نفی شرور بودن ذات انسان(پرسش و پاسخ)
پرسش:
آیا از نگاه قرآن نفساماره بالسوء دلالت بر شرور بودن ذات و طبیعت اولیه انسان دارد و آیا این نفس با تلاش برای تربیت انسان منافات ندارد؟
پاسخ:
در قرآن کریم تعبیری هست که نفس انسان را با صفت «امارهًْبالسوء» (فرماندهنده به شر) توصیف میکند. این تعبیر این پرسش را پیش میآورد که آیا از نظر قرآن کریم طبیعت نفسانی انسان شریر است؟
انسان ذاتا شرور نیست
اگر قرآن کریم از جنبه فلسفه نظری طبیعت نفسانی انسان را ذاتا شرور میدانست، ناچار در فلسفه عملی راهی را انتخاب میکرد که پروراندن و رشد دادن این موجود شریر با لذات خطا است، باید آن را همواره ضعیف و ناتوان و تحت فشار و زجر قرار داد و مانع ظهور و بروز فعالیت وی شد و احیانا آن را باید از میان برد، ولی از نظر قرآن کریم طبیعت نفسانی انسان شریر بالذات نیست، بلکه در حالات خاصی و به سبب عوارضی سر به طغیان و شرارت برمیدارد، یعنی قرآن از جنبه فلسفه نظری، به طبیعت انسان بدبین نیست و آن را منشأ شرور نمیداند، و قهرا در فلسفه عملی راهی که انتخاب میکند، نابود کردن، و یا ضعیف نگهداشتن و موجبات طغیان فراهم نکردن است. در این صورت پرسش دومی پیش میآید و آن اینکه چه چیزهایی سبب طغیان و اضطراب و سرکشی قوای نفسانی انسان میگردد؟ و از چه راهی میتوان آن را آرام کرد و به اعتدال برگرداند؟
منافات نداشتن نفس اماره با اخلاق و تربیت
کوتهنظران همینقدر که دیدهاند اسلام نفس را به عنوان فرمانده شرارت یاد کرده است، کافی دانستهاند که اخلاق و تربیت اسلامی را متهم کنند و به اینکه (اسلام) به چشم بدبینی به استعدادهای فطری و منابع طبیعی وجود آدمی مینگرد و طبیعت نفسانی انسان را شریر بالذات و پروراندن آن را خطا میشمارد. ولی این تصور خطا است، اسلام اگر در یک جا نفس را با صفت «امارهًْ بالسوء» یاد کرده است، در جای دیگر با صفت «نفس لوامه» یعنی ملامتکننده خود نسبت به ارتکاب شرارت و در جای دیگر با صفت «نفس مطمئنه» یعنی آرامگیرنده و به حد کمال رسیده یاد میکند. از مجموع اینها فهمیده میشود که از نظر قرآن کریم، طبیعت نفسانی انسان مراحل مختلفی میتواند داشته باشد. در یک مرحله به شرارت فرمان میدهد، در مرحله دیگر از شری که مرتکب شده است ناراحت میشود و خود را ملامت میکند، در مقام و مرحله دیگر آرام میگیرد و گرد شر و بدی نمیگردد. بنابراین اسلام در فلسفه نظری خود طبیعت نفسانی انسان را شریر بالذات نمیداند، و قهرا در فلسفه عملی خود نیز مانند سیستمهای فلسفی و تربیتی هندی، مانوی یا مسیحی از روش نابود کردن قوای نفسانی و یا لااقل حبس با اعمال شاقه آنها پیروی نمیکند.
همچنان که دستورهای عملی اسلام نیز شاهد این مدعا است. این مطلب که نفس انسان در مقامات و مراحل و شرایط خاصی بشر را واقعا به شرارت فرمان میدهد، و حالت خطرناکی پیدا میکند، مطلبی است که اگر در قدیم اندکی ابهام داشت، امروز در اثر پیشرفتهای علمی در زمینههای روانی کاملا مسلم شده است.
از همه شگفتتر اینکه قرآن کریم در توصیف نفس نمیگوید: داعیهبالسوء (دعوتکنده به سوی بدی و شر) بلکه میگوید: «امارهبالسوء» (فرماندهنده به بدی و شر) قرآن کریم در این تعبیر خود این مطلب را میخواهد بفهماند که احساسات نفسانی بشر آنگاه که سر به طغیان برمیآورد، بشر را تنها به سوی جنایت و اعمال انحرافی دعوت نمیکند، بلکه مانند یک قدرت جابر مسلط دیکتاتور فرمان میدهد. قرآن با این تعبیر تسلط و استیلای جابرانه قوای نفسانی را در حال طغیان بر همه استعدادهای عالی انسانی میفهماند. بنابراین انسان بالقوه و بر اساس استعداد ذاتی خود میتواند در اثر شرایط و عوامل محیط تربیتی خود به یکی از این مراتب سهگانه نفس به صورت بالفعل برسد. و هیچکدام از این مراحل سهگانه نفس ذاتی انسان نیست بلکه بالقوه استعداد آنها در انسان موجود است.