ده گفتار از رهبرمعظم انقلاب در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم(ع)-13:
تطبیق دین با نیازهای جامعه، مهمترین ماموریت ائمه(ع)
پیغمبر(ص) از دنیا میرود: «و ما محمّد الّا رسول قد خلت من قبله الرّسل»1؛ محمّد(ص) جز پیامبرى نیست، پیش از او پیامبرانى گذشتهاند. اگر تو مسلمان تازه اسلام آورده در او یک جنبه اوجى مىبینى و خیال میکنى که او نمردنى است، اشتباه میکنى. «أفان مات او قتل انقلبتم على أعقابکم»؛ اگر او بمیرد یا در میدانهاى جنگ کشته شود، شما راهتان را عوض خواهید کرد؟ به سوى زندگى جاهلیّت برخواهید گشت؟ لباس زیبایی را که اسلام براى شما دوخته است، بلکه آن قواره زیبایی را که اسلام براى شما به وجود آورده، بدل به قواره پیشین خواهید کرد؟
خب، پیغمبر(ص) که بالاخره از بین رفتنى است. پیغمبر(ص) شصت و سه سال عمر کرد. ما پیغمبرانى داشتهایم که کمتر از ایشان عمر کردهاند؛ پیغمبرانى داشتهایم که کمتر از ایشان در میان مردم خود زندگى کردهاند؛ عمر یحیى(ع) کمتر از ایشان است؛ عیسى(ع) اگرچه از دنیا نرفت و کشته نشد، امّا در میان قوم خود کمتر از ایشان زندگى کرد و بسى پیغمبران دیگر.
حالا که پیغمبر(ص) رفت، آنجامعه باید چه بکند؟ این جامعه بعد از رفتن پیغمبر(ص) دو احتیاج دارد _ توجّه کنید فلسفه امامت در همین چند جمله است _ یکى اینکه این کتاب را باز کند و بخواند و بفهمد و آن را در ذهنش پخته کند؛ دیگر آنکه آن را با نیازهایش تطبیق بدهد.
بنیانگذار مکتب مىآید فکری را پیشنهاد و ارائه میکند؛ حتّى جامعهای را هم بر بنیاد این فکر میسازد؛ امّا فکر باید در جامعه پخته شود. نه اینکه از لحاظ واقعیّت نپخته است؛ نه، در ذهن مردم باید پخته شود. این افکار اصولی باید تبیین شود، باید تفسیر شود، باید با گوشه و کنارهاى زندگى مردم تطبیق داده شود. این، کار افراد یا فرد خاصّی است که از همه بهتر به مکتب آشنا است.
مکتب، مفسّر و شارح میخواهد. آن شارح و مفسّر کیست؟ امام. در اینجا آنچه بنده بشدّت از آن پرهیز میکنم بحثهای فرقهای است. اگر شما به عنوان یک معترض غیر شیعی بیایید اعتراض کنید که: «آقا! در این کسی که تو میگویی چه چیزهایی شرط است و به چه دلیلی شرط است؟» بنده این بحثها را در اینجا حتّی جایز نمیدانم. ما ما ادّعای تشیّع را میگوییم و اگر چنانچه غیر شیعهاى این حرف را باور نکند، بسیار خب، باور نکند. آن بحث، جاى دیگرى دارد که ما ثابت کنیم که نخیر، حرف شیعه درست است و حرف غیر شیعه درست نیست. اینکه بنده الان دارم بحث میکنم، به خاطر این است که با یک عدّه شیعه روبهرو هستم و همهى ما معتقد به تشیّع هستیم. بنابراین لزومى ندارد که من ثابت کنم به چه دلیل امام باید داراى این شرایط و این خصوصیّات باشد. بنده ادّعاى شیعه را دارم میگویم و حرفهایی را که ممکن است گوشه و کنار در ذهن آقایان یا لااقل در کتابها باشد، توجیه میکنم و توضیح میدهم و تفسیر میکنم.
پس عاملى که ایجاب میکند امامت را _ یعنى وجود کسانى را که ادامه نبوّت محسوب شوند و سررشته نبوّت را بعد از مرگ نبی به دست بگیرند _ عبارت است از احتیاج جامعه به تفسیر، تشریح، تبیین و تبلیغ مکتب؛ جامعه محتاج این است. اگر چنانچه ائمّه یازدهگانه بعد از پیغمبر(ص)، که از آنها روایات هست و تا امروز بحمدالله باقى است، نبودند، اگر چنانچه تفسیرهایشان و تشریحهایشان و گفتههایشان در اطراف قوانین این مکتب وجود نمیداشت، ما امروز اسلام به این صورت را در اختیار نداشتیم. اینها در پیشبرد فرهنگ قرآنى اسلام، سهم بسیار مؤثّر و قاطعى دارند؛ حتّى در فقه غیر شیعه، حتّى در معارف غیر شیعى.
درست است که محمّدبن اسماعیل بخارى2 در سرتاسر کتابِ هفت هشت هزار حدیثىِ خود، یک حدیث از امام صادق(ع) نقل نکرده و ندارد، و درست است که آنها از شیعه مطلبى نقل نمیکنند و امام صادق یا امام باقر یا سایر ائمّه(ع) در گفتههاى آنها و در کتابهاى آنها و در احادیث آنها اثرى به جاى نگذاشتهاند، امّا بودن امام صادق(ع) در یک دورهاى _ در هر دورهاى که مثل امام صادقى زندگى کند _ سطح فرهنگ آن دوره را بالا میبرد و ترقّى میدهد؛ این طبیعى است.
در میان یک ملّت، یک دانشمند چه میکند؟ در یک جامعه فکرى و ایدئولوژیکى، یک ایدئولوگ چه میکند؟ یک متفکّر چه میکند؟ ولو اینکه خیلى حرفها را و خیلى پیشرفتها را و خیلى دریافتهاى سنگین را به او منتسب نکنند، امّا او در پیشبرد جامعه اثر میگذارد؛ و این طبیعى است.
شیخ محمّد ابوزهره3، دانشمند معاصر مصرى _ که واقعا آدمی منصف، بزرگ و بسیار بااطّلاع است _ در کتابى که دربارهى امام صادق(ع) نوشته، میگوید: همه دانشمندان علوم اسلامى، مثل حدیث، تفسیر، فقه و سایر اینها، سررشته فکرشان به امام صادق است و از امام صادق(ع) استفاده میکنند. بنابراین امام صادق(ع) در فقه شیعه و در معارف شیعى به طور مستقیم، و در معارف غیر شیعى به طور غیر مستقیم تأثیر قاطع گذاشته؛ و مثل امام صادق(ع)، ده نفر دیگر هستند که هریک در زمان خودشان تأثیر بسزایی میگذاشتند در شناخت مکتب و شناخت اسلام.
پانوشتها
1- سوره آل عمران، بخشی از آیه144
2- ابوعبدالله محمّدبن اسماعیلبن ابراهیمبن مغیره بخاری (256 _ 194 ق). او در علم حدیث سرآمد و سرشناس بود. کتاب وی معتبرترین کتاب حدیثی اهلسنّت است.
3-(1394 _ 1315ق) عالم، خطیب و نویسنده توانای مصری