الرحیم» را در نماز بلند گفتن. (وسائل الشیعه، جلد دهم، ص 373)
البته روایات درباره اهمیت زیارت اربعین از قول ائمه اطهار(ع) فراوان نقل شده که ما به همین حد اکتفا میکنیم:
دلایل تأکید بر بزرگداشت حماسه عاشورا و زیارت اربعین
سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که راستی دلیل این همه تأکید و توصیه بر حفظ یاد و خاطره حماسه عاشورا از طریق برپا کردن مراسم پرشور و شعور عزاداری و انجام زیارت اربعین و... از سوی بزرگان دین از شخص رسول بزرگوار اسلام(ص) گرفته تا سایر ائمه(ع) و علمای دین چه بوده است؟ آیا منظور: 1- انجام کار خیر و وظیفه دینی و کسب پاداش اخروی و اجر دنیوی از طریق قدرشناسی و بزرگداشت یکی از برجستهترین شخصیتهای دینی و الهی بوده است؟ 2- آیا این مراسم انجام میشود، صرفاً برای اینکه رضایت پیامبر(ص) و سایر بزرگان دین را که در این باره به ما توصیههای فراوان کردهاند، کسب نمائیم؟ 3- آیا توصیه و تأکید این بزرگان به حفظ و بزرگداشت عاشورا و مکتب حسینبنعلی(ع)، در واقع برای حفظ و نگهداری حقیقت دین و بقای اسلام راستین و شناخت راه مستقیم و الگوهای عملی مسلمان بودن است؟ که جملگی در جریان قیام اباعبدالله(ع) به مجسم میشود و عینیت مییابد؟
در پاسخ میتوان گفت، هر سه دلیل درست است، اما پاسخ و دلیل سوم مهمتر و حیاتیتر است و آن دو پاسخ و دلیل اول را هم در خود دارد. دلیل سوم از آن جهت مهمتر است که میبینیم و میدانیم که دشمنان دین و بدخواهان انسانیت و راهزنان عقیده و اخلاق، روی همین دلیل سوم حساس هستند، آنها میخواهند حقیقت و فلسفه واقعی دین شناخته نشود. میخواهند الگوی توحیدی و مسلمان زیستن عینیت نیابد و آنها میخواهند اسلام راستین معرفی نشود و جز یاد و خاطره و اسمی از آن، حضوری در زندگی روزمره نداشته باشد.
استاد شهید مطهری در این باره مینویسد: «سراینکه ائمه اطهار، این همه به زنده نگه داشتن و احیای این خاطره ]عاشورا[ توصیه کرده و نگذاشتهاند حادثه کربلا فراموش شود، این است که این حادثه یک اسلام مجسم است، نگذارید این اسلام مجسم فراموش شود. (حماسه حسینی، جلد اول، ص 255). توصیه بزرگان دین درباره زنده نگه داشتن عاشورا این است که ای مسلمانان «نگذارید، حادثه عاشورا، فراموش شود. حیات شما، زندگی شما، انسانیت و شرف شما، به این حادثه بستگی دارد»(استاد مطهری، همان). لذا از همان آغاز و ابتدای پس از عاشورا، برای دفن کردن آن در گودال قتلگاه و به فراموش سپردن خاطره آن زیر شنزارهای روان دشت کربلا، تلاش خود را شروع کردند، و چون خطبههای زینبی(س) و افشاگری امام سجاد(ع)، توطئه آنها را به هم زد و مکر آنان را به خودشان برگرداند، شروع به تحریف و دروغ بستن درباره این حادثه و منحرف کردن این قیام از مسیر و هدف اصلی، کردند. تلاشهایی که امروز به شکل پیچیدهتر و موذیانهتر و خطرناکتر، ادامه دارد. هدف کلی و نهایی این تلاشها این است که دوستداران و شیعیان حسین(ع)، ایشان را نشناسند و حداکثر این الگوی بزرگ انسانی را در حد موجودی آسمانی،ملکوتی، مقدس، دور از دسترس و از جنس ملائک و... دوست داشته باشند، برایش شعر و مرثیه بسرایند، به یادش مجلس عزا برپا کنند و در سوگش به سر و سینه بزنند و اشک بریزند و خالصانه احساسات را نثارش کنند و... (به تعبیر امام موسی صدر) در داخل ویترین بگذارند و از بیرون فقط نگاهش کنند و... خلاصه کلام آنکه دشمنان دین و انسانیت، و بدخواهان این ملک و ملت حسینی(ع)، میخواهند کاری کنند که امام حسین(ع)، در عمل امام و الگوی زندگی بشری، خاصه ارادتمندان و محبانش نباشد و برای آنها در زندگی راهگشا و مددکار نباشد و این در حالی است که اصولاً یکی از مهمترین کارکردها و اصلیترین نقشهای امام الگویی برای «چگونه زیستن» است. آنچنان که پیامبر(ص) چنین بود: لقد کان لکم فی رسولالله اسوه حسنه(احزاب، آیه21). بدیهی است که برای کوبیدن و شکست توطئه دشمنان، شیعیان باید در این باره نیز آنگونه که ائمه(ع) توصیه کردهاند به شناخت همهجانبه و دقیق درباره قیام جاوید عاشورا دست بزنند و...!