یادآوری یک شیوه منحوس
پژمان کریمی
برنامه یا شیوه منحوس «بتسازی » از شاعران و نویسندگان اسلامستیز و ضد انقلاب اسلامی از روزهای نخست انقلاب اسلامی به مرحله اجرا رسید.
گروهکهای معاند با انقلاب مانند منافقین یا سازمان موسوم به چریکهای فدایی خلق و... در نشریاتشان تلاش میکردند به منظور برجسته کردن نام و آثار شاعران و نویسندگان منسوب به خود و در واقع طرح باورها و اهداف مسموم مطلوبشان، به جلب و جذب علاقهمندان به ادبیات و فریب نوجوانان و جوانان بپردازند!
در سایه خط «بتسازی » است که قلم بهدستان معاند، «قله»هایی توصیف و تصویر میشوند که «نقد» نگاه و آثارشان به معنای انکار کلیت «ادبیات ایران» و برشده از «بیسوادی» و «نفی هنر» و «ایستادن در برابر فرهنگ» و «ستیز با اندیشه» و نشانه «تحجر و تفرعن» و علامت «جمود فکری» و جلوه « میل به سرکوبگری» و برآمده از «شهوت دیکتاتوری» است!
باید بدانیم؛ وقتی از یک نام، بتی ساخته میشود تنها آثار او نیست که محمل و منبع باورها و القائات سیاسی واقع میشود بلکه؛ سبک زندگی وی نیز به مثابه سرمشقی برای مخاطبان معرفی میشود و پیش انداخته میشود!
ابراهیم گلستان یک داستاننویس مقیم انگلیس است. وی روزگاری فیلم سینمایی و تبلیغاتی میساخت. او تا جایی در مسیر جاسوسی برای دولت استعماری انگلیس پیش رفت که رژیم آمریکایی پهلوی دوم را وادار به واکنش کرد. امروز درباره گلستان چه باید بگوییم که با هجوم رسانههای معاند مواجه نشویم. این فرد در نزد رسانههای بیگانه و برخی روزنامههای زنجیرهای مدعی اصلاحات به اندازهای از قداست برخوردار است که کوچکترین نقدی علیه آثارش برتافته نمیشود. چرا؟ چون او در یک قالب برنامه وخط بتسازی، قلهای تعریف شده است که هیچ نقدی بر او وارد نیست! او باید بت میشد تا دین ستیزیاش به عنوان یک ارزش هنری- ادبی از سوی مخاطبان فهم و پذیرفته و در ادامه؛ تبدیل به «مبنای فکری» شود!
غلامحسین ساعدی هم همینطور!
این نویسنده و نمایشنامهنویس کمونیست که پس از پیروزی انقلاب در کنار شورای به اصطلاح مقاومت ایران با پرچمداری گروهک منافقین در آمد؛ یکی از قلل داستاننویسی معاندین به شمار میآید. به یاد دارم، چند سال پیش، در سالگرد تولد وی، همزمان یک شبکه رادیویی داخلی، دو خبرگزاری دولتی و خصوصی، رادیو فرانسه و رادیو زمانه، در توضیح ویژگیهای قلم او همراستا شدند و هیاهو کردند!
عجیب نیست؟
در برخی محافل تئاتری، وقتی نام ساعدی برده میشود؛ برخی کلاه از سر بر میدارند، کرنش میکنند و کوچکترین نقدی علیه وی و آثارش را علمی و هنری وجایز نمیشمارند و در هیچ مقیاسی بر نمیتابند!
در کنار نامهای برشمرده؛ نام بهرام بیضایی همو که بنا به اسناد ساواک؛ مراسم ازدواجش در محفل بهاییان صورت گرفت؛ نام سیاووش کسرایی عضو حزب توده، نام احمد شاملو جاسوس رسمی نازیها و عامل دفتر فرح پهلوی، نام سیمین بهبهانی عامل وزارت فرهنگ و هنر پهلوی و نام هوشنگ گلشیری خبرچین ساواک و نام اسماعیل خویی شاعر هتاک نسبت به مقدسات...را قرار دهید!
کافی است که رسانهای انقلابی مطلبی علیه یکی از شاعران و نویسندگان برشمرده منتشر کند. رسانههای معاند داخلی و خارجی و سایتهای اجارهای، برآشفته میشوند. مضحک اینکه برآشفتگان روشنترین اسناد در وابستگیها و خیانتهای قلم بهدستان اسلامستیز و ضد انقلاب را هدف بیاعتنایی قرار میدهند و صرفا با بیان مطالب سطحی احساسی تلاش میکنند ذهن مخاطب را مدیریت کنند.
در گفتوگو با نگارنده، یکی از گویندگان که متن فیلمی مستند درباره یکی از قلم بهدستان سکولار و ضدایرانی را خوانده بود، از برخوردهای اهانتآمیز و تهدیدهای هواداران آن قلم بهدست خبر میداد و میگفت که برخی دوستان و همکاران من آشکارا به من اهانت کردند.
موضوع «بتسازی» در دهه 90 جدیتر از پیش پی گرفته شد و تصور شد که احیای کانون منحله نویسندگان میتواند یکی از بسترهای بت سازی واقع شود. چنین هم شد.
در سال 93 کانون چپ نمای همکار ساواک و منحل شده، در قالب محفلی خصوصی و پنهان از نگاه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و به شیوهای غیرقانونی احیا شد تا ضمن کمک به اجرای برنامه بتسازی، قلم بهدستان اسلامستیز به شکل منسجمیتری نیز به فعالیتهای «سیاسی - ادبی» خود ادامه دهند.
احیای کانون - همانطور که انتظار میرفت- با شادی واستقبال رسانههای معاند روبهرو شد و بیبیسی فارسی بیشتر از رسانههای همپالگی خود به تجلیل از آن پرداخت.
کانون هم در اولین گام رسما خواهان صدور مجوز کتابهایی شد که به دلیل طرح مسائل مخالف با ارزشهای اخلاقی و دینی از مرحله نشر بازمانده بودند.
باید بدانیم؛ بتسازی اگر چه بر پایه منفعتطلبی سیاسی و ضددینی شکل گرفته است اما خسارت آن تنها منحصر به حوزه سیاست و دین نیست. «برکشیدن»های به دور از شاخصها و معیارهای ادبی و تخصصی و تنها متکی به ایجابات سیاسی، از بیمایگان و کممایگان سرمشق میسازد و منجر به پاگیری و قدرتیابی جریانهای به ظاهر ادبی و بیمقدار میشود. همان اتفاقی که در دهههای 30 و40 و 50 با تدبیر ساواک رخ داد و با طرح نام عناصر چپ نمای وابسته به دربار پهلوی، ادبیات فارسی از مضامین دینی دور شد و کالایی مبتذل به نام جعلی شعر و داستان به مخاطب تحمیل شد. مخاطبی که قرار بود بهواسطه فیلمفارسی و شعرکهای مهوع عاشقانه و جنسی و پاورقیهای سطحی، از دینورزی و تفکر و فعالیت سیاسی و مبارزه علیه طاغوت پهلوی و استکبار آمریکا غفلت کند!
با تاسف باید اذعان کرد عمله میدانی برنامه «بتسازی» هماینک به عنوان نفوذی در سطح انواع رسانههای رسمی جمهوری اسلامی حضور دارند و فعالیت میکنند. اگر این نفوذی شناسایی و دفع نشوند «انزوا»ی اهالی قلم متعهد و انقلابی، به عنوان یک عارضه فرهنگی کهنه و جدی، شکل حادتری خواهد گرفت و دیری نمیگذرد که ادبیات فارسی همچون عرصه سینما و تئاتر به تسخیر ارادههای دینستیز درآید! مصادیق و نشانههای این پیشبینی روشنتر از این است که قابل کتمان پنداشته شود! جز این است؟!