به انگیزه میلاد باسعادت ختم رسل(ص)
سرود هستی در ولادت پیامبر خوبیها
تو را از نخست دلبر آفریدند و مرا آواره دیار عشق! افلاکِ سرگشته که با جرعهای از ساغر «لولاک» قامت وجود برافراختند، در بزم حضور تو مدهوش از جلوه قدسیات سرگرم سَماعاند.
ابروان پیوسته ات به دو بال رحمت میماند که پاکبازان بیدل را تا سراپرده قرب میبرد یا شاخساری باطراوت از شجره طوبی ست که از آن چهره مینو سرشت سر برآورده و ماسویالله را در سایه سار عطوفت خود به میهمانی میخواند.
زلال تسنیمِ آن نگاه آسمانی که از آبشخور آزرم چشمانت فرو میجوشد، آبشار زیبای مهر خداوندیست بر عالمیان. راز چشمانت را کهکشانها میفهمند که خوشهچینان منظومه نگاهت هستند. ناوک مژگانت چون دو سپاه شیدا، با برهم زدنی آشوب در آسمان و زمین و خروش در ملکوت میافکنَد.
تاب زلفت میقات آرزومندان و لیلهًْالاسرایی ست که خیل دلشدگان را در معراج بلند خود به سیر آفاق و انفُس میبرد بلکه رشته نجاتی است که هر تار آن آیت «وَ اللّیلِ إذا سَجی» و حبل المتین فوز و فلاح است. شمیم آن طُرّه دلاویز، محشر مخمورانی ست که از بند جنت و نار رهیده و روی دل به سودای رخ محبوب نهادهاند.
اما حدیث لعل شکربار از آنان بپرس که به شوق کعبه رخسار احمدی(ص) احرام عشق بستند. و تفسیر «إنّا أعطَیناکَ الکَوثر» نیوشیده و از زمزم تولّایش نوشیدند و بر حجرالاسود خال رخش بوسه زدند تا آن که به چشمه حیات خُلد رسیدند.
ای قامت رسای عشق! آدم ابوالبشر با نام تو به درگاه الهی بار یافت و با مودت تو توبه کرد. نوح نبی به یاد تو و تمسک به رشته محبت خاندانت بر کشتی نشست. ابراهیم خلیل در فردوس مهر تو نشست تا آتش بر او گلستان شد. یوسف صدیق انگشتی از ملح جمالت چشید تا شهره آفاق گشت. موسی قَبَسی از عشق فروزان تو برگرفت تا کلیمالله شد و مسیح از شمیم انس با تو دم احیاگر یافت و مریم عَذرا به شیدایی زهرای بتولت، بانوی برگزیده شد.
پروردگار حکیم آن روز که نور وجودت را به ناز کالبد درآورد، عشق متجلی شد، عبودیت معنا گرفت و ملایک مخدوم خویش یافتند. ابرها بارور شدند، گلها شیوه طنازی آموختند، رعد غرید و برق جهید و آفرینش، یکپارچه سرود هستی شد. میلاد تو ظهور کرامتهای انسانی و رهایی بشریت از سپاه ابرهه جهل و عصبیت است. میلاد تو زادروز همه خوبیها و زیباییهاست. ای رسول مهربانی! ای محمد! صلیالله علیه و آله و سلم
سید ابوالحسن موسوی طباطبایی