سیاست خارجی پُر ابهام انگلیس پس از برگزیت(نگاه)
امینالاسلام تهرانی
پیشتر از رخنهای که احتمالاً با برگزیت (خروج از اتحادیه اروپا) در اتحادِ «بریتانیا» پدید خواهد آمد و نیز از تأثیر برگزیت در سربرآوردن جنبشهای استقلالطلب اسکاتلندی و ایرلندی نوشتیم، همچنین در یادداشتی برخی تأثیرات سوءِ برگزیت بر اقتصاد و اجتماع انگلستان را اجمالاً بررسی کردیم، اما چیزی که در آن تحلیلها مفقود بود، تأثیر این طرحِ پرحاشیه بر سیاست خارجی انگلستان است که در سطورِ آتی به آن خواهیم رسید. توجه به این مسئله در کنار مسائلِ پیشگفته، تصویرِ ما را از چشماندازِ امپراتوریِ ملکه الیزابت که «ماه بختاش به مُحاق افتاده» واقعبینانهتر خواهد کرد.
جایگاه انگلیس در اتحادیه اروپا
انگلستان از زمان پیوستنش به اتحادیه اروپا در کنار آلمان و فرانسه جزء سه قدرت اصلی اروپا بوده است. باید توجه داشت که اگر آلمان قدرت اقتصادی این اتحادیه است، انگلستان در کنار فرانسه تنها کشورهای با حقِ وتوِ اتحادیه در شورای امنیت سازمان ملل متحد هستند که تسلیحات اتمی نیز دارند. این امر کافی است تا به بُردِ نفوذِ سیاستهای اتحادیه اروپا در سازمان ملل و عرصۀ جهانی افزوده شود. انگلستان اما در مقایسه با فرانسه، همواره «عضوِ ناراحتِ» اتحادیه بوده است که در مقابل هر طرحی در اتحادیه اروپا که در دوگانۀ «منافع اروپا» و «منافع انگلیس» کفه ترازو را به نفع اولی سنگینتر کرده، مقاومت نشان داده است.
اما حالا با خروج این «عضوِ ناراحت»، وضعیت سیاست خارجی اتحادیه اروپا تغییراتی خواهد داشت، از جمله آنکه اروپا یک حق وتو را از کف خواهد داد، از این رو بُردِ اتحادیه اروپا کوتاهتر میشود، این را باید در کنار ظهور قدرتهای جدید تحلیل کرد تا کمرنگ شدنِ نقش جهانیِ اتحادیه اروپا بهتر درک شود. البته بررسی تحولات سیاست خارجی اروپایِ پس از برگزیت در اینجا مطمح نظر نیست، بلکه در سطور پیش رو به وضع سیاست خارجی انگلستانِ پس از خروج خواهیم پرداخت، البته روشن خواهد شد برگزیت برای سیاست خارجی انگلستان و اتحادیه اروپا دو سر باخت است.
ساختار سیاست خارجی انگلیس
دیپلماتهای انگلیسی در سالهای اخیر سیاست خارجی کشورشان را بر سه محور بنا کردهاند، محور اروپایی؛ آنگلوساکسونی و جهانی. پیش از ادامه بحث، برای روشن شدن مطالب، توضیحی در مورد این سه محور خالی از فایده نیست. محور اروپایی و جهانی که روشن است، دومی مناسبات انگلستان با کشورهای جهان را تنظیم میکند و اولی مناسبات این کشور خصوصاً با کشورهای اتحادیه اروپا را، اما منظور از محور آنگلوساکسونی محوری است که روابط انگلستان را با کشورهای آنگلوساکسون یعنی ملتهای انگلیسی زبان چون آمریکا و استرالیا و کانادا تنظیم میکند، البته روشن است که محورِ این محور برای انگلستان همان آمریکا است.
پایِ اروپاییِ سیاست خارجیِ انگلستانِ پس از برگزیت لاغر میشود، ناگزیر تضعیف محور اروپایی باید با تقویت دیگر محورها جبران شود، محور جهانی یکی از این محورهاست. این کشور در چارچوب سیاستی که، رؤیاپردازانه، «بریتانیای جهانی» میخوانندش، اعلام کرده است که به دنبال تبدیل شدن به «رهبرِ» تجارت آزاد است و میخواهد با استفاده از فرصت خروج از اتحادیه اروپا نقش نویی در صحنۀ جهانی داشته باشد. طرفداران برگزیت مدعیاند، انگلستانِ آزاد از ساختارهای بوروکراتیک پیرِ اروپایی، به سمت گشودن بازارهای جهانی حرکت خواهد کرد. وزارتِ نوپایِ تجارت بینالملل انگلستان برای رسیدن به این هدف –شما بخوانید رؤیا– گروههایی را تشکیل داده تا برای فرآهم آوردن تمهیدات برای تجارتی بهتر با کشورهای استرالیا، نیوزیلند، نروژ، هند، کره، چین و همچنین شورای همکاری خلیجفارس برنامهریزی کنند.
در این برنامه اولویت چیست؟ قطعاً کشورهای مشترکالمنافع، که شامل کشورهایی که زمانی مستعمرۀ انگلیس بودهاند و نیز کامرون و موزامبیک، میشود. حالا اینجا پرسشی که رؤیاپردازانه بودنِ این ایده را نمایان میکند، این است که در قرن بیست و یکم، کشورهای مشترکالمنافع به آسانی خود را به عنوان حوزه نفوذ انگلستان تعریف خواهند کرد؟ آن هم در این زمان که شرایط برای تجارت با اتحادیه اروپا آسانتر است.
اما اتفاق دیگری که با لاغر شدنِ پایِ اروپایی سیاست خارجیِ انگلیس رخ خواهد داد، فربه شدنِ پایِ انگلوساکسون است. باید در نظر داشت که آمریکا –بویژه آمریکای کنونیِ حامیِ برگزیت– مهمترین مفر انگلستانِ پس از خروج خواهد بود. اما آیا آمریکا میتواند ضعف سیاست خارجی انگلستان که با تضعیف محور اروپاییاش توازنش را از کف داده جبران کند؟ در پاسخ باید به چند چیز توجه داشت، نخست که انگلستان پس از برگزیت –همانطور که پیشتر گفته شد– دچار ضعف داخلی و متمرکز به رسیدگی به امور خود خواهد بود، این امر موجب میشود انگلستان در مقابل آمریکا در موضع ضعف قرار گیرد، به ویژه با عقاید «مرکانتیلیستی» کسی چون ترامپ که هر چیزی را فدای خود میکند و اندکی برای همپیمانانش ارزش قائل نیست. با این وضع، انگلستانِ پس از برگزیت بیشتر از آنکه شریک استراتژیک آمریکا باشد، متأثر از خواستههای آن خواهد بود.
تفاوتِ نگاهِ دولتهای انگلستان و آمریکا –به ویژه آمریکایِ ترامپی– را نیز باید در اینجا وارد کرد. این دو کشور گرچه عضو ناتو هستند، اما در بسیاری از مسائلِ این پیمان همسو نیستند، این دو همچنین بر سر حضور روسیه در مناسبات غرب آسیا و دیگر مسائل اختلاف نظر اساسی دارند، این دو کشور حتی بر سر مواجهه و شکل مواجهه با چین اتفاق نظر ندارند. همۀ اینها کافی است که چرخیدنِ سیاست خارجی انگلیس از پایِ اروپایی به پایِ آمریکایی خالی از مشکل نباشد، که این مسئله راهِ سیاست خارجی این کشور را تاریک میکند.
نکتۀ دیگری که یادآوریاش خالی از لطف نیست، آنکه انگلیس در بسیاری از موارد پیگیر سیاست آمریکا در اتحادیه اروپا بوده، در واقع در بسیاری اوقات آمریکاییترین عضو اتحادیه اروپا بوده است، اما با خروج انگلستان از اتحادیه اروپا نقش این کشور به عنوان رابط آمریکا با اروپا به هر روی تضعیف خواهد شد.
نکاتی که گفته شد، نشان میدهد انگلیس با خروج از اتحادیه اروپا تنها در صحنه سیاست داخلی و اقتصاد پای در راهِ ابهامات نگذاشته است، بلکه مشخص نیست در این راه بر سرِ سیاستِ خارجیِ امپراتوریِ در مُحاقِ الیزابت چه خواهد آمد. شمشیر دو دمِ برگزیت که، در خیال انگلیسیها، قرار است جهان را برای انگلستان بشکافد، به نظر، اگر مُحَقَق شود، پیشتر و بیشتر بر تنِ بیزرهِ انگلستان زخم میزند. 1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- منابع در دفتر روزنامه موجود است.