راز بقا در روابط بیرحم بینالمللی
چرا رهبر انقلاب بر «قوی شدن» اصرار دارند؟
محمدرضا کلهر
ضرورت تقویت قدرت در ابعاد مختلف بارها از سوی اندیشمندان سیاسی مطرح شده است. چرا که نظم قدرت محور نظام بینالملل هیچ جایگاهی را به اخلاق نداده و تنها بر مدار قدرت عمل میکند. این مسئله باعث شده تا مقام معظم رهبری نیز در مناسبتهای مختلف بر قوی شدن کشور و تقویت قدرت ایران تاکید کنند. اما چرا باید در نظام بینالمللی که فاقد اقتدار مرکزی و قواعد انسانی است، قدرتمند بود؟
قدرت از نگاه اندیشمندان سیاسی
منطق حاکم بر روابط بینالملل براساس «قدرت» و «زور» شکل گرفته است. بر این اساس کشورهایی که قدرتمند بوده توانایی شکل دادن به سرنوشت خود در نظام بینالملل را ندارند. نو واقعگرایان، ساختار بینالملل را فاقد مرجع اقتدار مرکزی میبینند و بر همین اساس در مقوله امنیت بر «خودیاری» تاکید زیادی میکنند. از دیدگاه ساختارگرای «کنت والتز»، نظام بینالملل فاقد مرجع اقتدار مرکزی است و این موضوع در منطق «والتز» و نظریه ساختارگرای او به خودیاری منجر میشود. بر این اساس اصل حاکم در محیط بینالملل خودیاری(self-help) است و چون دولتی وجود ندارد که امنیت اعضا (دولتها) را تامین کند، همه فقط میتوانند به قدرت خود برای تامین امنیت تکیه کنند. در نظام بینالملل به این دلیل که دغدغه اصلی تامین امنیت پا برجاست، جایی برای تفکیک کارکردها باقی نمیماند و همه باید به دنبال حفظ بقا به عنوان کارکرد خود باشند. به علت اهمیت بقا و فقدان مرجعی برای تضمین بقا در سطح بینالمللی، کارکرد همه دولتها تامین بقای خود و امنیتجویی است. واقعگرایی تهاجمی تاکید دارد که دولتها قدرت خود را افزایش میدهند تا با رسیدن به سلطه و هژمونی به امنیت دست یابند. جان مرشایمر مهمترین اندیشمندی است که بر واقعگرایی تهاجمی تاکید دارد. از نگاه واقعگراها تعریف منافع ملی بر اساس قدرت به این خاطر است که دولتها به هیچ اقتدار عالیهای پاسخگو نیستند و بنابراین باید خود به دنبال تامین منافع خویش و حفظ خود باشند. پس منافع ملی براساس قدرت تعریف میشود، زیرا اگر دولتها توان کافی نداشته باشند، برای تامین منافع خود با مشکلات جدی مواجه خواهند شد. در این راستا ماهیت آشوبزدگی بینالمللی ایجاب میکند تا دولتها دستکم برای پیشگیری از حمله دیگران در صدد افزایش تواناییهای نظامی خود باشند و برای حفظ خویش خود را برای بدترین شرایط آماده سازد.
هانس مورگنتا پدر علم سیاست خارجی ميگويد، همه سياستها تلاشي براي كسب قدرت است. وي در كتاب مشهور خود تحت عنوان سياست ميان ملتها پيرامون جايگاه قدرت چنين مي گويد: «اهداف غايي سياست بينالملل هرچه كه باشند، قدرت هميشه هدف مستقيم و بلا واسطه است. كشمكش براي قدرت در زمان و مكان، گستردگي جهاني دارد و حقيقتي غيرقابل انكار مي باشد.»
قدرت در سطح بینالملل نیز سه بعد دارد:
- قدرت صريح و آشكار: يعني قدرتي كه با استفاده از آن يك دولت ميتواند رفتارهاي ساير دولتها را تغيير داده و يا اصلاح كند. اين قدرت در واقع قدرت برتر مادي است كه صاحب آن از جايگاه ويژهاي جهت بهرهمندي از منابع قدرت عمدتا مادي در سطح بينالمللي برخوردار است.
-قدرت مطلق و التزامي غيرآشكار: يعني قدرت سازماني و تشكيلاتي يك دولت بر روي ساير دولتها، اين قدرت ضمن بهرهمندي از منابع مادي قدرت اما به طور خاص از يك سازمان گسترده و نهادهاي عمومي در سطح بينالملل جهت به كارگيري و اعمال قدرت خود در رابطه با ساير دولتها بهرهمند ميگردد. قدرت سازماني و نهادي دولت مذكور در حدي گسترده و عميق است كه قادر ميباشد دولتهاي ديگر را در راستاي اهداف خود به التزام و پيرويهاي تشكيلاتي وا دارد.
- قدرت ساختاري: يعني قدرتي كه هم بر عوامل مادي و هم بر منابع معنوي قدرت بنا شدهاند. در واقع قدرت ساختاري بسيار گسترده، همهگير، چند بعدي و بسيار الزامآور است.
بر این اساس کشورهایی که در عرصه بینالملل قوی نبوده و در جایگاه مناسبی قرار ندارند توسط کشورهای دیگر در نظامی آنارشی بلعیده میشوند. در این راستا نمونههایی تاریخی وجود دارد:
لیبی: یکی از مهمترین قدرتهایی که قربانی ضعف قدرت ملی شده لیبی است. در واقع معمر قذافی دیکتاتور پیشین لیبی در دوران حکومت خود نتوانست کشوری قدرتمند و صاحب نفوذ ایجاد کند. نتیجه این امر نیز حمله کشورهای غربی به لیبی و کشته شدن قذافی و چند پاره شدن این کشور شده است. در واقع اگر لیبی کشوری قدرتمند بود هیچگاه توسط کشورهای دیگر تهدید نمیشد و در آستانه تجزیه قرار نمیگرفت.
عراق: بازیگر دیگری که بیشترین آسیب را از ضعف قدرت ملی متحمل شده، عراق است. عراق پس از سقوط صدام در سال 2003 هیچ گاه نتوانست که بر تمام حوزههای قدرت تسلط پیدا کند. در واقع حضور اشغالگران آمریکایی در عراق و دخالت کشورهای دیگر مانند عربستان، امارات و ترکیه در این کشور نتیجه ضعف عراق در قدرت ملی است. این مسئله باعث شده تا عراق بر امنیت خود مسلط نباشد و امنیت این کشور تابعی از اراده آمریکا باشد. البته مصوبه اخیر پارلمان عراق مبنی بر اخراج نظامیان آمریکایی از عراق گام مهمی در راستای تقویت قدرت ملی است.
کشورهای حاشیه خلیجفارس: شیخنشینهای حوزه خلیجفارس نیز هرچند در بُعد مالی توانستهاند قدرت زیادی کسب کنند اما مهمترین بُعد قدرت یعنی قدرت نظامی را دارا نبود و به همین دلیل به عنوان کشورهایی منفعل در عرصه بینالملل مطرح هستند. نتیجه این امر نیز باجدهیهای مداوم کشورهایی مانند عربستان و امارات به آمریکا برای حفظ بقا است. آمریکا از روشهای مختلف کشورهای ضعیف حاشیه خلیجفارس را تحقیر کرده و امنیت و بقای آنها را مدیون حمایتهای آمریکا دانسته است. نتیجه این امر نیز سرسپردگی کامل این کشورها به آمریکا است. بقای این کشورها و خاندانها نیز تا زمانی است که منافع آمریکا ایجاب کند.
نتیجه
نظام بینالملل یک نظام آنارشیک است که هیچ قدرت مرکزی در آن وجود ندارد و در این نظام، قدرت تعیینکننده مناسبات است و قوانین بینالمللی تابعی از قدرت کشورها هستند. در وضع طبیعی یا State of nature (وضعیت قبل از ایجاد حقوق مدنی) که توماس هابز در کتاب «لویاتان» مطرح کرده، جنگ همه علیه همه در جریان بود. در این وضع هیچ قانون نوشته شدهای برای کنترل رفتار بازیگران وجود نداشت و هر بازیگری به میزان قدرتی که داشت جایگاهی در آن وضع کسب میکرد. در دوران مدرن این وضع تفاوت چندانی نکرده و برخلاف کنوانسیونها، قطعنامهها و قوانین بینالمللی همان بیقانونی وضع طبیعی در جریان است و توحش، استبداد و خود محوری در قالب قوانین به ظاهر مدرن وجود دارد.
در این وضعیت که قدرت مهمترین عامل کنشگری بازیگران در عرصه بینالملل است بسیاری این انتقاد را بر جمهوری اسلامی ایران وارد کرده که مقاومت و تقویت قدرت نظامی، عامل تشدید تنش و جنگ خواهد بود. حال آنکه برای زنده ماندن و موفق شدن در این نظام آنارشیک باید قوی شد و قدرت خود را افزایش داد. حمله به پایگاه عینالاسد آمریکا در عراق به میزان زیادی قدرت بازدارندگی ایران را در برابر آمریکا افزایش داد. ساقط کردن پهپاد گلوبال هاوک آمریکا توسط ایران و توقیف نفتکش انگلیس در اقدامی متقابل نشان داد که مقاومت و رفتارهای مقتدرانه باعث تثبیت جایگاه بازیگران شده و این گزاره را تایید میکند که باید قوی شد تا زنده ماند. قوی شدن نیز در دنیای مدرن کنونی تک بعدی نبوده و در عرصههای قدرت نرم، اقتصادی، نظامی و فرهنگی باید صورت گیرد.
تاکیدات مکرر رهبر انقلاب در سخنرانیهای اخیر خود درباره لزوم قوی شدن کشور در ابعاد مختلف ناظر به این واقعیتهای غیرقابل انکار بینالمللی است. ایشان در دیدار هفته گذشته با اقشار مختلف مردم درباره نسبت انتخابات و قوی شدن فرمودند؛ «من در نماز جمعه چند هفته قبل عرض کردم به ملّت ایران که علاج مشکل ما با دشمنان قویپنجه بیرحمِ بینالمللی این است که باید قوی بشویم؛ یکی از مؤلّفههای قوی شدن این است که مجلس قوی داشته باشیم. مجلس شورای اسلامی که محلّ قانونگذاری است بایستی قوی باشد؛ کِی مجلس قوی خواهد شد؟ آن وقتی که مجلس شورای اسلامی با رأی بالایی تشکیل بشود؛ این مجلس آن وقت قوی خواهد بود که، پشتوانه خواهد داشت.»
همچنین روز شنبه (19 بهمن ماه) نیز در دیدار کارکنان نیروی هوایی ارتش تاکید کردند؛ «ما احتیاج داریم که کشور از همه جهات قوی بشود که یکی از جهات هم، جهات نظامی است. ما نمیخواهیم کسی را تهدید کنیم؛ ما که [روی] قوّت نظامی و اقتدار نظامی اصرار میکنیم، توصیه میکنیم، برای تهدید هیچ کشوری و هیچ ملّتی نیست؛ برای تهدید نیست، برای جلوگیری از تهدید است، برای حفظ امنیّت کشور است. اگر شما ضعیف باشید، دشمن تشویق میشود به اینکه آزار و اذیت بکند شما را؛ اگر شما قوی بودید دشمن جرئت نمیکند نزدیک بیاید. قوی بشویم تا جنگ نشود؛ قوی بشویم تا تهدید دشمن تمام بشود.»