kayhan.ir

کد خبر: ۱۷۶۷۱۴
تاریخ انتشار : ۱۷ آذر ۱۳۹۸ - ۲۱:۱۸
شرح حکیمانه رهبر معظم انقلاب بر فرازهایی از نهج ‌البلاغه-6

تقوا در کلام امیرالمومنین‌(ع)




توصیه امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام)
 به داشتن تقوایی ویژه
در اين روايت اميرالمؤمنين(صلوات‌اللّه‌عليه) می‌فرماید: «فَاتَّقوا اللّه»‏، تقوا پيشه کنيد؛ «تَقِيَّةَ»، تقوا پيشه کردن کسى که اين خصوصيّات را دارد: «مَن سَمِعَ فَخَشَع»؛ البتّه اين کلمات، واقعاً کلمات بزرگ‏ترين فرزانه تاريخ، بعد از نبىّ‏اکرم(صلّی ‌اللّه ‌عليه‌وآله‌وسلّم) [است]؛ يعنى بايد با همان عمق نگاه کرد به اين کلمات؛ [چون] خيلى چيزهايى هست که در لفظ و ترجمه نمى‏آيد، بايد با اعتنا و اطمينان به بزرگى گوينده، خود انسان فکر کند و اعماق آن را پيدا کند. انسانهاى فرزانه واقعاً اين‏طور برخورد می‌کنند با اين‏جور کلمات. «سَمِعَ فَخَشِع»، آن کسى که شنيد سخنى را و در مقابل آن دل او رام شد و خاشع شد- خشوع به‏معنى تواضع کردن نيست و با خضوع فرق دارد. خشوع اين است که انسان در درون، تسليم يک حقيقتى، يک عظمتى بشود، قلب او تسليم و رام بشود در مقابل يک عظمت ــ به اين می‌گویند خشوع؛ تقواى چنين کسى را داشته باشيد که سخنى را مي‌شنود و در مقابل عظمت آن سخن و حقّانيّت آن سخن، در دل تسليم می‌شود. «و اقتَرَفَ فاعترف»، تقواى کسى که پا در ورطه خطا گذاشته امّا اعتراف می‌کند که خطا کرده و پا در ورطه خطا گذاشته؛ اين لازمه تقوا است. کسى تقوا داشته باشد، تا گناه کرد و ‌اشتباهى از او سر زد، فوراً اعتراف می‌کند که‌اشتباه کردم؛ آدمى که تقوا نداشته باشد، غافل باشد، نه، صد [جور] گناه هم می‌کند و اصلاً نمی‌فهمد که گناه کرده، نمی‌فهمد که‌اشتباه کرده؛ در يک آيه قرآن هست «اِنَّ الَّذينَ اتَّقَوا اِذا مَسَّهُم طـئِفٌ مِنَ الشَّيطـنِ تذکّروا»، به‌مجرّداينکه باد شيطان به تنش مي‌خورد، اين فوراً به خود مى‏آيد و تذکّر پيدا می‌کند. «وَ وَجِلَ فَعَمِل»؛ تقواى آن کسى که‌انديشناک بشود و بر اثر اين‌انديشناک شدن عمل بکند؛ يعنى صِرف‌انديشناک شدن و ترسيده شدن در دلى که در عمل انسان تأثيرى نداشته باشد نباشد. «وَ حاذَرَ فَبادَر»، نسبت به چيزى حالت هشدار پيدا کند و بلافاصله عمل کند. من امروز چون بعد از «حاذَرَ» هم يک «حُذِّرَ» دارد، گفتم به لغت نگاه کنم ببينم تفاوت اينها چيست؟ به نظرم اين‏جور رسيد که «حاذَر» يعنى کسى که استشمام می‌کند خطرى را از طرف مقابل، از يک نقطه‏اى؛ خب بعضى آدم‌هايى که خطرى را استشمام می‌کنند هستند که تنبلى به‌خرج مي‌دهند؛ يعنى واقعاً مي‌فهمند يک خطرى هم هست امّا حوصله اينکه حالا يک کارى انجام بدهند ندارند [به‏خاطر] آن لَشى و به‏اصطلاح آن حالت لَختى و مانند اينها کارى انجام نمي‌دهند؛ امّا يکى هست که به‌مجرّد اينکه احساس خطر کرد، بلند می‌شود، «فبادَر» يعنى اين، «حاذَرَ فَبادَر» [يعنى] بلافاصله مبادرت کند و اقدام بکند. «حاذَرَ فَبادَر وَ اَيقَنَ فَاَحسَن»؛ وقتى به چيزى يقين پيدا کرد. آنچه يقينيّات او است، آنها را ديگر بخوبى انجام بدهد. «وَعُبِّرَ فَاعتَبَر»؛ در معرض عبرتها قرار بگيرد و عبرت بگيرد؛ نه اينکه عبرتها فراوان باشد و انسان عبرت نگيرد. لازمه تقوا عبرت گرفتن است؛ يعنى يکى از نتايج تقوا اين است که انسان عبرت می‌گیرد. آدم بى‏تقوا و غافل، هزار عبرت هم از مقابلش عبور می‌کند و هيچ‏چيز سرش نمی‌شود و عبرت هم نمی‌گیرد. «و حُذِّرَ فَحَذِر وَ زُجِرَ فَازدَجَر»؛ «حُذِّرَ» در اينجا يعنى برحذرداشته بشود؛ يعنى از طرف پروردگار عالم، پيغمبران و داعى آسمانى انسان را برحذر بدارد از يک کارى و او بلافاصله از اين کار دست بکشد. «وَ اَجابَ فَاَنابَ وَ راجَعَ فَتاب» که واقعاً اين عبارتها به‏قدرى پُرمغز و ضمناً زيبا و ادبى است که انسان حيرت می‌کند؛ در واقع همين‏طور دست ماها مى‏افتد و ما دستمالى‏اش می‌کنیم؛ واقعاً حيف است که اين‏جور ما حالا کلمه‏کلمه و بدون اينکه آن لطافتهاى ادبى‏اش درست روشن بشود براى خودمان، می‌خوانیم، اهانت است به اين کلمات؛ به يک معنا شايد بشود گفت اهانت است ولى خب حالا چون براى عمل است [می‌خوانیم]. «اَجابَ فَاَناب» يعنى پاسخ دعوت الهى را بده و اين پاسخ دادن با انابه همراه باشد؛ يعنى حقيقتاً روآوردن و فقط يک پاسخ سربه‏هوايى نباشد؛ حقيقتاً قبول کند دعوت الهى را و به آن طرف حرکت بکند. تا آخر عبارت که ديگر خيلى زيبا [است]؛ اين عبارات جزو آن خطبه‏اى است که معروف است به خطبه «غرّاء». غرّاء يعنى خيلى مثلاً پُرآوازه و پُرجلوه، خيلى جلوه‏دار، متجلّى و پُرزرق‏وبرق، درخشنده. بله درخشنده خوب است. همه خطبه‏ها درخشنده است، امّا بخصوص اين [خطبه] اسمش درخشنده است؛ خطبه غرّاء و پُرزرق‏وبرق و پُرجلوه‏دار است. که خطبه هشتادوسوّم و خطبه خيلى طولانى‏اى هم هست که من يک تکّه‏اى از وسطش را عرض کردم.
کارگزاران در عهد مالک‌اشتر
به نظرم رسید یک قسمتی از نامه حضرت و آن فرمان تاریخی حضرت به مالک‌اشتر را بخوانم. بخشی را هم انتخاب کردم که برای من الان محلّ توجّه و مرکز دقّت است؛ یعنی خودم اهتمام به آن دارم، ازاین‌جهت آن را انتخاب کردم. در این نامه، بعد از آنکه حضرت برای مالک‌اشتر تقسیم می‌کنند طبقات مردم را به چند طبقه- که یکی از آن طبقات، کارگزاران نظام و کارمندان دولتند- یکی‌یکی درباره هریک [از طبقات] توصیه‌هایی و معارفی را بیان می‌کنند، تا می‌رسند به کارگزاران، یعنی آن چیزی که واقعاً همه ما باید به آن توجّه بکنیم، و دو سه نکته مهم را بیان می‌کنند. من بخصوص این بخش را انتخاب کردم برای اینکه هریک از شما آقایان وزرا و مسئولین بالای کشور احتیاج دارید به اینکه به این نکات توجّه بکنید و عمل بکنید.
ضرورت دقّت در گزینش کارگزاران
می‌فرماید: «ثُمَّ انظُر فی اُمورِ عُمّالِک»؛ نظر کن در کار کارگزارانت، [یعنی] آن کسانی که تو می‌گماری. این امیرالمؤمنین است که دارد به یکی از استاندارهایش [مطالبی را] بیان می‌کند؛ استانداری که اختیاراتی دارد. البتّه اگر بخواهیم مثلاً با امروز مقایسه کنیم، حوزه اختیارات یک وزیر احتمالاً بیشتر از آن چیزی است که آن روز مثلاً برای مالک‌اشتر فرض می‌شده. «فَاستَعمِلهُم اِختِبارًا»؛ کارگزارانی را که انتخاب می‌کنی- اعمّ از معاونین و مدیران و آن کسانی که تو انتخاب می‌کنی- به کار بگمار از سرِ اختبار و آزمایش؛ یعنی کسی را که به کار می‌گماری، آزمایشش کرده باشی و در او یک کارایی و امانت متناسب با این کار را مشاهده کرده باشی و بعد بر سرِ این کار بگماری. «وَ لاتُوَلِّهِم مُحاباةً و اَثَرَة»؛ مبادا کسی را که انتخاب می‌کنی، محاباتاً- یعنی از سرِ بخشندگی- بر سر یک کاری بگماری؛ مثل اینکه شما مالک این کارید، صاحب این کارید، این را به یک نفری از سرِ بزرگواری می‌بخشید؛ حالا یا قوم‌وخویش ما است به او می‌بخشیم، یا یک‌وقتی یک خدمتی به ما کرده، حالا می‌خواهیم مثلاً بازپرداخت کنیم احسان او را، یا یک خویشاوندی‌ای‌ داریم، یا یک رو‌دربایستی‌ای داریم؛ اینها نباشد.
 محابات یعنی بخشندگی؛ «مُحاباةً وَ اَثَرَة»؛ اثره یعنی از سر خودرأیی، یعنی انسان یک چیزی را متعلّق به خودش بداند، بگوید «آقا این حقّ من است، دلم می‌خواهد فلان‌کس را بگذارم، به شما چه»؛ اثره یعنی این. گزینش را بر اساس معیار قرار بدهید نه بر اساس ملاحظات که تا حدودی از کلمه محابات فهمیده می‌شود؛ چون محابات یعنی بخشش. آدم یک ملاحظه‌ای را در نظر می‌گیرد، یک سِمَتی را به یکی می‌بخشد؛ نه این‌جور باشد، نه از یک منشأ خودخواهانه‌ای برخیزد این نصب. آقا چرا فلان‌کس را معاون خودت گذاشتی؟ حالا یا در جواب بگوید یا اگر هم نمی‌گوید، در دلش بگذرد که «به شما چه؟ این مربوط به من است.» حضرت این را منع می‌کند به‌عنوان یک کار مهم. [البتّه] سفارشهای دیگر هم دارند، امّا اوّلِ سفارشی که درمورد کارگزاران می‌کنند همین است. گزینش اوّلین کار است؛ ما اوّل گزینش می‌کنیم همکارمان را، بعد می‌رسد به بقیّه معاملات ما با او؛ پس قدم اوّل گزینش است که باید با این معیار باشد و این معیار بسیار مهمّی است به نظر من.