شُرور و بلایا ؛ وظایف ما-بخش نخست
آيتالله مصباح يزدي
پس از شیوع ویروس کرونا، برخی شبهات فکری در جامعه درخصوص چیستی و چرایی بلایا در نظام خلقت رونق زیادی پیدا کرد.مطلب پيشرو، حاصل سه جلسه سخنراني و پرسش و پاسخ از حضرت آيتالله مصباح يزدي است که در اسفند ماه سال 1398 و پس از شيوع بيماري کرونا در کشور ايراد شده است. ايشان در این بحث به اين نکتهاشاره ميکنند که دربارة بلايا و شُرور از دو جهت ميتوان بحث کرد: يکي از جهت نظري و ديگري از جهت عملي. بدين معنا که يک بار ميخواهيم بدانيم که اساساً با توجه به علم و حکمت پروردگار، وجود اين بلايا چه توجيه يا فلسفهاي دارد و بار ديگر ميخواهيم تشخيص دهيم که در اين موارد و در زمان وقوع بلايا و بيماريها و حوادث و به تعبير ديگر، شُرور، به عنوان يک مؤمن، چه واکنشي بايد از خود نشان دهيم، چه از جهت قلبي و عمل جوانحي (رضايت يا عدم رضايت) و چه از نظر ظاهري و اعمال جوارحي.ايشان سپس به پاسخ دو پرسش مزبور ميپردازند و با استفاده از مقدمات عقلي و همچنين آيات و روايات،گرههاي ذهني موجود درباره اين مسائل را به خوبي ميگشايند.
بخش نخست این مطلب از نظر خوانندگان عزیز میگذرد.
مقدمه
اين روزها صحبت از بلاها و مصيبتها و بيماريهاي واگير و بخصوص مسئله کرونا در ميان است که بسياري از کشورها را دربرگرفته و روز به روز هم شيوع بيشتري پيدا ميکند. درباره اينگونه مسائل، سؤالات فراواني از قشرهاي مختلف در سطوح متفاوت فهم و تحصيل و معرفت و ايمان مطرح ميشود، از جمله ميپرسند: اين آفات و بلياتي که پديد ميآيد و گاهي گسترش پيدا ميکند و بسياري از کشورها را در برميگيرد، حتي افراد بيگناه و اطفال را مبتلا ميکند چه حکمتي دارد؟به نظر رسيد که يک بحث نسبتاً جامعي که دستکم شامل تيترهاي آن باشد هر چند در هربخش آن بهطور کامل بحث نشود ميتوان طرح کرد.
امکان طرح بحث در دو حوزه نظر و عمل
اين بحث در دو حوزه قابل طرح است: يکي حوزه نظري و يکي حوزه عملي. منظور اين است که يک وقت ما از نظر عقلي و فلسفي ميخواهيم بفهميم وجود اين بلاها و آفتها و به اصطلاح، اين شُرور، چه توجيه عقلاني دارد و چرا و چگونه در عالم تحقق پيدا ميکند(بحث نظري) و يک وقت ميخواهيم ببينيم وظيفه انسان درباره اينها چيست (بحث عملي). بنابراين بحث را بهطور کلي ميشود به دو بخش تقسيم کرد: 1. بخش نظري؛ 2. بخش عملي.
طرح مبحث شُرور از قديمالايام
در ميان فيلسوفان و متکلمان
در بخش نظري تا آنجا که ما با بحثهاي اعتقادي و فلسفي پيشين آشنا هستيم، از قديمیترين مباحثي که درباره شناخت عالم و هستي مطرح بوده، بحث درباره شُرور بوده است. بالاخره در اين عالم چيزهايي وجود دارد که انسان از آنها منتفع ميشود، لذت ميبرد و شادي بخش است و نيز چيزهاي ديگري هم وجود دارد که يا موجب درد و رنج و الم ميشود و يا مانع کارهاي خير و تحقق خيرات بيشتر ميگردد.
نگرش ماترياليستي
در اين مسئله و نقد اجمالي آن
گرايشي که به دهريون نسبت ميدهند و مقتضاي گرايش ماترياليستي است اين است که همة اينها لازمة طبيعت اين عالم است. براساس نگرش ماترياليستي، نميتوان براي عالم، برنامه منظم حساب شدهاي تعيين کرد که چگونه بوده و چگونه هست و چگونه خواهد شد. براساس اصول ماترياليستي، اين پرسشها جواب قطعي ندارد. اين عالمي که ما در آن زندگي ميکنيم همين است که هست، تا بوده چنين بوده و تا هست چنين است! اين گرايشي است که اصلاً وارد مباحث الهي و خداشناسي و حکمتهاي آفرينش و اين مطالب نميشود. اين افراد، تدبير حکيمانهاي را بر عالَم حاکم نمي دانند.
طبعاً ما هم اين گرايش را به کلي کنار ميگذاريم و ميگوييم: آن موضوع نظري که ما به دنبال آن هستيم براي کساني مطرح ميشود که قائل به آفريدگار حکيم باشند.
چنين کساني بهراحتي ميپذيرند که آفرينشِ خوبيهاي اين عالم از روي حکمت و مصلحت بوده، و صفات حُسناي الهي باعث اين شده که اينها را خلق کند، اما به شُرور که ميرسيم کار، دشوار ميشود.
نگاه ثنوي در مسئله خير و شرّ
به همين جهت از دورانهاي باستان کساني قائل به ثنويت شدند و گفتند: اين عالم دو مبدأ دارد: مبدأ خير و مبدأ شرّ. بعضيها اين دو مبدأ را در عرض هم قائل بودند که ميتوانيم آن را ثنويت عرضي بناميم، چنانکه به بعضي از حکماي قديم چنين گرايشي نسبت داده شده که قائل به دو مبدأ مستقل از هم (يکي منشأ خيرات و ديگري منشأ شُرور) بودهاند، آن يکي ذاتش اقتضاي خير دارد و مبدأ همه خيرات عالم است و آن ديگري ذاتش اقتضاي شرّ دارد و مبدأ همه شُرور عالم است. اين يک گرايش بوده است.
کسان ديگري قائل شدند که خدا (اهورا مزدا) همه چيز را آفريد و از جمله آنها اهريمن بود که مبدأ شُرور عالم شد؛ اين شُرور از اهريمن است و انتساب آن به خداي آفريدگار، بهواسطه اهريمن است؛ چون او خالق اهريمن است، خالق کارهاي او هم حساب ميشود، نام اين ثنويت را ثنويت طولي ميگذاريم. چه بسا اين افراد بگويند که خدا از آفرينش اهريمن و افعال او خشنود نباشد، چيزي شبيه آنچه در تورات آمده که خدا بعد از آفريدن آدم و حواء و خوردن ايشان از درخت ممنوعه، از خلقت آنها پشيمان شد!
اما آنچه مستقيماً با اعتقادات توحيدي و اديان الهي و بخصوص دين اسلام ارتباط پيدا ميکند اين است که ما قائل باشيم به اينکه کل هستي يک آفريدگار دارد و او واجد همه کمالات و صفات خير است و هيچ نقص و شرّي در وجودش نيست؛ همه چيز آفريده اوست و او همه چيز را براساس حکمت و مصلحت آفريده است.
يک پرسش مهم در مسئله شُرور
بعد از طرح اجمالي ديدگاه توحيدي در اين مسئله، سؤال مهمي در اينجا مطرح ميشود و آن اين است که: «شُرور را خداوند براي چه خلق کرده است»؟ به تعبير ديگر، از نظر عقلي چگونه ميتوان توجيه کرد که خداي حکيمي اين شُرور را بيافريند که هيچ صفت زشتي ندارد، هيچ عامل شرّي در وجودش نيست، خير محض است و جز خير چيزي را نميخواهد؟
پاسخ مشهور فلسفي به اين پرسش
بحثهاي بسيار عميق و طولاني در اينباره، در طول دورههاي مختلف تاريخ اسلام در بين انديشمندان واقع شده و مشهورترين پاسخ فلسفي اين است که اين شُرور در واقع اموري عدمي هستند و در حقيقت، عنوان «خلق» و «ايجاد» و «صدور» و مانند آنها بر اين امور صدق نميکند.
اين تحليل، هر چنداشکال دقيق فلسفي مربوط به مناسبات علت و معلول را برطرف ميکند (يعني ايناشکال را که چگونه از علتي که خير محض است، معلولي صادر ميشود که شرّ است)، اين سؤال همچنان باقي ميماند که چرا عالَم بهگونهاي خلق نشده که اين امور عدمي از آنها انتزاع نشود؟ آتشي که ميسوزاند، بيمارياي مانند بيماري سرطان يا بيماري کرونا که انسان را از پا در ميآورد و امثال اينها، اموري وجودي هستند، هرچند با تحليل عميقي بگوييم که حيثيت شرّ بودن آنها به عدم بر ميگردد. بالاخره اين سؤال مطرح ميشود که چرا خداي حکيم و مهربان، اين امور زيانبار را خلق کرده است؟
همچنين همة مسلمانها بلکه اهالي همه اديان معتقدند که در عالم ابدي، دو سرا هست؛ يک سراي بهشت است که هيچ شرّي در آن نيست و ديگري سراي جهنّم که هيچ خيري در آن نيست. سؤال ميشود که اگر خداي متعال جهنّم را خلق نميکرد
چه ميشد؟
تقسيم شُرور به شُرور دنيوي و اخروي
در پاسخ به اينگونه سؤالات ميتوان گفت: اين مخلوقهايي که ما آنها را شرّ ميناميم به دو دسته قابل تقسيم هستند: يک دسته شُروري که در اين عالم تحقق پيدا ميکنند و يک دسته شُروري که مربوط به عالم ابدي است.
شُرور اين عالم، به نوبه خود، به دو دسته تقسيم ميشوند: يک دسته شُروري است که بدون دخالت انسان يا موجود مختار ديگري پديد آمده است و براي اينکه اصطلاحي داشته باشيم ميگوييم «شُرور ابتدايي»؛ و دسته ديگر شُروري است که جنبه ثانوي يا عکسالعملي دارد؛ يعني موجودي کاري را انجام ميدهد و در اثر آن، شرّي تحقق پيدا ميکند، چنانکه انساني گناه ميکند و به آثار سوء آن گناه مبتلا ميشود، اينها را ميگوييم شُرور ثانوي يا عکسالعملي.
نسبي بودن شُرور دنيوي
دربارة شُرور دنيوي بحثهايي انجام گرفته مبني بر اينکه شرّ بودن اينها نسبي است؛ مثلاً آتش کاغذ را ميسوزاند، ولي باعث ميشود که غذا پخته شود و باعث ميشود که هوا گرم شود و جلو سرمازدگي و بيماريهاي ناشي از آن را بگيرد. پس اين شُرور نسبي است، يعني براي بعضي چيزها خير است و براي بعضي چيزها شر.
آنچه محل بحث است و بيشتر شبهات در اطراف آن دور ميزند، اين است که چرا خداي متعال شُروري را در اين عالم خلق کرده است که موجب درد و رنج و ناراحتي و بيخوابي و گرفتاريها ميشود.
لزوم توجه به فلسفه آفرينش انسان در دنيا
پاسخ اين سؤال هنگامي روشن ميشود که ما بفهميم اصلاً خداوند حکيم، چرا آدميزاد را در اين عالم خلق کرده است. توضيح آنکه: خداي متعال بعد از اينکه همه عوالم را آفريد (از عوالم عِلوي، فرشتگان مقرب و «عالين»،(1)تا فرشتگان متوسط و مربوط به عالم برزخ و مثال، تا فرشتگاني که مربوط به اين عالَم هستند)، از آنجا که همه اينها ظرفيت خاص داشتند: «وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ»(2)،خداوند به حسب ظرفيت آنها، فيضي به آنها مرحمت کرد: «بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ * لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ».(3)خاصيت ملائکه اين است که توان محدودي براي يک کار خاص يا کارهاي خاصي دارند: «مِنْهُمْ سُجُودٌ لَا يَرْكَعُونَ وَ رُكُوعٌ لَا يَنْتَصِبُونَ»(برخي از ايشان دائما در حال سجده هستند و برخي ديگر همواره در حال رکوع). (4) هيچ وقت به فکر گناه و تخلف هم نميافتند. جاي موجودي خالي بود که بتواند از راه اختيار خودش عاليترين مرتبه فيوضات الهي را دريافت کند.(5) اين بود که خداي متعال به فرشتگان فرمود «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَهًْ»(من در زمین جانشینی برای خود قرار میدهم)(6)چنين موجودي آنقدر ميتواند تکامل يابد که جانشين خدا شود و رفتارهاي خدايي از او ظهور پيدا کند و به بالاترين کمالات وجودي (غير از کمالاتي که مخصوص حق تعالي و واجب الوجود است) نائل شود؛ و انسان هنگامي لياقت اين فيض را پيدا ميکند که مسير خودش را با انتخاب تعيين کند.
شُرور، زمينهساز انتخاب براي انسان
براي اينکه موجود انتخابگري بهوجود بيايد و بتواند در عرصههاي مختلف به مراتب مختلفي از کمال اختياري برسد و به يک تعبير «مظهر اختيار الهي» شود، بايد در عالمي آفريده شود که طبيعت آن اقتضاء تغييرات مختلف داشته باشد. ضرورت اين مطلب از آن روست که براي تحقق انتخاب بايد دو راه وجود داشته باشد: يکي راه صعود و ديگري راه سقوط، يکي خير و ديگري شرّ، يکي مطلوب و ديگري نامطلوب، تا زمينهاي براي امتحان و انتخاب آگاهانه فراهم شود. پس خداي متعال اين عالم را خلق کرده براي اينکه موطن تغييرات گوناگون باشد و اين تغييرات بتواند زمينهها را براي انتخابهاي بسيار پيچيده و مختلف در عرصههاي متفاوت فراهم کند، تا آن انتخاب مطلوب تحقق پيدا کند و انسان از اين طريق، لايق عاليترين فيض الهي گردد و از فرشتگان نيز بالاتر رود، و لذا هنگامي که ملائکه گفتند: «أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ»(آیا کسی را در آن قرار میدهی که فساد و خونریزی کند؟! زیرا موجودات زمینی دیگر، که قبل از این آدم وجود داشتند نیز، به فساد و خونریزی آلوده شدند. اگر هدف از آفرینش این انسان، عبادت است،) ما تسبیح و حمد تو را بهجا میآوریم، و تو را تقدیس میکنیم)خداوند فرمود:«إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»(من حقایقی را میدانم که شما نمیدانید)؛(7) يعني شما نميدانيد که چرا اين موجود ميتواند خليفه شود، اما شما نميتوانيد خليفه شويد و ظرفيت آن را نداريد. بنابراين، ميتوان گفت که عامترين حکمت وجود شُرور، نقايص، آفات و بلاها در اين عالَم، آن است که زمينه انتخاب را براي انسانها فراهم کند تا بتوانند با انتخاب صحيح خودشان، طرف خير را انتخاب نموده و لياقت و استحقاق دريافت عاليترين کمال وجودي و فيض الهي را پيدا کنند.
مقصود بالعرض بودن شُرور
نتيجه اين سخن آن است که وجود شُرور، مقصود بالذات نيست بلکه مقصود بالعرض است؛ يعني براي اين استکه زمينه انتخاب فراهم شود تا موجودي که ظرفيت ممتازي دارد، بتواند با اختيار و انتخاب خودش، لياقت دريافت عاليترين فيض الهي را پيدا کند. به تعبير ديگر، پاسخ اين سؤال که چرا خداوند حکيم اين شُرور را آفريده است، آن است که اين شُرور مانند دردها، رنجها، غصهها، فراقها، عذابها، شکنجهها و... مقدمه و وسيلهاي هستند براي اينکه انسانهايي بتوانند انتخاب صحيح داشته باشند و به عاليترين فيوضات الهي نائل شوند. حصول آن کمالات انساني مقصود بالذات است و تحقق اين شُرور، مقصود بالعرض.
عدم کفايت غلبه کمّي خير بر شر
در اينجا بيمناسبت نيستاشاره کنيم به سخني که از بعضي از حکما نقل شده و آن اين است که گفتهاند هر چند وجودشُرور در اين عالم فيالجمله حکمتهايي دارد، نهايتاً بايد تعداد خيرها بر شُرور بچربد و نبايد شرّ غالب شود ولي ظاهراً اين جواب هم جواب کاملي نيست، براي اينکه ملاک غلبه، فقط غلبه کمّي نيست، زيرا اگر انساني پيدا شود که لياقت پيدا کند که به انتخاب خودش عاليترين فيض وجود را دريافت کند، مثل وجود مقدس پيغمبر اکرم (صلياللهعليهوآله)، به همه عالم ميارزد و جا دارد همه آنها فدا شوند براي اينکه يک چنين انساني پيدا شود؛ لزومي ندارد که تعدادشان زياد باشد. به هر حال اين هم بين پرانتز بود که بعضيها شرط کردهاند که خير بايد غالب بر شر باشد يعني غلبه کمّي داشته باشد، ولي ظاهراً برهاني ندارد.
وجود شُرور خاص در کنار شُرور عام
حالا در اين مسير، يک مسئله فرعي مطرح ميشود و آن اين است که انسانها مراتب مختلفي از تکامل برايشان ميسّر است، ظرفيتهاي آنها متفاوت است، عرصههاي تکاملي آنها هم مختلف است؛ از اين رو، حکمت اقتضا ميکند که به دنبال فعل و انفعالات و تأثير و تأثرات متقابل، عرصههاي مختلفي از خير و شرّ پديد بيايد تا شرايط مختلفي براي تکامل طولي و عرضي فراهم شود. همچنين با توجه به ظرفيتهاي مختلفي که در وجود انسان است و حتي ميتواند مدتي راه خير را انتخاب کند و بعد تغيير مسير بدهد، چنانکه عکس اين هم ممکن است؛ بايد شرايط انتخاب همواره قابل تغيير باشد، بهگونهاي که اگر کسي دهها سال هم عبادت خدا کرده، امکان اين را داشته باشد که آخرالامر مبتلا به معصيت و راه شرّ شود؛ عکس اين هم صادق است. پس بايد انواع و اقسام عواملي که زمينههاي خيرات و شُرور را جابهجا کنند، وجود داشته باشد. پس غير از آن شُرور ابتدايي و اوليه که براي کل عالم به طور عام در نظر گرفته شده، براياشخاص هم شُرور خاصي در نظر گرفته ميشود تا زمينه امتحانهاي جديدي فراهم شود.
بلاها و شُرورى براي قطع دلبستگي به دنيا
از مسائل فرعي ديگر اين است که کساني در اثر فريفتگي در برابر لذتهاي دنيا و سپس دلبستگي به آنها انتخاب غلطي ميکنند، ولي اصل ايمان و معرفت آنان هر چند خيلي کمرنگ در عمق دلشان باقي ميماند. لطف الهي اقتضا ميکند که حتي براي آنها هم زمينهاي براي بروز و ظهور کمال و رشد فراهم شود. يکي از راهها اين است که مبتلا به بلا و يا شُرور شوند تا بفهمند لازمه زندگي اين دنيا چه شُروري است و بدين وسيله تعلقشان به دنيا کم شود و چه بسا باعث اين شود که از گناهان گذشته هم توبه کنند؛ «وَلَنُذِيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَى دُونَ الْعَذَابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»(به آنان از عذاب نزدیک (عذاب این دنیا) پیش از عذاب بزرگ (آخرت) میچشانیم، شاید بازگردند!)(8)
زمينهسازي براي ابتلاي ديگران به خير يا شرّ
مسئله فرعي ديگر هم اين است که گاهي خود شخص مرتکب کاري نشده که موجب شرّ باشد، اما از شرّ ديگري به او سرايت ميکند، مثل شرهاي اجتماعي؛ عکس آن در خيرات هم وجود دارد؛ يعني خود شخص، مرتکب چيزي نشده که موجب استفاده از نعمتها شود، بلکه ديگري کاري را انجام داده که زمينه انتخاب مطلوب را براي اين شخص فراهم ميکند. در واقع اين هم نوعي امتحان است: «وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ» (و آنها را با نیکیها و بدیها آزمودیم).(9) حسنات هم ميتوانند عامل آزمايش شوند: «وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَهًْ»(و شما را با بدیها و خوبیها آزمایش میکنیم)،(10) پس رفتار کسي ممکن است زمينه انتخاب و امتحان را براي ديگران فراهم کند، چنانکه رفتار خوب گذشتگان ممکن است زمينههايي براي اعمال خير نسل بعدي فراهم کند: «وَکانَ أبُوهُما صالِحاً».(11)
شُرور بمثابه لوازم تکامل اختيارى انسان
حاصل جواب کلي اين است که شُرور اين عالم (به آن معنايي از شرّ که بر امور وجودي اطلاق ميشود(12) مقصود بالتبع هستند؛ يعني ارادة حکيمانه الهي اولا و بالذات به آن تعلق گرفته است که موجودي همچون انسان پديد آيد که بتواند در ساية انتخاب و اختيار خويش، به بالاترين کمالات امکاني برسد، و انتخاب انسان مقتضي وجود نظامي است که خوب و بد و خير و شرّ، هر دو در آن موجود باشند و در نتيجه، اين عالَم به همراه شُرور آن نيز متعلق ارادة الهي قرار ميگيرد. به تعبير ديگر، اراده حق تعالي، مستقلاً و اصالتاً به اين شُرور از آن جهت که شرّ است تعلق نميگيرد، بلکه وجود اين شُرور، از آن جهت که از لوازم تکامل اختياري انسان هستند، بالتبع مورد اراده حق تعالي قرار
ميگيرد.
بخش دوم و بخش عملي بحث، يعني پاسخ به اين پرسش که «در مقابل اين شُرور، چه موضعي بايد اتخاذ کرد و چه رفتار اختياري بايد انجام داد»، در شماره بعدی این مقاله ارائه میشود.
پینوشتها:
ـــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. «عالين» نام گروهي از موجودات يا فرشتگان مقرب الهي است که در آيه 75 سوره «ص» بدانها اشاره شده است.براي اطلاع از تفسير آن ر.ک: محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 17، ص 226.
2. صافات، 164.
3. انبيا، 26-27.
4. فرازي از خطبه اول نهجالبلاغه درباره گروهي از فرشتگان.
5. البته ملائکه هم يک نوع اختيار دارند يعني کار خيري را که انجام مي دهند از سر علاقه انجام مي دهند و از انجام آن هم لذت مي برند. به اين معنا آنها هم اختيار دارند، اما انتخاب به معناي اختيار بين خير و شرّ و ترجيح يکي بر ديگري ندارند.
6و 7. بقره، 30.
8. سجده، 21.
9.اعراف، 168.
10.انبياء، 35.
11. کهف، ۸۲.
12. مراد از شرّ در اين اصطلاح، موجودي است که به موجود ديگري آسيب رسانده و باعث سلب کمالي از او مي شود.