kayhan.ir

کد خبر: ۱۷۶۴۷۱
تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱۳۹۸ - ۲۰:۰۰
شرح حکیمانه رهبر معظم انقلاب بر فرازهایی از نهج ‌البلاغه-۵

نشانه‌های تقوا در انسان




اطاعت از پيغمبر که همان مسلمانى است، رتبه‏اش بعد از تقوا است؛ خب اينجا ببينيد در مرتبه قبل از اعتقاد انسان به دين خدا مطرح می‌شود که انسان بايد تقوا داشته باشد تا دين خدا را قبول کند. اين حالا يک‏دسته از آيات که از اين ‏قبيل آيات در قرآن کريم زياد است.
از آن‏طرف در مراحل بالاى ايمان هم ناگهان مى‏بينيم که تقوا ظاهر می‌شود؛ مثلاً در اوّل سوره بقره که می‌فرماید: «ذلِک الکتـبُ لارَيبَ فيه»، اين قرآن محلّ ترديد و ريبى نيست و «هُدًى لِلمُتَّقين»، هدايت است براى افراد باتقوا؛ هُدًى لِلمُتَّقين! خب، بايد کسى مسلمان شده باشد، مؤمن شده باشد، اهل قرآن شده باشد، با قرآن رابطه داشته باشد تا بعد بتواند از قرآن هدايت بگيرد؛ نوبت تقوا اينجا است؛ يعنى بعد از ايمان و بعد از اعتقاد به خدا و عمل صالح و مانند اينها، نوبت هدايت‏گيرى از قرآن‌که می‌شود، باز اينجا تقوا مطرح می‌شود. پس ببينيد تقوا يک حالتى است که هم می‌سازد با اينکه مطلوب واقع بشود در قبل از ايمان و هم اينکه در مراحل بالا و براى کسب هدايت و مانند اينها [باشد]؛ يا مثلاً «وَ مَن يَتَّقِ الله يَجعَل لَه مَخرَجاً* وَ يَرزُقهُ مِن حَيثُ لايَحتَسِب» که حالا درباره آن بعداً بحث می‌کنم.
حالا مفهوم تقوا را با استفاده از اين آيات اجمالاً عرض می‌کنم. تقوا عبارت است از آن حالتى که در انسان ممکن است به‌‏وجود بيايد، و نشانه آن عبارت است از توجّه به رفتار و اعمال و جهت‏گيرى و کارى که انسان می‌خواهد انجام بدهد، [يعنى] توجّه به خود؛ اين معناى تقوا است. تقوا يعنى انسان از کار خود و آنچه انجام می‌دهد و آن اِتِّجاه و جهت‏گيرى‏اى که انتخاب می‌کند غافل نماند و، دستخوش غفلت نشود؛ بيدارِ خود بودن و توجّه به کار خود داشتن؛ اين معناى تقوا است. يک مثال رايجى در بين محدّثين و فقها و علماى اخلاق و مانند اينها وجود دارد که وقتى راجع به تقوا صحبت می‌کنند می‌گویند چطور وقتى‌که آدمِ متوجّه، آدمِ آگاه در يک خارستانى حرکت می‌کند و می‌خواهد راه برود، اطراف خودش را نگاه می‌کند، دامنِ لباسش را جمع می‌کند، مواظب است که پايش را روى خار و پهلوى خار نگذارد؛ آن حالت توجّه عبارت است از تقوا. انسان دو جور می‌تواند در يک منطقه خارستان حرکت کند: يکى اينکه همين‏طور بى‏توجّه، غافل، سربه‏هوا راه بيفتد برود؛ خب بديهى است که لباسهايش به خارها گرفته خواهد شد، بدنش مجروح خواهد شد. يک‌جور هم نه، انسان دقيق مواظب باشد که پا را کجا خواهد گذاشت؛ اين حالت دوّم، همان حالت تقوا است؛ بنابراين نقطه مقابل تقوا فسق نيست، نقطه مقابل تقوا غفلت است، بى‏خودى است، بى‏پروايى است. فرض بفرماييد که انسان در يک جادّه وسيع بدون رفت‏وآمد اتومبيل، وقتى سوار ماشين است و خب خيلى راحت حرکت می‌کند- يعنى بدون هيچ ملاحظه‏اى- و با رفيق بغل‌دستى‏اش صحبت می‌کند، چايى مي‌خورد، سيگار می‌کشد، [در واقع] پشت فرمان هم نشسته، دارد می‌رود و هيچ مشکلى ندارد؛ اين يک حالت است در راننده، يک حالت هم جادّه لغزنده کوهستانى پُرپيچ‏وخم است که دائم مواظبيد؛ مواظب اطرافتان، مواظب رو‌به‌رويتان، مواظب وضع ماشين، مواظب آمپرهاى گوناگون ماشين که بنزينش چطور است، روغنش چطور است، سرعتش چطور است؛ يعنى آن حالت توجّه کامل که آدم متوجّه خودش باشد و در حال غفلت نباشد، تقوا است. خب، اگر اين حالت توجّه به خود، بر اساس يک هدف خدايى باشد- يعنى انسان به خودش توجّه کند تا اينکه از راه خدا دور نيفتد- می‌شود تقوى‏اللّه‏؛ امّا اگر چنانچه نه، اين براى خاطر کار خدايى نباشد، براى خاطر مصالح خودش باشد، تقوى الله نيست، امّا تقوا است.
حالا وقتى‏که مثلاً فرض کنيد که پيغمبرى ظهور می‌کند يا يک مصلحى وقتى‌که مى‏آيد دو‌جور می‌شود با سخن او رو‌به‌رو شد: يکى بيايد داد بزند، فرياد بزند، تو سر خودش بزند که داريم غرق می‌شویم، داريد ازبين مي‌رويد؛ خب انسان ممکن است همين‏طور يک نگاهى بکند از سَر سيرى و با حال بى‏اعتنائى و مانند اينها و دنبال کار خودش برود؛ اين يک‏جور است که خلاف تقوا است. يکى هم اين [طور] که توجّه کنيم ببينيم خب اين [شخص] واقعاً چه می‌گوید و قضيّه چيست؟ آيا واقعاً در خطريم؟ آيا واقعاً چيزى ما را تهديد می‌کند؟ آيا واقعاً عذاب خدا در انتظار ما است؟ آيا واقعاً اين پيام از طرف يک مقام فوق انسانى و فوق طبيعى دارد؟ اين حالتِ «ببينيم قضيّه چيست»، حالت تقوا است که اگر پيغمبران با اين حالت از مردم روبه‏رو مي‌شدند، کارشان حل بود، مسئله‏شان روشن بود. غالباً پيغمبران در درجه اوّل با حالت «وِلِش کن» مردم که حالت بى‏اعتنايى و بى‏اهمّيّتى و بها ندادن به حرفى که يک پيغمبر دارد مي‌زند و راحت او را متّهم کردن و که تو يک بشر معمولى هستى و [کار] تو براى جاه‏طلبى است، رو به ‏رو شدند؛ آن حالت توجّه و هشيارى و انتباه و انگيزه اين معنا که ببينيم که چه مصلحت ما است و چه براى ما لازم است، در مخاطبين پيامبران وجود نداشته؛ آن ‏وقتى که آنها گله و شکايت داشتند، از اين گله و شکايت داشتند که اين حالت توجّه و تقوا اگر وجود مي‌داشت، خاطرشان آسوده بود. تقوا اين است که مى‏بينيد در اوّل کار و قبل از ايمان هم اين حالت لازم است؛ اگر اين حالت بود، انسان به سخن حق توجّه می‌کند، ايمان مى‏آورد؛ اگر نبود به سخن حق توجّه نمی‌کند، ايمان هم نمى‏آورد. در همه مراحل زندگى همين‏جور است. در هر مرحله‏اى که هستيم اگر متوجّه کار خودمان باشيم، ببينيم که واقعاً چه چيزى براى ما لازم است، چه‏ چيزى ما را تهديد می‌کند، چه ‏چيزى ما را نجات می‌دهد، اگر توجّه داشته باشيم، اين حالت توجّه، تقوا است.
در آن خطبه معروف: «اِنَّ مَن صَرَّحَت لَهُ العِبَرُ عَمّا بَينَ يَدَيهِ مَنَ المَثُلاتِ حَجَزَتهُ التَّقوى عَن تَقَحُّمِ الشُّبُهات» همين [آمده] است؛ اميرالمؤمنين در اين خطبه می‌گوید که اگر کسى ببيند که در تاريخ چه گذشته و سرنوشت ملّتها و حکومتها و ‌اشخاص و مانند اينها را مشاهده کند، در تاريخى که در مقابل چشم او هست انتقامهاى الهى را ببيند، اگر کسى اين را ديده باشد، تقوا موجب می‌شود که در جاى شبهه‏ناک هم پا نگذارد؛ چون مي‌داند که اين شبهه احتمال دارد که به خطا منتهى بشود و خطا چگونه عکس‏العمل سختى دارد. کلام اميرالمؤمنين است که- «اِنَّ مَن صَرَّحَت لَهُ العِبَرُ عَمّا بَينَ يَدَيهِ مَنَ المَثُلات»- اين عقوبتهاى تاريخ، اين حوادث تاريخ، اگر جلوى چشم کسى باشد، تقوا مانع می‌شود که اين حتّى کار شبهه‏ناک بکند؛ مگر کسى از تاريخ غافل باشد و از سرگذشت گذشتگان بى‏خبر و بى‏اطّلاع باشد؛ آن‏وقت نه، ممکن است در کار شبهه‏ناک وارد بشود. غرض آنجا تقوا در کلام اميرالمؤمنين اين[طور] است. يا يک جمله ديگر در نهج‌البلاغه «اَلا و اِنَّ التَّقوى مَطايا ذُلُلٌ» که از آن عبارات بسيار زيباى اميرالمؤمنين در نهج‎البلاغه است، مضمونش اين است که تقوا آن مرکب رام و هموارى است که شما سوارش شديد؛ «حُمِلَ عَلَيها اَهلُها»، و زمامش را در دست گرفتيد؛ «وَ اُعطوا اَزِمَّتَها»، و راحت همان‌جايى که مي‌خواهيد حرکت می‌کند؛ شما يک اسب رهوارى را فرض کنيد که بر آن سواريد، زمام اسب و افسار اسب هم دستتان است و به ميل خودتان او را هدايت می‌کنید و مي‌رويد؛ اين تقوا است. اين حالتِ توجّه و انتخاب و گزينشِ از روى اراده و اختيار و بيدارى، نه از روى غفلت؛ که نقطه مقابلش آن حالت غفلت است. اين خلاصه‏اى در باب تقوا که اگر کسى اين حالت را داشته باشد آن‏وقت او کار خوب را انجام می‌دهد؛ کار بد را انجام نمی‌دهد؛ آنچه انسان را به خدا نزديک کند، آن را انجام می‌دهد، آنچه انسان را از خدا دور کند، آن را انجام نمی‌دهد.