ده گفتار از رهبرمعظم انقلاب در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم(ع)-۵۴:
تلاش خط تحریف برای سازشکار نشان دادن ائمّه(ع)
در سلسله مباحث بررسى زندگى ائمّه اهلبیت(علیهم الصّلاة و السّلام) رسیدیم به این مطلب که مناسبات فیمابین ائمّه(علیهمالسّلام) با خلفاى زمان و با قدرتهاى حاکم به چه صورت بوده. به گوشهاى از تحریفها و تبدیلهایی که در این زمینه در تاریخ صدر اسلام و در طول زمان بهوجود آمده است، اشاره شد. دیدیم که روایات جعلى و دشمنساخته را چگونه با مهارت و با تعقیب یک هدف روشن و مشخّص، جعل شده بود و براى اینکه شیعه دورانهاى بعد، از ادامه تلاش و مبارزه اصیل خود دست بردارد، اینطور وانمود میکردند که رهبران شیعه و به خصوص بنیانگذار مکتب علمى تشیّع، یعنى امام همام1، جعفربن محمّدالصادق(صلواتالهو سلامهعلیه) در برابر قدرتهاى زمان، خاضع و خاشع و به تعبیر بهتر، زبون و ذلیل بودهاند. وقتى این روایات را بررسى کردیم، دیدیم عمده این روایات میرسد به ربیع حاجب؛ یعنى دربان منصور، حلیف2 سرّ منصور؛ کسى که منصور عبّاسى او را از میان اینهمه خاصّان و نزدیکان خود، به پردهدارى خویش انتخاب کرده؛ یعنى به او اطمینان کامل داشت و از همه جهت نسبت به او خاطرجمع بود؛ و این براى ما خیلى از مسائل را روشن کرد.
بعد بررسى کردیم روایاتى را که در مورد امام صادق(علیه الصّلاة والسّلام) در جهت عکس این روایات به ما رسیده؛ و گفتیم که یک محقّق تاریخى، بلکه حتّی یک انسان معمولى که از مایه بینش اسلامى تا حدودى برخوردار باشد، وقتى این دو نوع رفتار متناقض را از امام صادق(علیهالسّلام) در تاریخ میخواند و مشاهده میکند، براى او جاى تردید نمیماند که آنچه متناسب با امام صادق(علیهالسّلام)، یعنى فرزند حسین و فرزند على و فرزند زهرا(علیهمالسّلام) است، آن نوع دوّم است، نه آن نوع اوّل؛ و باز آنچه متناسب با امام صادقِ رئیسمکتب است، آن آگاه از اسلام، آن فقیه در قرآن، آن اسلامشناس واقعى است، همین رفتار دوّم است، نه رفتار اوّل. بنابراین ما به خودمان زحمت نمیدهیم که حتّی یک لحظه تردید کنیم و گمان کنیم که امام صادق(علیهالسّلام) در برابر منصور عبّاسى، با آن وضعى که حتّی شایسته یک مسلمان نیست تا چه رسد شایسته یک رهبر، آن هم رهبر جمعیّت شیعه _ یعنى اقلّیّتى که به حق ادّعا میکند که اسلام فقط از دریچه دید او باید مشاهده شود _ رفتار کند؛ زیرا چنین رفتاری شایسته چنین رهبرى نیست.
از این جهت خاطر ما آسوده است و خود من شخصاً که در زمینه زندگى ائمّه(علیهمالسّلام) مشغول مطالعه و بررسى و تحقیق هستم، قانعم. سؤال من، کنجکاوى من، با همین بیانى که عرض کردم، اقناع شده است؛ و گمانم این است که هرکسى اگر در همین حد مطالعه کند و بررسى کند _ و هرچه بیشتر، بهتر _ قانع میشود و برایش مسلّم میشود که آنچه شنیدهایم و خواندهایم و دیدهایم و کتابهاى ما در این زمینه انباشته از آن است، جعلى است که حکومت چندصدساله بنىعبّاس کردند و باید هم میکردند؛ هرکس دیگر هم جاى آنها بود، همین سیاست را و همین شیوه مزوّرانه را به کار میبرد تا امروز که نزدیک هزار سال از زمان امام صادق(علیهالسّلام) میگذرد، هنوز شیعه هروقت درباره اینگونه مسائل مىاندیشد، فکر امام صادق(علیهالسّلام) و رفتار او با منصور برایش تردیدآور باشد. مىبینید که تاکنون سیاست موفّقى هم بوده. این، خلاصه و عصاره بحث قبلی بود؛ البتّه با شواهدى که ذکر کردیم.
امیدوارم این حرف به خاطرها مانده باشد و به نگهداشتن آن در ذهن بسنده نشود؛ بلکه گفته شود، بازگو شود، نقل شود و با آن کسانى که روایاتِ قسم اوّل را نقل میکنند، بهعنوان پیشنهاد در میان گذاشته شود؛ چون ممکن است ندیده باشند، ممکن است توجّه پیدا نکرده باشند. بگویید تا بدانند، خودتان بدانید. مسئله مهمّى است، تحریف عظیمى است، برگرداندن یک حق است به یک باطل، تبدیل یک جهتى است به جهت نقطه مقابلش؛ و این ظلم بزرگی است؛ یک ظلم تاریخى است، یک ظلم انسانى است. بگذریم از مسئله تشیّع و علاقه ما به ائمّهمان و اینکه آنها رهبر ما هستند؛ اصلاً ظلم است. شما [تا وقتی تحقیق نکردهاید] تحمّل نمیکنید که بعد از هزار و خردهاى سال، یک بیدادگر تاریخ را که به ناحق اسمش را «عادل» گذاشتهاند، بگویند او عادل نبوده. وقتی زندگی انوشیروان سفّاک غدّارِ خونخوار را نگاه میکنیم، میبینیم مثل زندگى پدرش و مثل زندگى پسرش، مثل زندگى همه اسلافش و اخلافش در طول تاریخ، انباشته اى از غدّارىها و ظلمها و نامردمىها و نابکارىهاست. یکچنین آدمى را چون تاریخ به ناحق عادل دانسته و نقشه ریاکارانه او را قبول کرده و تحت تأثیر این نقشه قرار گرفته، بعد از هزار و خردهاى سال، وقتىکه یک نفر بگوید او عادل نبوده، تا تحقیق نکردهاید، براى شما احیاناً سنگین مىآید. شنیدهام بعضى ایراد گرفتهاند که چرا گفتهاید انوشیروان عادل نبوده؟ بدشان آمده که چرا گفتهاند انوشیروان عادل نیست؟ مثل اینکه از اولاد انوشیروانند! این را ظلم تلقّى میکنید، آنوقت چگونه ظلم تلقّى نمیکنید که امام صادق(علیهالسّلام) که خودتان میگویید مؤسّس مکتب جعفرى است، خودتان میگویید تنها دیدگاه و منظر اصیل اسلام است، خودتان میگویید که اسلامى که به امام صادق(علیهالسّلام) نرسد، اصلاً اسلام نیست؛ نه که اسلامِ غلط است، اصلاً اسلام نیست _ من هم معتقدم به این مطلب _ اسلام نیست؛ اسلام واقعی نیست. امام صادقى که قرآن مجسّم است _ «کان خلقه القرآن»3 _ قرآنى که بعثت و نبوّت را جبههبندى میداند: «الّذین ءامنوا یقاتلون فى سبیل الله و الّذین کفروا یقاتلون فى سبیل الطّاغوت فقاتلوا اولیآء الشّیطن»4، آنگاه نماینده این آیه و این قرآن و این مکتب برود زیر بار طاغوت را بگیرد؟ دردتان نمىآید؟ ناراحت نمیشوید؟ تعجّب نمیکنید؟ این ظلم نیست؟ تحریف از این بالاتر؟ گناه از این بزرگتر؟ بارى، این را آقایان، مسئولیّتى بدانید.
پانوشتها:
1- بزرگوار و بلندهمّت.
2- یار، هم عهد.
3- این تعبیر درباره پیامبر اکرم (ص) گفته شده است (شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج6، ص340) امّا میتوان در درجه بعد آن را در مورد همه اهل بیت(ع) استفاده نمود.
4- سوره نساء، بخشی از آیهی76؛ «کسانی که ایمان آوردهاند، در راه خدا کارزار میکنند و کسانی که کافر شدهاند، در راه طاغوت میجنگند. پس با یاران شیطان بجنگید....»