kayhan.ir

کد خبر: ۱۹۵۴۶۹
تاریخ انتشار : ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ - ۲۱:۵۲
به انگیزه میلاد باب‌الحوائج، امام موسی‌بن‌جعفر علیه‌السلام

فصل‌هایی از حیات طیبه قبله عارفان




فصل اول-  طلوع نور هدایت
اینجا مکه است! سال ۱۲۸ هجری. حجّاج بیت‌الله‌الحرام، مناسک حج را به اتمام رسانیده و اندک اندک به سوی شهر و دیار خود رهسپار می‌شوند. جعفر بن محمد، صادق خاندانِ رسول صلوات‌الله علیهم اجمعین نیز به همراه همسر گرامی‌اش حُمَیده، حج خود را به پایان برده‌ و در میان گروهی از یاران و شیعیان خویش عازم مدینه است. کاروان، مسیر طولانی مکه به مدینه را طی می‌کند. بیابانی‌ گسترده با ریگزارهای داغ، شن‌های روان و بدون سکنه. امام صادق(ع) و همسفرانش پس از چند روز پیمودن راه به «اَبْواء» می‌رسند. ابواء منطقه‌ای‌ روستایی ا‌ست در فاصله ۲۰۰ کیلومتری از شهر مکه. این سرزمین از رسول مهربانی(ص)، خاطره‌ها دارد و بارها پذیرای آن وجود مقدس گردیده، عِطر دلاویزش را استشمام کرده و بر گوهر ‌اشک‌های حضرتش بوسه زده است. پیامبر گرامی ‌اسلام هر‌گاه گذرش به این سرزمین افتاده، با درنگ بر مرقد مطهرِ مادرِ ارجمندِ خود، آمنه بنت وَهَب،‌ تربتش را به آب‌ دیدگان شسته است.
کاروان برای استراحت در ابواء توقف می‌کند. امام صادق(ع) در انتظار قدوم فرزندی است که با میلاد خود، جهانی را غرق در نور و ابتهاج نماید. حُمیده همسر نیکبخت امام، افسر کرامت بر سر خواهد نهاد و مام گرامی ‌آن حجت خدا خواهد شد. این شرافت بی‌نظیر، فضل و عنایت خاص خداوند به آن بانویی است که امام صادق(ع) این‌چنین وصفش نموده: «حُمیده همانند شمش طلا، خالص و ناب و به دور از ناپاکی‌هاست و فرشتگان پیوسته او را حراست ‌کردند تا آنکه به من رسید. او موهبتی‌ الهی برای من و امام پس از من است.» [بحار6/48]
سرانجام پیک حمیده، مژده آورد که موعد میلاد نزدیک است. امام صادق که در جمعی از یاران خود نشسته بود با شنیدن این خبر با شادی برخاست و همراه فرستاده رفت و دقایقی بعد بازگشت و با مسرت اعلام فرمود خداوند به من پسری عطا کرد که بهترین آفریده خدا و امام پس از من است.
 امام موسی‌بن جعفر(ع) در بیستم ذی‌الحجه سال ۱۲۸ هجری در ابواء متولد شد. و امام صادق(ع) به یُمن وجودش سه روز در مدینه، خلایق را اطعام فرمود.
فصل دوم-  آینه خدا‌نما
 امام موسی بن جعفر علیه‌السلام همچون پدران و فرزندان والاتبار خود، دارای القاب و صفاتی است که هر یک به گوشه‌ای از فضایل بیکران آن حضرت‌ اشاره دارند. از جمله:
-  عبد صالح: آن امام همام به جهت عبادت بسیار و اطاعت و فرمانبرداری خداوند، این‌چنین خوانده می‌شود. در فرازی از زیارت حضرتش می‌خوانیم: درود بر موسی بن جعفر که شب‌ها را تا به سحر بیدار می‌ماند و پیوسته استغفارهای پیاپی، سجده‌های طولانی، ‌اشک‌های سرشار، مناجات فراوان و ناله‌های مداوم داشت.
«آن حضرت عابدترین، داناترین، سخاوتمندترین و بزرگوارترین مردم زمانه خود بود... او این دعا را بسیار می‌خواند و تكرار مى‌کرد: الّلهمّ اِنّى اَسئلكَ الراحهًْ عِندَ المَوتِ وَ العَفوَ عِندَ الحِساب و آن‌قدر از خوف خدا می‌گریست که از محاسن مبارکش ‌اشک جاری می‌شد. او نسبت به خانواده و بستگان خود بسیار مهربان بود و نیز به فقیران مدینه رسیدگی می‌کرد و در دل شب به‌صورت ناشناس برایشان غذا و پول می‌برد.»[بحار101/48]
-  صابر: حضرت موسی بن جعفر(ع) کوهی استوار در برابر انواع سختی‌ها و آزارهایی بود که از سوی زمامداران عباسی می‌دید، صبر عظیم حضرتش در برابر شکنجه‌های جسمی ‌و روحی حاکمیت جور، چه در سیاه‌چال‌ها و چه در بیرون، اعجازگونه و اعجاب‌آور بوده است. او در برابر رفتارهای خشونت‌بار خلفا و اطرافیانشان تنها نزد خدا شکایت می‌برد.
-  زین‌المجتهدین: آن امام بزرگوار در بین مردم مدینه این‌چنین خوانده می‌شد که حکایت از شهرت ایشان در عبادت و طاعت خداوند داشته است.
- کاظم: مشهورترین لقب آن حضرت، کاظم به معنای فرو برنده خشم است. آن بزرگوار در برابر جفای دیگران هرگز خشمگین نشد بلکه هر گاه می‌شنید کسی در‌باره او سخن ناشایسته‌ای گفته است، کیسه‌ای محتوی دویست تا سیصد سکه طلا برای وی می‌فرستاد. حلم و بردباری امام کاظم در مقابل آزار و اذیت مخالفان و دشمنان، بسیاری از آنان را به مسیر حق هدایت کرد و از ارادتمندان حضرتش قرار داد.
-  باب‌الحوائج: از القابی که خلق زیادی را گرد ضریح منور امام کاظم آورده، این صفت اوست. مسلمانان با وجود اختلاف عقیده‌ و حتی غیرمسلمانان، روا شدن حاجات خود را مکررا در توسل به آن حضرت آزموده‌اند. محمدبن طلحه شافعی در این زمینه گوید: «... اِذْ كُلُّ مَن يَتَوَسّلُ اِلَيهِ اَصابَ حاجَتَهُ. کراماتُهُ تُحارُ مِنها الْعُقُول؛ هر كه به او توسل ‌جوید به حاجت خود می‌رسد و از کرامت‌های آن حضرت عقل‌ها در تحیر است.» خطیب خوارزمی ‌می‌گوید: «هر‌گاه غمی ‌به من رو کرد به حرم موسی‌بن جعفر التجا نمودم و غمم زایل شد.»
از دیگر القاب آن حضرت امین، وفیّ، عالم، سیّد، زاهِر(درخشنده) و ذوالنَفْس الزکیه(صاحب نفس پاکیزه) می‌باشد.
فصل سوم-  اعجاز امامت در عصر ظلمت
* دوران منصور دوانقی
 پس از شهادت امام صادق(ع) منصور دوانقی به محمد بن سلیمان حاکم مدینه نوشت جانشین آن حضرت را یافته و گردن زند. پاسخ‌نامه چنین آمد جعفر بن محمد(ع) پنج نفر را به‌عنوان جانشین خود انتخاب نموده است: ابوجعفر منصور خلیفه وقت، محمد بن سلیمان حاکم مدینه، عبدالله فرزند بزرگ امام صادق مشهور به افطح(وی به علت پاهای پهن خود و نقصی که داشت به این نام خوانده می‌شد)، موسی بن جعفر فرزند دیگر امام صادق و حُمیده همسر امام. بدین تدبیر، امام صادق جان فرزند خود را حفظ فرمود زیرا اگر بنا بود وصی و جانشین ایشان گردن زده شود خلیفه نیز از این موضوع مستثنی نبود. از طرف دیگر برخی از شیعیان مدت کوتاهی در یافتن امام خود سرگردان بودند اما سرانجام حقیقت امامت را در موسی بن جعفر(ع) یافتند.
سیاست منصور تعقیب و سرکوب علویان بود او با شیوه ارعاب حکومت می‌کرد و از شکنجه، زندانی کردن و کشتار بی‌گناهان ابایی نداشت. گاه دستگیر‌شدگان را زنده زنده درون ستون‌های عمارت دفن می‌کرد و گاه سقف محبس را بر سر زندانیان تخریب می‌نمود. منصور از سویی با‌ اشاعه تفکر شیعی به خشن‌ترین شیوه‌ها مبارزه می‌کرد و از طرفی دیگر جریان‌های الحادی و مکتب‌های انحرافی را آزاد گذاشته بود. یکی از این جریانات، فرقه غالیان(غُلات) بودند که امام صادق پیوسته از ایشان بیزاری می‌جست و آنان را لعن می‌کرد. غالیان ابتدا مسلمانان معتقد به اهل‌بیت بودند اما به تدریج به انحراف کشیده شده و با غلو در حق اهل‌بیت آنان را خدای خود دانستند. دستگاه خلافت با تقویت این گروه بیشترین بهره‌‌برداری را در جهت بدنام کردن مکتب تشیع کرد و اعتقاد آنان را دستاویزی برای سرکوب شیعیان قرار داد.
   در این شرایط به شدت خفقان‌آور، تدبیر الهی امام و حقیقت وجودی آن حضرت بود که تفکر ناب اسلام را پیش می‌برد.
* دوران مهدی عباسی
هنگامی‌که مهدی عباسی به خلافت رسید در ابتدا رفتاری به دور از خشونت در پیش گرفت، زندانیان منصور را آزاد کرد و اموال علویان را بازپس داد و فضایی نسبتاً آزاد ایجاد نمود، اما پس از آنکه محبوبیت امام کاظم(ع) فراگیر شد و گرایش جامعه به سوی علویان رشد یافت، مهدی سیاست پیشینیان خود را در سخت‌گیری به کار گرفت امام را به بغداد فرا خواند و آن حضرت را مدتی زندانی نمود. حتی نقشه قتل او را کشید اما موفق نشد. در دوران مهدی، فساد و لاابالی‌گری به اوج خود رسید و بی‌بند وباری و خوشگذرانی خلیفه ضرب‌المثل شد. موسی بن‌جعفر در این دوره دست از روشنگری برنداشت و از هر فرصتی برای اظهار حق استفاده می‌فرمود. آن حضرت روزی بر خلیفه وارد شد و از وی خواست فدک را که میراث حضرت زهرای مرضیه بود به اهل‌بیت برگرداند و هنگامی‌که مهدی حدود فدک را پرسید، امام محدوده تمام سرزمین‌های اسلامی را بیان کرد و بدین‌ترتیب به وی فهماند که حاکمیت جهان اسلام حق اوست و دستگاه عباسی از آن نصیبی ندارد. همچنین آن حضرت بارها مناظراتی با مهدی و عالمان درباری داشته و از این طریق دانش آل محمد(ص) را آشکار ساخته است.
* دوران هادی عباسی
 دوره یک‌ساله حاکمیت‌ هادی عباسی دوره شوم و شکنجه و آزار علویان بود و قیام خونین حسین‌بن‌علی بن‌حسن فرزند امام مجتبی معروف به شهید فَخّ در زمان ‌هادی به وقوع پیوست. امام جواد(ع) در وصف این فاجعه فرمود پس از قیام عاشورا رویدادی سنگین‌تر از واقعه فخ بر ما اهل‌بیت نگذشته است. امام کاظم با شنیدن خبر شهادت حسین‌بن علی شهید فخ از او تجلیل کرد و بسیار‌گریست. خشونتِ بسیار‌ هادی باعث شد که وی در سن ۲۶ سالگی کشته شود. گویند مادرش خیزران او را به قتل رسانید.
* دوران‌ هارون‌الرشید
 امام کاظم(ع) در دوران ‌هارون‌الرشید سخت‌ترین مراحل زندگی خود را طی کرد.‌ هارون شیفته آوازه‌خوانان و کنیزکان بود و ثروت بیت‌المال را به پای آنان می‌ریخت. او تا حد افراط به می‌ گساری و نرد و شطرنج وابسته بود. از طرفی نسبت به امام سخت‌گیری‌های فوق‌العاده‌ای داشت. وی جاسوسانی در اطراف امام گمارده بود که هماره وضعیت آن حضرت را گزارش می‌دادند.‌ هارون مکرر آن حضرت را به زندان فرستاد و به زندانبانان سفارش می‌کرد بر آن امام مظلوم سخت بگیرند اما آنان که رفتارهای الهی حضرت را می‌دیدند و عبادت‌های عارفانه و ‌اشک‌های عاشقانه او را مشاهده می‌کردند متنبه شده و از رفتار ضدانسانی خود دست می‌کشیدند و حتی به ‌هارون‌الرشید پیغام می‌دادند ما دیگر قادر به ادامه زندانی کردن او نیستیم.
 سیاست امام کاظم(ع) مبارزه با‌ هارون‌الرشید در پوشش تقیه بود. آن حضرت از یاران خود مؤکدا می‌خواست از نزدیک شدن به دستگاه جور خلافت بپرهیزند و از طرفی به امثال علی بن یقطین حکم می‌کرد که به‌عنوان وزیر در کنار خلیفه بماند و به گره‌گشایی از مشکلات جامعه اسلامی‌ اشتغال داشته باشد.
   از دیگر سیاست‌های امام مناظره بود که بدان وسیله حقانیت مکتب اهل‌بیت و باطل بودن دستگاه خلافت را اثبات می‌فرمود. امام از پرورش نفوس نیز غفلت نکرد و در مکتب انسان‌ساز خود اصحاب وارسته و والایی را‌ تربیت فرمود.
 امام کاظم بارها شوکت دستگاه عباسی و شخص ‌هارون‌الرشید را درهم شکست.
ربیع می‌گوید‌ هارون مرا به زندان نزد موسی‌بن جعفر فرستاد و پیغام داد می‌دانم بی‌گناهی ولی صلاح من و تو این است که در زندان باشید از این جهت هر غذایی که مایل هستید بفرمایید تا برای شما تهیه کنند. ربیع می‌گوید با این پیغام به زندان آمدم. حضرت در نماز بود و من هرچه ‌خواستم صحبت کنم، مشغول نماز دیگری می‌شد تا سرانجام در آخرِ یکی از نمازها پیغام را دادم حضرت با کمال بی‌اعتنایی جمله‌ای فرمودند و مشغول نماز شدند: «لا حاضِرَ لى مالٌ فَيَنْفَعُنى وَ لَم اُخلَقْ سَؤولا؛ ثروتی نزد من نیست که با آن سودی ببرم و خداوند مرا اهل درخواست کردن نیافریده است.»
ربیع گوید‌ هارون بار دیگر مرا پیش موسی‌بن‌جعفر فرستاد که بگویم به گناه خود اقرار کنید تا شما را از زندان رها کنم و بدانید هیچ‌کس جز من و شما به این موضوع پی نمی‌برد. زیرا من قسم خورده‌ام تا زمانی که شما اقرار به تقصیر ننموده‌اید رهایتان نکنم. حضرت فرمودند: به ‌هارون بگو هر روزی که بگذرد یک روز سخت از من و یک روز لذت‌بخش از تو سپری می‌شود و حاکم میان من و تو خداست و چند روزی از عمر من باقی نمانده است. ربیع ‌گوید پاسخ موسی‌بن جعفر(ع) برای‌ هارون به قدری کوبنده بود که چند روز آثار غم و غصه و شکست را در سیمای او می‌دیدم.
سید ابو‌الحسن موسوی طباطبایی